۱۹ فروردین ۱۳۸۸، ۰:۰۱
کد خبر: 7306231
T T
۰ نفر

خاطراتی با شهید سرافراز صیاد شیرازی

۱۹ فروردین ۱۳۸۸، ۰:۰۱
کد خبر: 7306231
خاطراتی با شهید سرافراز صیاد شیرازی # تهران ، خبرگزاری جمهوری اسلامی 88/01/19 سیاسی.خاطرات.صیاد شیرازی به مناسبت دهمین سالگرد شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، ستاد کل نیروهای مسلح خاطره ای منتشر نشده از سردار سرتیپ داود غیاثی راد همرزم این شهید بزرگوار را منتشر کرد. به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، متن خاطره منتشر نشده سردار غیاثی به شرح زیر است: تا آن دور دورها خبری نبود، قمطره (مرز ایران و عراق ) که از ابرها هم بالاتر بود با سرفرازی آماده اجلال نزول رادمردان آهن کن می شد. سکوت غروب سرد پیرانشهر، با صدای دو خودرو در پایین ارتفاعات شکسته می شد. آنها نزدیک تر و نزدیک تر می شدند ولی آرام و باوقار، بر دلم برات شده بود امشب خبری است و اگر در این خودروها فرماندهانی بزرک باشند، عملیات والفجر قطعی است. با آن که ایام، نزدیک به تابستان بود سرمای قمطره، سنک را می ترکاند و من بالای سنگی ایستاده بودم و کنجکاو می خواستم بدانم چه کسانی به طرف ما می آیند تا شهید احد گرامی فر را (در همین منطقه به شهادت رسید) را آگاه کنم. روی آن سنک مثل بید می لرزیدم ولی منتظر، بی درنک به داخل سنگری که چندین لایه نایلون به اطراف آن کشیده بودیم تا از برف و سرما در امان باشیم رفتم، اورکت و کلاهم را برداشتم و دوباره روی آن سنک منتظر ماندم. خودروها مصمم و دقیق راه سنگلاخی و پرفراز و نشیب ارتفاعات را طی می کردند و در آن سوی سنگر ما، سنگر بی سیم و شنود شدیدا فعالیت خود را افزایش داده بود، الغرض، راکب و مرکوب رسیدند. بزرک مردی لنگان لنگان به سمت سنگر ما نزدیک می شد که شجاعتش زبان زد خاص و عام بود. نشاط و شادی من از ملاقات فرمانده نیروی زمینی ارتش، سرهنک صیاد شیرازی دو چندان شد، به جلو رفتم و در حالی که از لذت حضور ایشان در پوست خود نمی گنجیدم دست بر سینه گذاشته و سلام دادم. جلوتر آمد، با او دست دادم و هنگامی که او را می بوسیدم از پشت سر نگاهم به فرمانده کل سپاه برادر محسن رضایی افتاد و پس از چندی برادر ایزدی، سعید و استکی از بیرون آمده و به استقبال آنان رفتند. مشخص بود طرح ها، نقشه ها، شناسایی ها و اطلاعات عملیات کاملا انجام شده است و ما امشب شاهد غرش رزمندگان و فتح ارتفاعات کدو (کلو)، دوهزارو519 و ارتفاعاتی که بعدا به نام حمزه سیدالشهدا نامگذاری شد، خواهیم بود. نیمه شب گذشت، رمز عملیات گفته شد و صدای سفیر گلوله ها، خروش رزمندگان و تنک شدن نایره جنک، حکایت فتحی نمایان بود. هنگامی که سرهنک صیاد شیرازی از سنگر بیرون آمد و عقربه های کند ساعت و ضربان تند قلب ها می رفت تا صبح پیروزی را نوید دهد در جوارشان در نوک ارتفاعات تا نزدیک صبح بسر بردیم. جملات زیادی رد وبدل شد اما یکی از آن جملات بدون چاشنی اخلاص نبود و بالاخره صدای زیبای شهید صیاد در نوک ارتفاعات قمطره بود که می گفت: لشکر اسلام پیروز شد و آتش ما بر دشمن غلبه کرد. بعد از آن بی سیم ها نیز نوید پیروزی را به فرماندهانی که هدایت عملیات را در آن ارتفاعات سر به فلک کشیده هدایت می کردند، بشارت داد. با رمز یاالله بامداد 29 مرداد سال 62 ضربات سنگینی بر نیروهای عراقی و اشرار ضدانقلاب وارد آمد و باعث شد جاده پیرانشهر و پادگان حاج عمران عراق و ارتفاعات دو هزارو519 آزاد شود و در نهایت رزمندگان ما بر شهر چومان مصطفی مسلط شدند و این اولین برخورد با آن آسمانی زمینی بود. روزگار چرخید و پس از پایان جنک همنشینی و همکاری با آن آسمانی زمینی را در ستاد فرماندهی کل قوا نصیب نمود. حالا دیگر شاهد بودم که او مانند دو رکعت نماز همه چیزش بجاست، قیامش، قعودش، سجودش و شهادتینش به جا بود. در بازرسی ها تمام بازرسان، شاهد تسلط او بر نفسش بودند و من هم یکی از آنها. به یاد دارم شبی یک ماموریت ویژه به من و جناب سرهنک افرایی داد. هنگامی که در بندرعباس ساعت 30:2 نیمه شب برای عرض گزارش خدمتشان رسیدیم، امیر کوششی از فرط خستگی روی صندلی خوابش برده بود و شهید صیاد در حالت سجده پایان نماز شب راز و نیاز می کرد و اشک می ریخت. ایستادیم تا او برخیزد و این حال خوشش به هم نخورد، لختی گذشت و گزارش ماموریت انجام شد ولی شهادت ما بر اشک های نیمه شب او هنوز جاری و ساری است. آخرین روزهای زندگیش فرموده بود، تجربیات راهیان نور را در کتابی به نام مدیریت کاروان ها جمع آوری کنیم و به رشته تحریر درآوریم. صبح روز شنبه 21 فروردین، مترصد تشکیل این جلسه بودیم که شاهد عدم حضور ایشان در ستاد کل شدیم. آن روز صبحگاه نیامد و آن کتاب هم نوشته نشد، او راهی دیار نور شده بود. مشهدش نور باران باد سیام/1962/9103/1377
۰ نفر