شاملو: کاش می توانستم بر شانه های خود بگذارم این خلق بی شمار را
#
بندرانزلی، خبرگزاری جمهوری اسلامی 21/09/84
داخلی.فرهنگی.هنری.سالروز.شاملو.
"به مناسبت هشتادمین سال روز تولد احمد شاملو"
21 آذر سالروز تولد شاملو است . غول شعر معاصر ایران که آرزویش این بود
که این خلق بی شمار را بر شانه های خود و شعرهایش بگذارد و به دور حباب
خاک بگرداند تا با دو چشم خویش خورشید حقیقت را بنگرند .
احمد شاملو یا ( ا. بامداد) سال 1304 در تهران متولد شد.
"هوای تازه" ، "باغ آینه" ، "آیدا درآینه" ،"آیدا،درخت خنجر و خاطره"
، "ققنوس در باران" ، " مرثیه های خاک " ، " شکفتن در مه"، " ابراهیم در
آتش " و " دشنه در دیس " نام چند کتاب شعر شاملو است.
او علاوه بر چندین کتاب شعر که از گنجینه های همیشه ماندنی شعر نو ایران
به شمار می روند، در زمینه رمان، قصه کودکان، مجموعه داستان و نمایشنامه
نیز فعالیت کرد و در انتشار چندین مجله و نشریه ادبی و هنری نیز مشارکت
داشت .
خوانش زیبای اشعار با صدای گرم و پرشور و موسیقی دلنواز ومناسب در چند
کاستی که از او به بازار آمد بسیاری از نوجوانان و جوانان این دیار را
که با شعر چندان قرابتی نداشتند به سوی شعر کشاند.
شاملو نه تنها با شعر خود روح تازه ای را به ادبیات نوین این مرز و بوم
دمید که با ترجمه خوب و روان اشعار ترجمه شده شعر ملل دیگر را به ما
شناساند.
بسیاری از ما از طریق ترجمه های زیبا و رسای او با اشعار فدریکو گارسیا
لورکا، مارگوت بیگل پل آلوار، لنگستون هیوز و همچنین هایکوهای کوتاه و
لطیف ژاپنی ها آشنا شده ایم.
خود شاملو می گوید: " شعر امروز ما ، شعری آگاه و بلند، شعری دلپذیر و
تپنده می باشد که از مرزهای تاثیرپذیری گذشته به دوره اثربخشی پا نهاده
است.
شاملو فرزند زمان خویشتن بود، عشق او به موسیقی حتی شعر نو را به کمال
آهنگین ساخت.
مرا تو بی سببی نیستی
به راستی ، صلت کدام قصیده ای ای غزل
محمد حقوقی درمورد فضای شعر شاملو می گوید: " فضای شعر شاعر بیشتر
عمومی واجتماعی می باشد و درپهنه جهانی آن تنها صدای گامهای همیشه انسانی
به گوش می خورد که آمیزه ای است از حماسه و عشق، انسانی که صدای نبض و
قلبش فریاد هشدارانه بیداری و آوای عاشقانه زندگی است . "
" شاملو ، بیش از هر شاعر دیگر ازجریانهای اجتماعی مختلف تاثیر پذیرفته
و در حقیقت شعر واقعی خود را در زمانی شروع کرده که وطنش در دوره بحرانی
خاصی بسر می برده است.
چراغی به دستم ، چراغی در برابرم
من به جنک سیاهی می روم
شاملو ، شاعر چهار دیواری خانه، شاعر گل و بلبل و مدیحه سرایی نبود او
نه تنها همگام بلکه جلوتر از بسیاری از مردان این دیار چنک در پرده سیاه
ظلم و جور انداخت.
شاملو شاعر عصیان است ، آنگاه که می گوید"
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
شاملو با فولکلور مردمش و زبان کوچه و بازار آشنایی کامل داشت، زبانی
که او را واداشت که شعر " پریا" را بسراید که نمونه بسیار خوبی از
فولکلور ایران در شعر نو کشورمان است.
بررسی آثار وی نشان دهنده این است که وی در هر دهه از زندگی و فعالیت
ادبی اش که با خلاقیت خاص همراه بود، کشفی تازه و اوجی دیگر داشت.
مرثیه شاملو در مرک فروغ نیز یکی از زیباترین، رساترین ، حزین ترین و
تاثیرگذارترین مرثیه های شعر ما است.
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد
بهترین تعبیر از شعر شاملو را در اشعار خود وی می توان آن گاه که می-
گوید :
سرسبزتر ز جنگل
من برک را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پرطبل تر از حیات
من مرک را سرودی کردم
و برای او مرگی متصور نیست که مرک را سرودی کرده است پر طبل تر از
حیات و او در اشعارش همواره زنده است. زنده تر از بسیاری از زندگان.
" خوشا پر کشیدن ، خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن ، مردن به رهایی.
آه ، این پرنده
در این قفس تنک
نمی خواند."
620/ 1645