شور و اشتیاقی وصف ناشدنی دارد و در حالی كه با صدای بلند به همه اعلام می كند 'بیدار شوید، امروز عیده'، با سرعت راهرو را می پیماید.
صورتش را با صابون شست و شو داده، با حوله ای بسیار نرم، صورت پر از چین و چروك این مادر مهربان اما كهنسال را خشك می كند.
موهای سپیدش را كه لابه لای آنها چند تار موی مشكی هم به چشم می خورد را با ظرافت بسیار خاص، شانه می كند.
روسری سفید رنگ كه مملو از گل های قرمز است را از جعبه كادو در آورده و آرام آرام با كمك این مادر كهنسال، بر سرش می اندازد.
لبخندی شیرین و مملو از رضایت بر لبان پیرزن نقش بسته، لبانش تكان می خورد، گویی می خواهد صحبت كند اما كلماتی را زیر لب زمزمه می كند كه چندان واضح نیست اما این زن جوان بلافاصله، پیشانی او را غرق در بوسه می كند.
دستان پیرزن را كه رمق چندانی ندارد، نوازش می كند و كم كم او را از تخت پایین می آورد.
راه رفتن برای این مادر پیر بسیار دشوار است و با تكیه بر عصایش و گرفتن دستان این بانوی جوان، بر سر میز می نشیند.
این خانم، لقمه های بسیار كوچك را یكی یكی برای پیرزن آماده می كند و در دهانش می گذارد، چای را هم می ریزد و منتظر است تا كمی از گرمای آن كم شده تا این مادر بتواند آن را راحت بنوشد.
قطره های اشك از پلك های پیرزن جاری می شوند، انگار می خواهد واژه ای را ادا كند اما سرش را به نشانه تشكر تكان می دهد.
نگاه كردن تمام این صحنه ها، اگرچه من را حسرت به دل گذاشت اما لحظاتی به فكر فرورفتم كه در روزگار امروز باز هم افرادی هستند كه با همه دغدغه های خود، دقایقی را هم در كنار مادرشان بگذارنند.
در این هنگام، یكی از مادربزرگ های سالخورده ساكن در اتاق این مادر پیر در حالی كه چشمانش بارانی شده بود، گفت: ای كاش فرزندان من هم مانند این دختر به یاد مادرشان بودند و هر روز به دیدنم می آمدند.
او كه در این مكان به 'مامان گلی'معروف است، ادامه می دهد: این دختر هر روز صبح اول وقت به این هم اتاقی ما سر می زند و به یاد ندارم كه یك صبح را بدون شنیدن صدای او از خواب بلند شده باشیم.
وی می گوید: 'كبری'خانم قادر به حرف زدن نیست اما دخترش هر روز صبح در حین انجام دادن كارهای او، مدام با این مادر پیر صحبت می كند و می خندد.
وی افزود: اما حیف فرزندان من سال هاست كه راهی دیار غربت شده اند و من صدایشان را گاهی اوقات تنها از پشت تلفن می شنوم.
با دختر كبری خانم در حالی كه مشغول دادن شاخه گل ها به هم اتاقی های مادرش است هم كلام می شوم، می گوید: برخلاف تصور همه مادران سالخورده آسایشگاه كهریزك، من فرزند واقعی این خانم نیستم و من به خواست خودم و با عضویت در گروه بانوان نیكوكار، كارهای روزانه این مادر پیر و از كارافتاده را انجام می دهم.
مینو خانم ادامه داد: من ساكن رودهن هستم و هر روز صبح برای دیدن كبری خانم و برای كمك كردن به او به آسایشگاه می آیم.
وی گفت: وقتی دو ساله بودم، مادرم براثر تصادف درگذشت و نتوانستم از طعم واقعی مادر داشتن لذت ببرم.
وی كه 35 سال دارد، افزود: در نتیجه تصمیم گرفتم كه با انتخاب یكی از بانوان سالخورده در آسایشگاه كهریزك، او را همانند مادر واقعی خود بدانم و تا روزی كه نفس می كشد، در كنارش باشم.
وی گفت: آسایشگاه خیریه كهریزك، تعدادی از زنان خیر و نیكوكار را در قالب گروه بانوان نیكوكار تاسیس كرده و این افراد به شكل داوطلبانه و بدون دریافت هیچگونه دستمزدی، خالصانه و عاشقانه، بخش هایی از كارهای این مادران پیر اما سرشار از بركت را انجام می دهند.
وی با بیان اینكه همسر'كبری خانم' از دنیا رفته است، گفت: فرزندان او ایران نیستند اما همیشه چشم انتظار است و امروز هم روز مادر است و به همین خاطر من از صبح زود به آسایشگاه آمده ام تا لحظاتی خاطره انگیز را برای مادرم، ترسیم كنم.
او بعد از صحبت با من، یكصدا فریاد می زند امروز روز مادره، روزتان مبارك.
موجی از هیاهو و شادی در اتاق های آسایشگاه به راه می افتد، اما كمی بعد قطره های اشك، پنهای صورت همه مادران را فرامی گیرد و گویی برگ دیگری از فصل دلتنگی هایشان و جای خالی فرزندانشان ورق می خورد اما همه آنها مینو را در آغوش می گیرند.
آری، این قصه روایتگر گوشه هایی از خودگذشتگی، ایثار و مهربانی بانوانی است كه با همه وجود شریك غم و شادی مادرانی شده اند كه سال هاست آسایشگاه خیریه كهریزك را به خواسته یا ناخواسته به عنوان خانه ابدی خود انتخاب كرده اند.
آنها حتی در روزی كه متعلق به مقام ارزشمند مادر است همگام با اشك های مادرانه این افراد در روز ضیافت مادرهمگام شده اند.
آسایشگاه خیریه كهریزك اكنون سه هزار بانوی نیكوكار را به عضویت خود درآورده است.
11 اردیبهشت ماه مصادف با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)روز زن وگرامیداشت مقام شامخ، مادر نامگذاری شده است.
گزارش از حنانه زاكانی
اجتمام(5)9134**1558
تهران - انبوهي از شاخه گل سرخ، سفيد و ارغواني را نمناك با قطره هاي آب و بوي عطري كه از دور هم مشام را مي نوازد، در دست دارد.