۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۹:۲۱
کد خبر: 81302533
T T
۰ نفر
شهید نامجو، امیری كه آشنایی با امام(ره) او را متحول كرد

تهران - ایرنا - ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران، شهدای بیشماری را تقدیم آرمان های مقدس نظام اسلامی كرده كه در این میان، سرلشكر «سیدموسی نامجو» امیری است كه آشنایی با شخصیت بی نظیر امام خمینی(ره) موجب تحول در زندگی او شد.

شهید سرلشكر «سیدموسی نامجو» در هفتم مهر سال 1360 پس از اتمام عملیات «ثامن الائمه(ع)» (شكست حصر آبادان) و هنگامی كه هواپیمای حامل او و شهیدان فكوری، كلاهدوز، فلاحی، جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمی گشت دچار سانحه شد و در نزدیكی كهریزك سقوط كرد و وی به همراه همسنگران خود به شرف شهادت نایل آمد.

این امیر سرافراز ارتش اسلام در 26 آذر سال 1317 شمسی در خانواده ای متدین و از تبار ولایت در بندر انزلی بدنیا آمد، پدر وی حافظ قرآن بود و با روحانیت رابطه خوبی داشت، از این رو سیدموسی تحت تربیت این پدر متدین و آشنا با مبانی مذهبی پرورش یافت و با هوش و ذكاوتی كه از خود نشان داد، مسوولان مدرسه ابتدایی قانع شدند تا وی را در سن پنج سالگی به عنوان دانش آموز بپذیرند.

شهید نامجود دوم دبیرستان بود كه به همراه خانواده از بندر انزلی به تهران آمد و به دلیل احتیاج مبرم مالی، علاوه بر فراگیری درس و تحصیل كار هم می كرد.

در آن زمان علاقه مند به تحصیل در رشته پزشكی بود اما به دلیل نیاز مالی، وارد مدرسه نظام شد و با اخذ دیپلم ریاضی، وارد دانشگاه افسری شد و با درجه ستوان دومی به عنوان استاد نقشه خوانی عضو هیات علمی دانشكده افسری مشغول به فعالیت شد.



** تحول در زندگی پس از آشنایی با امام(ره)

خواهر شهید نامجو ماجرا را اینگونه نقل می كنند: پدرم مسوول تعمیر مخابرات منطقه قلهك در تهران بود. یك روز به او اطلاع می دهند كه تلفن فردی به نام روغنی كه حضرت امام(ره) در منزل او به سر می بردند اشكال پیدا كرده است. پدرم برای تعمیر خط تلفن به آنجا می رود و در آنجا با حضرت امام(ره) روبرو می شود. او پس از این ماجرا هر چند روز یكبار به زیارت امام(ره) می رفت و هر بار كه بر می گشت از زندگی او برای ما تعریف می كرد و عشق و علاقه درونی خود را به امام (ره) به ما منتقل می كرد. یك روز به بهانه اینكه می خواهند با هم به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) بروند، از منزل خارج شدند.

آن روز غروب كه ما هم برای كاری به قلهك رفته بودیم. وقتی از آنها پرسیدیم كه چرا شما به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) نرفته اید، موسی جان طاقت نیاورد و با شوق و ذوق زیاد، شروع به تعریف از امام(ره) كرد و معلوم شد كه آنها به زیارت امام(ره) رفته بودند.

از آن به بعد شهید نامجو هر چند گاه به زیارت امام(ره) می رفت و این دیدارها در زندگی او تأثیر زیادی به جای گذاشت.

شهید نامجو مسوول شاخه نظامی گروه مخفی یكی از سازمان های مبارزاتی زیر زمینی در زمان طاغوت بود كه توسط دكتر جاسبی، دكتر آیت و شهید عباسپور تاسیس شده بود، شهید نامجو نخستین عضو نظامی و مسوول شاخه نظامی این گروه بود، بطوریكه بعدها افراد دیگری چون شهید كلاهدوز و شهید اقارب پرست هم عضو این تشكیلات شدند.

از سال 1350 به بعد، با آنكه فعالیت سیاسی، آن هم در ارتش، خیلی خطرناك بود، شهید نامجو بدون ترس و واهمه، اعلامیه ها و نوارهای امام(ره) را جابجا می كرد از ابتدا مقلد امام(ره) و عاشق ایشان بود و با تمام وجود به پیشوایش عشق می ورزید.

بعد از پیروزی انقلاب، او به اتفاق شهید محمد منتظری، شهید كلاهدوز و تعدادی دیگر از دوستانش، اقدام به تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی كردند كه این شهید بزرگوار پس از این اقدام ماندگار در ضمن موسس دانشگاه افسری امام علی(ع) نیز بود.

علاقه شهید نامجو به دانشكده افسری آنچنان زیاد بود كه در هنگام گرفتن رأی اعتماد از نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای سمت وزارت دفاع خود را اینگونه معرفی كردند: من سرهنگ موسی نامجو فرمانده دانشگاه افسری مأمور در وزارت دفاع هستم.

این شهید گرانسنگ ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب پیروزی انقلاب اسلامی ایران در مسوولیت‌هایی چون عضو هیات علمی و فرماندهی دانشكده افسری و وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح مشغول به كار شد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و حدود سه ماه با مقام معظم رهبری همراه بود.

همسر شهید نامجو از روحیه و رفتار او چنین می گوید: از وقتی سعادت همسری این مرد بزرگ را پیدا كردم، دگرگونی سیاسی در زندگی من به وجود آمد و با كمك و ارشاد او، شور وشوق نهفته مذهبی ام شكوفا شد. تحت تأثیر اعتقادات شهید نامجو، تلاش می كردم خودم را به او برسانم و معلومات علمی و اجتماعی ام را بالا ببرم.

سید موسی در طول زندگی پربركتش، نه تنها همسری نمونه و شایسته برای من بود. بلكه حكم آموزگاری پرحوصله را داشت كه در همه مراحل زندگی، مرا راهنمایی می كرد.

همسر شهید نامجو از روز شهادت وی چنین یاد می كند: صبح، خبر سقوط هواپیمای سی - 130 حامل فرماندهان ارتش و بعد هم اسامی شهدای این حادثه ناگوار را از رادیو شنیدیم. با شنیدن این خبر، عرق سردی بر پیشانی ام نشست. از یك طرف، سفارش شهید مبنی بر گریه نكردن در شهادتش و از طرف دیگر غم از دست دادن همسرم و پدر فرزندانم، آتشی در دلم روشن كرده بود. نمی دانستم چه باید بكنم و ساعت ها مبهوت بودم. سرانجام با خود گفتم: وظیفه دارم از این پس برای بچه های شهید، هم مادر و هم پدر باشم. با توكل به خدا، تا امروز چراغ زندگی یادگارهای آن شهید بزرگوار را روشن نگهداشته ام و در حال حاضر، دو فرزندم پزشك و مشغول تحصیل اند.

وی می گوید: چند ماه بعد از این حادثه سیدمهدی، پسر سومم، با خصوصیات خاص پدرش با روحیه ای به لطافت روحیه او، به دنیا آمد. در زمان شهادت شهید نامجو، دخترم 9 سال و فرزند دومم، ناصر، شش سال داشت.

در آخر، آنچه در پی می آید فرازی از وصیتنامه این شهید بزرگوار است: و آن فردی را كه در راه خدا كشته شده، كشته مپندارید، لیكن او زنده است و لیكن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت. با درود و سلام بر امام زمان مهدی موعود و ریشه كن ظلم و استبداد و نایب بر حقّش ابراهیم زمان و رزمندگان اسلام كه جان خود را بر كف نهاده و از خانه و آشیانه و دنیا بریده و برای دفاع از میهن و وطن شرف و دین خود علیه كافران از خدا بی خبر یورش می برند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) لبیّك می گویند اسلام به مجروحین ومعلولین این عزیزانی كه با خون خود و با از دست دادن عضوی از بدن خود توانستند پیروزی هایی برای اسلام و مسلمانان به ارمغان آورند و سلام به امّت شهید پرور مخصوصاً خانواده های شهدا این امّتی كه با از دست دادن عزیزشان صبر را پیشه می كنند و خم به ابرو نمی آورند بلكه شادمان می شوند كه فرزندشان را در راه خدا و دین خدا هدیه می كنند.

ای پدر و ای مادر عزیزم، ای كسانی كه سالها در بزرگ كردن و تربیت و تعلیم می كوشیدید و سختی ها را پشت سرگذاشتید و در برابر مشكلات همچون كوهی استوار نصر و شكیبایی به خرج دادید، از مرگ من هیچ ناراحت نباشید و اشك نریزید بلكه افتخار كنید كه فرزندتان در راه خدا به جهاد رفته و شهید شده است و هر وقت جنازه ام را در مقابل دیدگانتان قرار دادند باز تكرار می كنم اشك نریزید مگر اشكی كه از روی شوق و شادمانی باشد مبادا به سر و سینه خود از روی ناراحتی و حسرت بزنید بلكه سر بالا گیرید وافتخار كنید كه توانستید امانت خدا را به خوبی باز گردانید.

خواهرم، یك توصیه به تو دارم و آن اینست تو باید درس آزادگی و زندگی كردن را از حضرت زینب كبری و فاطمه(س) یاد بگیری، حجاب را رعایت كن، حجابت را حفظ كن زیرا كه حفظ حجاب از خون هر شهیدی ارزشش بیشتر است.

دوستان عزیزم، تنها خواسته ای كه از شما عزیزان دارم این است كه تا جای كه می توانید و توانستید، بعد از من راهم را ادامه دهید به جبهه ها عزیمت كنید و سلاح بر دست گیرید و بر قلب كافرین گلوله شلیك كنید و بر آنها یورش ببرید ور یشه كفر و استكبار را از ریشه بركنید و جهان را برای حكومت كردن حضرت مهدی(عج) آماده سازید كه خداوند وعده پیروزی به شما داده است.

اشهد انّ لا اله الی الله و اشهد انّ محمّد رسول الله و اشهد انّ علی ولی الله

شهادت فقط نصیب مردان خدای می شود و از شما می خواهم از جانب خداوند برای من طلب آمورزش و بخشش كنید و بدانید خداوند لطفی در حق من كرده و من را در شمار شهدای اسلام به حساب آورد.

از این جهت بر من مگریید و زاری نكنید و اسلام بیش از اینها ارزش دارد و احتیاج به ریختن چنین خونهایی دارد، چنانچه اسلام از بعد ظهور تا كنون قربانیها داده و خونها به پای آن ریخته شده تا چنین استوار ومحكم به دست تو رسیده و ما باید نگهدار آن باشیم و آن را جهانی نماییم.

پدر و مادرم ناراحت نشوید، و طاقت كنید، با ناراحتی شما وكم طاقتی وكم صبری شما دشمنان خوشحال و دوستان دلسرد می شوند پس صبر پیشه كنید و خداوند نیز مدد شما خواهد بود.

بر شهادت ها زاری نكنید و از آنها غمگین نشوید، منتهی الیه سرنوشت هر فرد، مرگ است و هیچ یك از ما از آن رهایی نخواهیم داشت و فردی كه شهید می شود تقدیر آن است كه دفتر زندگی دنیوی او در آن زمان مقرّر بسته شود و در هر زمان و هر مكانی باشد دار فانی را وداع گوید پس چه بهتر خداوند مرگ ما را زمان راحتی و شهادت در راهش قرار دهد.

اجتمام(2) ** 7029 ** 1071
۰ نفر