دراين گزارش كه در شماره سه شنبه 19 آبان 1394 هجري خورشيدي نوشته شد، آمده است: هم نسلي كه آن روزها نظارهگر ٤٠٠ دانشجويي بود كه از ديوار سفارت بالا رفتند، هم نسل من كه خاطره آن روزها را خوانده است و حتي جوانترهايي كه هفته قبل با همكلاسيهاي خود در راهپيمايي ١٣ آبان شركت كرده بودند و سلفي ميگرفتند، از اين رويداد مهم در تاريخ معاصر بسيار شنيدهاند. همه ميدانند كه آن روز پايان روابط سياسي ايران و آمريكا بود.
ميدانند كه آن جوانان از دانشگاههاي پليتكنيك و علموصنعت و... آمده بودند. اينكه گروگانهاي آمريكايي ٤٤٤ روز در آن ساختمان زندگي كردند و خيلي مسائل ديگر را بارهاوبارها خوانده و شنيدهاند اما نيمه زنانه اين ماجرا كه حاكي از نقش و حضور دختران دانشجو در آن دوران است كمتر مورد توجه قرار گرفته است. اينكه چند نفر از آن جمع ٤٠٠ نفره زن بودند، آن روزها در سفارت تسخيرشده چه ميكردند، نامهايشان چه بود و الان مشغول چه كاري هستند را كمتر ميدانيم. همه آنها مانند معصومه ابتكار يا فروز رجاييفر شناخته نشدند زيرا نه در روزهاي تسخير سفارت نقش مترجم و سخنگو به عهده گرفته بودند و نه بعد از آن وارد عرصههاي سياسي و مديريتي شدند و نه حتي دراينباره مايل به گفتوگو هستند.
اينكه ماجراي گروگانگيري و تسخير سفارت هر سال با كمترين توجه به نقش زنان تعريف ميشود احتمالا بهخاطر همين نبود تمايلي است كه از سوي برخي از آنها براي روايتكردن آنروزها شاهديم. اين درحالي است كه مردها هيچوقت از پاسخدادن به سؤالات موجود درباره آن روزها طفره نرفتهاند.
براي مثال ابراهيم اصغرزاده بهعنوان يكي از دانشجويان خط امامي آن روز، تاكنون بارها در اينباره گفتوگو كرده است اما همسرش طاهره رضازاده، تقاضاي «شرق» براي يك روايت زنانه از آن دوران را رد ميكند و ميگويد كه بههيچوجه مايل نيست دراينباره صحبت كند؛ خصوصا اينكه بخواهيم موضوع را از زاويه ديگري نگاه كرده و يك اتفاق ملي را زنانه و مردانه كنيم! بههرحال جستوجو براي پيداكردن ديگر زنان حاضر در سفارت هم چندان نتيجهبخش نيست و كساني كه ميتوان از آنها نام برد بيشتر از ٢٠ نفر نميشوند. نميتوان با قطعيت گفت كه زنان پنج درصد از دانشجويان تسخيركننده سفارت بودند يا بيشتر اما نگاهي به خاطرات و گفتوگوهايي اندكي كه از همين تعداد منتشر شده است، روشن ميكند كه سيزدهم آبان هم با همراهي زنان به يك اتفاق ملي و اثرگذار در ساحت سياسي كشور بدل شده است.
**اولين تماس را يك زن گرفت
«قرار بود اخبار تسخير سفارت به همراه نخستين بيانيه براي اخبار ساعت دو بعد از ظهر در اختيار صداي جمهوري اسلامي قرار گيرد. يكي از خواهران به راديو تلفن كرده بود. وقتي از او پرسيدند از كجا تلفن ميكند و چه ميخواهد، وي با آرامي پاسخ داد: «از سفارت سابق آمريكا و لانه جاسوسي فعلي تماس ميگيرم...». همين كه تماس اوليهاي را يكي از زنان حاضر در جريان تسخير سفارت گرفته است، ثابت ميكند كه لازم است نيمه زنانه اين رويداد، بهتر بررسي شود. اين خاطرهاي است كه معصومه ابتكار در كتابي با عنوان «تسخير» نوشته تا وقايع درون سفارت را روايت كرده باشد.
خواهر مري، سال ٥٨ از همه زنان ديگر معروفتر شد زيرا او كه زبان انگليسي را خوب ميدانست از ابتدا مسئول برقراري ارتباط با رسانههاي خارجي بود و بههمينخاطر بيش از ديگران نامش شنيده شد. بعدها رشته دانشگاهياش را عوض كرد، علوم آزمايشگاهي و ايمنيشناسي خواند و زماني هم سردبير كيهان انگليسي شد. شش سال نماينده مردم تهران در شوراي شهر بود و در دولت اصلاحات و اكنون در دولت دولت يازدهم، رئيس سازمان حفاظت محيطزيست و معاون رئيسجمهوري است. شغلي كه انگار مورد علاقه خانواده اوست زيرا پدرش، تقي ابتكار هم دومين رئيس سازمان حفاظت محيطزيست ايران بود.
**مسئوليتها، اين سو و آن سوي ديوار
كار زنان در تسخير سفارت از همان ابتدا و پيش از بالارفتن از ديوار شروع شده بود. آنها مسئوليت حمل تجهيزات اوليهاي كه براي اين كار پيشبيني شده بود را به عهده داشتند. طراحان اين پروژه بردن وسايلي مثل قيچي آهنبر و چوبهاي تراشيدهاي كه براي زمان درگيري در نظر گرفته شده بود را به دختران چادري سپرده بودند. آنطور كه فروز رجاييفر تعريف كرده است اين خانمها در صفهاي عقبي و نزديك پسرها بودند تا بهموقع تجهيزات را به آنها برسانند. مسئله فقط اين نبوده و حضور زنان به شكل ديگري نيز به پيشبرد نقشه كمك ميكرده است. حضور آنان در صفهاي جلويي باعث ميشده كه گارد محافظ سفارت خيلي نگران نشوند و كار بهتر پيش رود.
مسئوليتهاي زنان، آن طرف ديوار سفارت هم ادامه پيدا كرد. مثلا نگهداري از گروگانهاي زن به آنها سپرده شده بود. ترجمه و مصاحبه با شبكههاي خارجي هم بخش ديگري از اين مسئوليتها بود. جمعآوري اسناد نيز يكي ديگر از كارهايي بود كه دختران سفارت در آن كمك ميكردند. آنطور كه شيبا ملك روايت كرده است «يكي از كارهايي كه بچهها ميكردند اين بود كه در يك اتاق تاريك نوار تايپ را ميخواندند و مينوشتند يا كاغذهاي رشته شده را به هم ميچسباندند».
يكي ديگر از دختران سفارت به نام زهرا امي نيز در گفتوگويي با «مهرخانه» وقتي از شيوه ورود خود به سفارت حرف ميزند، اشارهاي به جمعآوري اسناد دارد. او دراينباره گفته است: «در زمان تسخير لانه جاسوسي من سال چهارم دبيرستان بودم و از طريق يكي از دوستانم «بهجت مرتضوي» كه با هم در كلاس تفسير قرآن شركت ميكرديم و دانشجوي رشته تغذيه دانشگاه تهران بود، براي جمعآوري اسناد به سفارت آمريكا رفتم».
او مراحل جمعآوري اسناد را اينطور توصيف كرده است: «از روي حرفها، فاصلهها و علائم رشته بعدي را با آن هماهنگ ميكرديم.
خانم مرتضوي ميگفت كه بازسازي اسناد را بايد به افراد مطمئن سپرد و از اينرو چند نفر براي اين كار انتخاب شدند. آنها رشته كاغذهاي اسناد خردشده را براي ما ميآوردند و ما با احتياط آنها را برميداشتيم و روي تختهاي كه به اندازه كاغذ A٤ بود گذاشته و اين رشتههاي كاغذ را داخل كشي كه به اين تخته وصل شده بود، قرار ميداديم. يك كش بالاي تخته بود و يك كش در پايين و ما يك سر رشته كاغذ را زير كش ميگذاشتيم و رشته بعدي را نگاه ميكرديم و از روي حرفها، فاصلهها و علائم، رشته بعدي را با آن هماهنگ ميكرديم».
كار فرهنگي بخش ديگري از مسئوليت زنان در دوران حضور در سفارت بود. فائزه مصلحي بهعنوان يكي ديگر از دانشجويان حاضر در لانه در بيان خاطراتش - در گفتوگو با « مهرخانه» - به فعاليتهاي خود در چادري كه از طرف انجمن اسلامي دانشگاه مقابل سفارت برپا شده بود، اشاره كرده و گفته است: «خارج سفارت سمت خيابان طالقاني چادري برپا شد كه محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود. حدودا چهار تا پنج ماه در اين چادر فعاليت داشتيم و سؤالات مردم كه درمورد مسائل مختلف بود را تا حدي كه ميدانستيم پاسخ ميداديم، سؤالاتي هم كه نميدانستيم كسب اطلاع ميكرديم و به مردم جواب ميداديم. پخش تراكت و پوسترهايي كه از طرف خود دانشجوها چاپ شده بود، از ديگر فعاليتهاي ما بود. ارگانها، نهادها و خصوصا آموزشوپرورش از اين پوسترها ميبردند و اين چادر، محل پخش لوازم فرهنگي و تبليغي هم بود».
**پاسدادنها و كلاسها
به نظر ميرسد كه اصليترين كار زنان در سفارت ترجمه و كمك به پيداكردن اسناد بوده است اگرچه عكسهاي آن دوران و خاطراتي كه نقل شده، نشان ميدهد پاسدادن نيز در سفارت تسخيرشده، زن و مرد نداشته است. شيبا ملك يكي از ديگر دختران سفارت بود. از آنجايي كه زبان انگليسي را خوب ميدانست از سوي تسخيركنندگان دعوت به همكاري شد و از ١٨ آذر ٥٨ به جمع آنان پيوست. او در گفتوگويي با «تاريخ ايراني» از آنچه روزها در سفارت انجام ميدادند صحبت كرده و گفته است: «خانمها هم پاس ميدادند. خيلي هم بيرحمانه بود، اصلا تعارف نداشتند. زمان پاس سه ساعت بود و مثلا اگر در زمان پاس خوابت ميبرد، بايد شش ساعت در برف و سرما ميايستادي. اردوهاي سهروزه براي خانمها ميگذاشتند، در چادرهايمان اشكآور ميانداختند، تيراندازي داشتيم».
او در لابهلاي خاطراتش درمورد آنچه در طول روز انجام ميداده، گفته است: «در مورد خودم اينطور بود كه يا پاس داشتم يا اينكه در حال ترجمه بودم، بعد ناهار و نماز. شبها هم با هم حرف ميزديم، كتاب ميخوانديم. يكسري كلاس برگزار ميشد كه در آنها شركت ميكرديم. كلاسهاي نهجالبلاغه آقاي حجاريان بود. آقاي حائريشيرازي كلاس اخلاق داشتند. كلاسهاي دفتر تحكيم وحدت خارج از سفارت را ميرفتيم، كلاس فلسفه بود، كلاس عكاسي بود. فضا چنان بود كه هر چيزي را ميخواستيم تجربه كنيم. همزمان به سه كلاس زبان ميرفتم؛ انگليسي، فرانسه و عربي. از اتفاقهاي جالب آنجا اين بود كه هر روز مهماناني داشتيم كه با آنها گپ و گفتوگو داشتيم. پرسش و پاسخ بود، يك حالت مصاحبه داشت. ما هم مستمع بوديم. بچهها دوشنبهها و پنجشنبهها روزه ميگرفتند. شبهاي قدر برنامه داشتند و يادم هست كه مردم هم به سفارت آمدند و يك شب يك بچه در سفارت جا ماند كه تا خانوادهاش بيايند، بچهها سرگرمش كردند و شب جالبي شد».
**از تسخير تا ازدواج
٤٤٤ روز زندگي دختران و پسران جوان و همفكر در كنار هم حتما موجب آشنايي بيشتر و پايهريزي زندگيهاي مشتركي هم ميشود. نگاهي به زندگي خصوصي برخي از آن جوانها نشان ميدهد كه روزهاي پر از خاطره لانه براي عدهاي رنگ و بوي عاطفي بيشتري داشته است.
معصومه ابتكار كه شناختهشدهترين زن حاضر در جريان تسخير سفارت بود، يكي از همان كساني است كه همسر آيندهاش را در همان روزها انتخاب كرد. او با سيدمحمد هاشمياصفهاني كه اكنون يكي از مديران بخش خصوصي است، ازدواج كرد.
طاهره رضازاده نماينده و عضو فراكسيون زنان مجلس ششم، يكي ديگر از دختران سفارت است كه همزمان با يك اقدام انقلابي و رقمزدن يك رويداد تاريخي در زندگي شخصي خود نيز فصل نويي را آغاز و با ابراهيم اصغرزاده ازدواج كرد. همسرش آنروزها سخنگوي دانشجويان پيرو خط امام بود و حالا يك چهره سياسي اصلاحطلب است.
زهره ساداتنظري نيز همسر شهيد رحمان دادمان شد و در گفتوگويي با خبرآنلاين، همانطور كه همسنگري و همراهي با او را مايه افتخار خود دانسته، گفته است: «در زمان تسخير لانه جاسوسي هم ايشان و هم من حضور داشتيم. ايشان در شوراي مركزي لانه نقشي استراتژيك داشتند و من بهعنوان يك دانشجوي معمولي و معتقد به اين حركت انقلابي. حرف و گپ ازدواج ما نيز در همين ايام بود. ١٠ مهر همان سال، خواستگاري ايشان از من بود ٢٧ مهر مراسم عقد و ٢٠ آبان هم آغاز زندگي مشتركمان».
فرح جهانگيري و شهيد عباس وراميني، لعيا پورانصاري و محمدعلي مصلحي، دكتر فيروزآبادي و شهيد حسين شوريده از ديگر زوجهاي گروگانگيري سفارت بودند. پورانصاري در بخشي از يك گفتوگو با « تاريخ ايراني» درمورد ازدواجهاي سفارت گفته است: «بعد از اينكه جريان لانه تمام شد بچهها كه به فكر ازدواج افتادند، ديدند چه بهتر با كساني ازدواج كنند كه همفكر و همراهشان باشند. من با همسرم در سفارت ارتباط مستقيمي نداشتيم. با اينكه مسئول اسناد بودند و دورادور ميشناختم، اما در حقيقت بعد از قضيه لانه بود كه به هم معرفي شديم. ازدواجها بيشتر بهصورت معرفي بود، مثلا آقاي عبدي ازدواج كرده بودند، بعد از طريق همسرشان بچهها به هم معرفي ميشدند، مثلا خانم عبدي دوست همسر آقاي ميردامادي بود. بعد اين دو نفر را به هم معرفي كردند».
فروز رجاييفر يكي ديگر از دختران سفارت است كه آن روزها ازدواج كرد و عكسي كه از حاشيه عقد او در باغ سفارت موجود است، حضور دختران ديگري با نامهاي خانوادگي قنبري، ميرموسوي، متوليان، مقدم و زندي را به تصوير ميكشد؛ دختراني كه بهسادگي نميتوان فهميد بعد از آن ٤٤٤ روز كجا رفتند و در اين سالها چه كردهاند اما در كنار هم نيمه زنانه اين اقدام انقلابي را تشكيل داده بودند.
*منبع: روزنامه شرق
**گروه اطلاع رساني**9368**9131
تهران-ايرنا- روزنامه شرق در صفحه سياست نوشت: ٣٦ سال از قراري كه پيرو خط اماميها در خيابان روزولت داشتند، گذشته است. همه ميدانند كه آن روز پايان روابط سياسي ايران و آمريكا بود و خيلي مسائل ديگر را بارهاوبارها خوانده و شنيدهاند اما نيمه زنانه اين ماجرا كه حاكي از نقش و حضور دختران دانشجو در آن دوران است كمتر مورد توجه قرار گرفته است.