۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۵:۳۴
کد خبر: 81833052
T T
۰ نفر

طلوع مهر زير پوست شهر كرمان

۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۱۵:۳۴
کد خبر: 81833052
طلوع مهر زير پوست شهر كرمان

كرمان - ايرنا - خورشيد مهر و محبت اهالي ديار كريمان در تيره شب سرد پاييزي از زير پوست شهر كرمان سر به در آورد و عاشقانه طلوع كرد.

سوز هوا دست هايم را كرخت و زمخت كرده بود، به ميدان سرآسياب به عنوان يكي از مناطق حاشيه اي شهر كرمان كه رسيديم، بچه هاي جمعيت خيريه طلوع كنار خودروهايشان ايستاده بودند؛ وقتي همه رهگذران را سر در گريبان و دست در جيب فرو رفته ديدم، ذهنم ناخوداگاه درگير اين شعر اخوان ثالث شد 'و گر دست محبت سوي كس يازي به اكراه آورد دست از بغل بيرون، كه سرما سخت سوزان است!'
اينجا ميدان سرآسياب يا بيرم آباد كرمان، ساعت حدود 9 شب سرما بيداد مي كند. ميداني كه بارها شب و روز از آن عبور كرده اما هيچ وقت واقعيت دردناك امشب را در اين مكان نديده بودم.
خودرو خانم برخورداري به عنوان مدير گروه طلوع كرمان در حاشيه ميدان بيرم آباد ايستاد و كمي بعد جمعيت كارتن خواب و معتادان خياباني بودند كه اطراف خودرو را گرفتند.
اولين بار بود كه چنين صحنه اي را مي ديدم، زنان و مردان معتاد كه البته سن و سالشان از 30 و اندي سال تجاوز نمي كرد با هيبت هايي در هم ريخته و پريشان يك به يك با خانم برخورداري سلام و احوال پرسي كردند و غذايشان را تحويل گرفتند.
هر كدام از معتادان كارتن خواب، خواسته اي از او و گروه طلوع داشتند؛ يكي لباس و ديگري غذا، اما آنچه كه توجهم را به خود جلب كرد درخواست تقريبا مشترك اين افراد براي ترك اعتياد بود.
هيچ وقت تصور نمي كردم، بين اين همه زن و مرد معتاد كارتن خواب بتوانم با جرات و جسارت بايستم. انگار گروه طلوع، زاويه تازه اي براي ديدن اين افراد پيش چشمانم گشوده بود.
در همين افكار غوطه ور بودم كه صداي زني با لهجه افغاني، توجهم را به خود جلب كرد، خانم تو رو خدا اين پسرم را هم براي ترك ببريد و خانم برخورداري بود كه با ناراحتي عذرخواهي مي كرد! موضوع بيشتر برايم جالب شد، جلوتر رفتم، خانم برخورداري رو به مادر پسرك جوان كه سرماي اين شب پاييزي را براي به دست آوردن سلامت فرزندش به جان خريده بود، گفت: الان هزينه اش را نداريم بايد در ليست نوبت بماند تا نوبتش برسد.
زن همانطور التماس مي كرد و نگاه پسرك به چشمان خانم برخورداري گره خورده بود. از زن پرسيدم درخواستت از خانم برخورداري چيست؟ و او جواب داد مي خوام؛ پسرم را براي ترك اعتياد ببرد.
وي اضافه كرد: حدود پنج سال است پسرم دچار اعتياد شده، الان خودش مي خواهد، مصرف مواد مخدر را ترك كند.
به سمت پسرك رفتم و دليل ناراحتي اش را پرسيدم. حسن گفت: خسته شدم؛ نمي خواهم مواد مخدر مصرف كنم. او معتقد است، دوست بد، باعث گرفتاريش به اعتياد شده است.
وي ادامه داد: كمپ هاي اجباري ترك اعتياد با معتادان، برخورد مناسبي ندارند و انگيزه معتادان را براي رفتن به اين مكان ها از بين مي برند، مي ترسم براي ترك به كمپ هاي اجباري بروم.
وقتي صحبت ام با حسن تمام شد، متوجه تعداد زيادي از معتادان كارتن خواب شدم كه دور تا دورمان را گرفته بودند، انگار اين موضوع درد مشتركشان بود.
خانمي كه ظرف غذايش را زير چادر مشكيِ رنگ و رو رفته اش پنهان كرده بود رو به من گفت، جايي براي ترك اعتياد زن ها وجود ندارد!
به سمتش برگشتم و از او خواستم خودش را معرفي كند، وي كه خود را مريم و 35 ساله معرفي مي كند، گفت: همسرم سال ها قبل فوت كرد و من بعد از او گرفتار اعتياد شدم.
از او پرسيدم به چه ماده اعتياد داري؟ و او هروئين را عامل بدبختي اش معرفي كرد. پذيرفتن اينكه يك مادر با اين سن و سال، درگير مواد مخدر باشد، برايم دشوار بود!
وي حالا يك پسر هشت ساله دارد كه نگهداري از آن را به پرورشگاه سپرده است و اين يعني اينكه، آغوش يك مادر كه بايد پناهگاه امن فرزندش باشد، ناامن ترين مكان براي رشد جگر گوشه اش مي شود و اينجاست كه زنگ خطري بزرگ در جامعه اي اسلامي به صدا در مي آيد.
وي اضافه كرد: اقوام، مرا تحويل نمي گيرند و نمي خواهند مرا ببينند.
اين زن جوان، گدايي را راه امرار معاشش عنوان كرد و گفت: گاهي مغازه داران اطراف ميدان هم دلشان مي سوزد و به ما كمك مي كنند.
از او پرسيدم از زندگيت راضي هستي؟ مريم سرش را پايين انداخت و گفت: نه خانم چه زندگي؟!، پرسيدم دلت مي خواهد، اعتيادت را ترك كني؟ مريم گفت: حدود هفت سال است كه اعتياد دارم و تا به حال به دليل اينكه پول نداشتم؛ نتونستم ترك كنم.
گفتم مريم خانم، بزرگترين آرزوت چيه؟ و او در حالي كه اشك در چشمان حلقه زده بود گفت: فقط مي خواهم سالم شوم و فرزندم را خودم نگهدارم.
انگار اين موضوع براي مريم، آرزويي دور و دراز مي نمود، در حالي كه اشك پهناي صورتش را فرا گرفته بود، هق هق كنان و با كلماتي بريده بريده گفت: ما ديگر راه نجاتي نداريم!
مريم با گريه ادامه داد: دلم مي خواهد مانند ساير خواهر و برادرهايم، زندگي كنم؛ بارها از خودم پرسيدم، چرا بايد اينطور اسير خيابان ها باشم؟
وي گفت: اعتيادم از آنجا شروع شد كه اطرافيان براي عفونت كليه هايم به من پيشنهاد مصرف ترياك را دادند، وقتي همسرم فوت كرد؛ شوهر خواهرم براي ترك ترياك مصرف هروئين را به من پيشنهاد داد و گفت ترك هروئين كوتاه تر و راحت تر است و من مصرف هروئين را شروع كردم و بعد از آن به اينجا رسيدم.
او در حالي كه با پشت دست اشك هايش را از گونه هاي لاغر و زردش پاك مي كرد گفت: نمي دانم شبها كجا بخوابم اگر در مسيرهاي اصلي و خيابان بخوابم، گشت پليس و اگر در زمين هاي خالي اطراف بخوابم، اراذل و اوباش اذيتم مي كنند.
اشك هاي مريم بي امان فرو مي ريخت و من براي اولين بار بود كه نگاهم به اين دنيا و اين افراد تغيير كرده بود؛ دلم مي خواست مي توانستم براي اين زن كاري انجام بدهم تا زندگي اش به مسير سلامت و سعادت بازگردد.
خانم برخورداري كه شاهد صحبت هاي من و مريم بود گفت: مردهاي معتاد بعد از ترك به مراكز بازپروي مي روند، برايشان كار پيدا مي كنيم و به محل اقامت خود بر نمي گردند در حالي كه براي خانم ها جايي براي بازپروري وجود ندارد و بعد از بازگشت اين افراد به محل اقامت شان، دوباره ناخواسته گرفتار مواد مخدر مي شوند.
منصور، جواني با موهاي فرخورده و ژوليده؛ سومين فردي بود كه خودش براي صحبت كردن پيش قدم شد. او با صدايي خش دار گفت: خانم، كمپ ترك اعتياد اجباري سيد رضا، پدرمان را در مي آورد. پرسيدم كمپ سيدرضا كجاست؟ منصور در حالي كه با دستش سمت شهر را نشان مي داد و گفت تا حالا چهار بار آنجا ترك كردم.
پرسيدم آقا منصور پس چرا دوباره مصرف مواد را شروع كردي؟ و او گفت: خانم؛ بيكاري؛ و تكرار كرد، بيكاري؛ پدر ما را درآورده، بيكاري دوباره آدم را به سمت مواد مي كشاند.
منصور ميزان درآمد روزانه اش را حدود 20 تا 30 هزار تومان و از راه كارگري عنوان كرد و افزود: هرقدر در بياورم، براي مصرف هروئين خرج مي كنم!
حسين كه درست پشت سر من ايستاده بود؛ نفر بعدي بود كه بدون مقدمه صدايش را بلند كرد و گفت: خانم همه ما از بيكاري و بي توجهي به اين روز افتاده ايم. به طرف او برگشتم، پسركي با موهايي كثيف و لباس هايي پاره در حالي كه سعي مي كرد دست هايش را در جيب پاره كتش از سوز و سرما پنهان كند گفت: من هرگز حاضر نيستم براي ترك اعتياد به كمپ هاي اجباري بروم.
وي كه سن خود را 20 سال عنوان مي كند و گرد سفيدي روزگار موهاي فرخورده و نامرتب اش را تا حدودي پوشانده گفت: حدود 12 سال است اعتياد دارم ولي اگر كار داشتم الان مثل بقيه آدم ها راحت و سالم زندگي مي كردم.
حسين ادامه داد: حالا براي در آوردن مخارج اعتيادم، دست به هر كاري مي زنم.
محمدرضا هم كه كمي آن طرف تر ايستاده بود گفت: خانم من هم 15 سال است كه سفيد و شيشه مصرف مي كنم. پرسيدم منظورت از سفيد چيست؟ و او با خنده گفت هروئين؛ خانم و ادامه داد: تا حالا حدود چهار بار ترك كرده ام اما وقتي دوباره پايم به اينجا مي رسد ناخواسته شروع مي كنم.
از محمدرضا پرسيدم ديدگاه و نگاه مردم را در مورد خودتان مي دانيد و او گفت: مردم به ما به چشم انگل نگاه مي كنند، حتي خانواده هاي ما هم با ما همينطور برخورد مي كنند!
وي مدت اعتياد خود را هشت سال عنوان كرد و گفت: من هم شيشه و دوا مصرف مي كنم.
امير از آن طرف گفت: خانم دوا همون هروئينه و هر دو با هم شروع به صحبت كردند.
حسين با خنده گفت: خانم ما همه دوگانه سوزيم و بعد همه زدند زير خنده...
بين خنده هاي مرداني كه بايد امروز چرخ اقتصاد و پويايي يك كشور را به حركت در مي آوردند، ترس تمام وجودم را فرا گرفت.
ذهنم درگير آنسوي پرده خنده اين افراد بود كه جواني حدود 30 ساله صدايش را بلند كرد و گفت: خانم اگر كاري براي ما جور مي شد به خدا قسم مي خورم حداقل نصف اين آدم ها ديگر شبگرد خيابان ها نبودند!
از او خواستم از لا به لاي جمعيت جلو بيايد. وي در حالي كه جمعيت را مي شكافت، جلو آمد و خود را بهروز معرفي كرد.
بهروز، پسري كوتاه قد با كلاه مشكي بافتني و كاپشني ژنده در حالي كه دست هايش را در جيبش فرو كرده بود گفت: اينجا يك دنياي ديگر است، خانم تا حالا كسي براي ما اهميت قائل نبود و به سراغ ما نمي آمد، نمي دانم چه شده كه ما مهم شده ايم.
رو به او گفتم، آقا بهروز، شما مهم بوده و هستيد، چون خدا براي خلقت ما قسم خورده و به خودش تبريك گفته اما ما خودمان هستيم كه يادمان مي رود براي چه خلق شده ايم و چه ارزشي داريم، بهروز سرش را پايين انداخت و گفت: خانم به خدا ما هم براي خودمان كسي بوديم، اين دوا ما را به اين روز انداخت.
رو به بهروز گفتم، لازم نيست اين را به من يادآور شوي، من معتقدم هرچند به قول خودت در گذشته براي خودت كسي بودي، الان هم مي تواني با يك همت دوباره براي خود و جامعه ات فرد مفيدي باشي و بهروز ادامه داد: خانم امشب مي خواهم براي جبران زحمتت كه تا اينجا آمدي، چيزهايي نشانت بدهم كه تا حالا نديده اي. از پيشنهاد بهروز با همراهي دو نفر از آقايان گروه خيريه طلوع، استقبال كردم.
بهروز ما را به سمت ورودي ميدان بيرم آباد برد، درست لاي بوته هاي گل سرخ، گل هايي كه تا قبل از آن، هر لحظه به آنها نگاه مي كردم، جز حس زندگي چيزي در خاطرم تداعي نمي شد اما اين بار، آذر زني پنجاه ساله لابه لاي بوته هاي گل، براي خواب شبانه اش آماده مي شد.
سلام كردم، زن كه تعادلش را به سختي حفظ مي كرد، سري تكان داد. بهروز به آذر گفت: خانم خبرنگاره، مي خواد باهات حرف بزنه، آذر بلافاصله گفت: حوصله ندارم، مي خوام بخوابم، آذر در حالي كه تن نحيفش را در كتي گشاد پنهان كرده بود گفت: بريد دنبال كارِتون، بهروز دوباره گفت: آذر به خانم بگو شبها كجا مي خوابي، زن بدون اينكه به من نگاه كند، گفت كجا مي خوابم؟ لاي همين بوته ها.
وي در حالي كه خس و خاشاك اطراف بوته هاي گل را بر مي داشت ادامه داد: توي شهرك صنعتي يه اتاق دارم اما از ترس صاحب خونه و كرايه گرفتنش چند ماهه كه به خونم سر نزدم.
اعتماد آذر را با همراهي با او و صحبت هاي اوليه جلب كردم و سرانجام سر درد دلش باز شد، پيرزن كه خود را صاحب چندين فرزند معرفي مي كند، مي گويد: فرزندانم سالم هستند و از اينكه من اعتياد دارم در عذابند.
از او پرسيدم نمي خواهي اعتيادت را ترك كني و كنار خانواده ات برگردي؟ و آذر بدون اينكه فكر كنه گفت: نه من شيره ترياك مي كشم و اگه ترك كنم، مي ميرم.
آذر آرزويش را سلامتي فرزندانش عنوان كرد، در حالي كه با بهروز و افراد گروه طلوع از آذر خداحافظي مي كرديم، ذهنم پيش زني كه حدود سن مادرم را داشت جا مانده بود، همانجا و در سكوت محضي كه بين ما حاكم شده بود از خدا خواستم، عزت نفس را از بندگانش نگيرد، در همين بين بود كه با صداي بهروز به خودم آمدم.
خانم، آذر؛ خواهر بزرگم بود، مات و مبهوت مانده بودم، بهروز ادامه داد: برادرم هم همان طرف ميدان است او هم درگير هروئين است.
پذيرفتن فضاي سنگيني كه با حرف هاي بهروز بر من حاكم شده بود، بسيار سخت و دشوار بود، اين سئوال ذهنم را درگير خودش كرده بود، من كجاي دنياي قرار دارم و مسئوليتم به عنوان يك خبرنگار چيست؟ كافي است هر فرد در هر پست و مقام اين سئوال را از خود بپرسد و به آن پاسخ دهد.
حالا ساعت حدود يك و 10 دقيقه بامداد است، بهروز مرا به محل دورهم زن هايي برد كه قلبم را بيشتر به درد آورد.
نازي دختري جوان بود كه هرگز درخواست مرا براي مصاحبه پاسخ نگفت. او كه به نقل دوستانش باردار بود با ناسزا به من هشدار داد به او نزديك نشوم.
مهديه دختري گندمگون بود كه به هروئين اعتياد داشت او حالا به گفته خودش براي دسترسي به مواد، دست به هر كاري مثل گدايي، دزدي يا هر كار ديگري مي زند.
او افزود: از كلاس پنجم دبستان به ترياك معتاد شدم و بعد از آنكه پدر و مادرم را از دست دادم، راهي خيابان ها شدم.
خانم هاي كارتن خواب كنار ديوار يكي از مغازه هاي اطراف ميدان دور هم جمع شده بودند و هر كدام از طريقي مشغول استعمال مواد مخدر بودند، رهگذاران بدون توجه از كنار آنها عبور مي كردند و آنها فارغ از دنيا درگير مشغوليات خود، اينجا؛ زندگي كه نه، مرگ جريان دارد، شب بر شانه هاي شكننده ام سنگيني مي كرد و دنيا برايم سخت و نفس گير شده بود، از جمع خانم هاي كارتن خواب، خداحافظي كردم.
بهروز مرا تا كنار خودرو همراهي كرد و از من خواست برايش دعا كنم، همسرم كه صداي بهروز را شنيده بود، بعد از ورود من به خودرو گفت، خدا عزت بندگي را به اين بندگانش برگرداند و من آمين گفتم.
گفت و گو با فرماندار كرمان گام نخست براي پيگيري اوضاع معتادان كارتن اين شهرستان بود، محمدعلي توحيدي كه به همراه گروه خيريه طلوع از اين مناطق بازديد كرده است گفت: به منظور راه اندازي كمپ ترك اعتياد بانوان اقدامات زيادي انجام شده است.
وي ادامه داد: كمپ ترك اعتياد بانوان در كرمان حدود 60 نفر ظرفيت دارد و در چند روز آينده راه اندازي مي شود.
فرماندار كرمان گفت: زنان معتاد در شهر كرمان با تشخيص كارشناسان اجتماعي بعد از شناسايي به اين كمپ انتقال داده و برخي از خانم ها نيز به منظور ترك اعتياد به مراكز دولتي، نيمه دولتي و خصوصي ارجاع مي شوند.
وي افزود: اين افراد بعد از ترك به كانون خانواده بازگردانده مي شوند و در صورتي كه از نعمت خانواده محروم باشند از طريق بهزيستي ساماندهي مي شوند.
توحيدي با بيان اين كه حدود 31 مركز ترك اعتياد در شهر كرمان وجود دارد اظهار كرد: سرپناهي براي معتادان كارتن خواب شهر كرمان با كمك شهرداري و بهزيستي در حال آماده شدن است.
وي گفت: سه نفر از كارتن خواب هاي شهر كرمان نيز با هزينه دولتي براي ترك به مراكز ترك اعتياد اعزام شدند.
فرماندار كرمان افزود: نظارت دقيقي بر روي مراكز ترك اعتياد از طريق ارگان هاي ذيربط وجود دارد.
كارشناس مسئول دفتر پيشگيري از اعتياد اداره كل بهزيستي استان كرمان هم گفت: 29 كمپ ترك اعتياد در شهر كرمان وجود دارد.
حشمت الله برجسته افزود: دوره هاي ترك اعتياد در كمپ هاي بهزيستي حدود 21 و 28 روزه هستند.
وي اظهار كرد: حدود 27 مركز سرپايي ترك اعتياد از طريق درمان نگهدارنده با متادون نيز در كرمان فعاليت دارند و 9 مركز دي. آي. سي در كرمان آماده ارائه خدمات به معتادان است.
وي گفت: تيم سيار دي. آي. سي نيز متشكل از دو كارشناس به پاتوق هاي معتادان تزريقي سركشي و بعد از شناسايي آنها وسايلي مانند سرنگ، باند، گاز و غيره را رايگان در اختيار اين افراد قرار مي دهد.
اين كارشناس افزود: هدف اين گروه جلب اعتماد افراد معتاد براي استقرار در مراكز دي آي سي است.
وي گفت: مراكز دي آي سي به معتادان خدماتي مانند صبحانه، نهار، شام و وسايل بهداشتي و حمام ارائه مي دهد.
برجسته بيان كرد: افراد معتاد جذب شده در مراكز دي آي سي بعد انجام اقدامات روانشناسي ضمن رها كردن تزريق به مراكز ترك با متادون دعوت مي شوند.
وي افزود: دو مركز سرپناه شبانه زنان و مردان در كرمان وجود دارد و يك خانه ميان راهي نيز براي افرادي كه از اعتياد پاك شده اند و جايي براي اقامت ندارند در نظر گرفته شده است.
وي گفت: اين خانه حدود 40 نفر ظرفيت دارند و حدود سه ماه افراد مي توانند به صورت مجاني از آن استفاده كنند.
برجسته افزود: معتادان بهبود يافته در مراكز بهزيستي و ساير مراكز بعد از 18 ماه سلامت و گذراندن مشاوره ها و چكاپ پزشكي به آموزش فني حرفه اي معرفي مي شوند.
وي گفت: اين افراد مي توانند دوره هاي فني حرفه اي را به صورت رايگان بگذرانند و بعد از آن 10 تا 15 ميليون تومان تسهيلات اشتغال دريافت كنند.
وي بيان كرد: اقدامات انجام شده در مراكز ترك اعتياد به طور دقيق زير نظارت بهزيستي قرار دارند.
برجسته گفت: بهزيستي درمان افراد معتاد را به اجبار قبول ندارد و معتاد را به چشم بيمار مي نگرد.
وي افزود: مراكز دولتي ترك اعتياد نويد هم اكنون 99 نفر را به منظور ترك اعتياد زير پوشش دارد.
وي اظهار كرد: مراكز ترك اعتياد سرپايي و غير دولتي كرمان نيز سه هزار و 796 نفر، مركز تي. سي 93 نفر، مراكز اقامتي ميان مدت شش هزار و 229 نفر، خانه سرپناه 124 نفر، مراكز گذري دو هزار و 103 نفر، تيم سيارهاي وابسته به مراكز گذري پنج هزار و 358 معتاد را تحت درمان دارد.
كارشناس مسئول دفتر پيشگيري از اعتياد بهزيستي استان كرمان گفت: 40 نفر از زناني كه اعتياد خود را ترك كرده اند زير پوشش مركز اشتغال زنان بهبود يافته كرمان قرار دارند.
وي افزود: بهزيستي با راه اندازي دار قالي و خريداري چرخ خياطي براي اين گروه كارآفريني و درآمدزايي كرده است.
برجسته گفت: كمپ هاي اجباري ترك اعتياد كه زير نظر ساير ارگان ها هستند به منظور ترك اعتياد افرادي است كه خود راغب به ترك نيستند اما خانواده و مردم از دست آنها در امان نيستند.
گزارش از نجمه حسني
3029/3028