نقدها و تحليلهاي ارايه شده در مورد برجام را ميتوان تسامحا به دوگونه فني و سياسي تقسيم كرد. نقدهاي فني ناظر بر بخشهاي مختلف در متن و درون برجام است اما نقدهاي سياسي همانگونه كه از عنوان آن ميشود فهميد، عموما در تاييد يا رد اين ابتكار ديپلماتيك بوده است. اما منطق و فرامتن برجام كمتر مورد نقد و تحليل قرار گرفته است. آنگونه كه دكتر صالحي، وزيرخارجه پيشين در مصاحبههاي خود اشاره كرده، اعضاي تيمي كه زيرنظر او مذاكرات سري مسقط را انجام دادند عبارت بودند از: علي اصغر خاجي معاون وقت اروپا- امريكا )سفير كنوني در پكن(رضا زبيب مديركل وقت امريكاي شمالي ) سفير كنوني در نيكوزيا(محسن بهاروند معاون مديركل وقت امريكاي لاتين )معاون كنوني سازمان آلكو در دهلي نو(و رضا نجفي معاون وقت مديركل سياسي وزارت امورخارجه )سفير كنوني نزد آژانس بين المللي انرژي اتمي(هرچند در سه سال گذشته اين تيم هرگز وارد مجادلات رسانهاي و سياسي در مورد مذاكرات هستهاي و برجام نشد، اما زبيب و بهاروند در اين مقاله تلاش كردهاند منطق و فرامتن برجام را توضيح دهند. اين مقاله بيان كننده ديدگاه شخصي ايشان است و ارتباطي با موقعيت اداري آنها ندارد:
برجام به پديدهاي سهل و ممتنع درادبيات سياسي ما تبديل شده است. سهل از باب اينكه ميشود گفت بنا بود موضوعي مهم يعني بحران هستهاي با روش خاصي- مذاكره ديپلماتيك- حل بشود كه انجام شد و تمام! اما ممتنع به اين معني كه تدوين، درك و ارزيابي متن و فرامتن برجام نيازمند تخصص و تجربه خاص بود و هست. به همين دليل است كه در يك سالگي برجام، براي دستيابي به يك پاسخ حرفهاي همچنان ميتوان پرسيد جايگاه نظري و كاربردي برجام چيست؟ چرا بايد بحران هستهاي از طريق اين راهكار تدبير ميشد؟ سرنوشت برجام چه نسبتي با فرامتن برجام دارد؟ و فرامتن برجام را چگونه بايد ارزيابي كرد؟ نويسندگان پيشاپيش تاكيد ميكنند كه قصد ورود به محتواي برجام را ندارند بلكه هدف آنها بيشتر بررسي اصولي اين موضوع از يك ديدگاه بيطرف حرفهاي است. تبارشناسي برجام درك خاستگاه يك پديده ميتواند كمك موثري براي شناخت آن پديده باشد. اگر برجام با مذاكره ديپلماتيك به نتيجه رسيد، «مذاكره ديپلماتيك» چيست و چه تفاوتي با ساير رفتارهاي مشابه ديپلماتيك دارد؟ آيا حقوق يك ملت هم ميتواند موضوع مذاكره قرار بگيرد؟ توافقي مانند برجام چرا و چگونه ميتواند شكل بگيرد؟ پاسخ به اين گونه پرسشها مستلزم اندكي بحث در باب فلسفه روابط بينالملل و مباني حقوق است. جز در مسائل بنيادين و اساسي، كيفيت حيات اجتماعي اشخاص و روابط خارجي دولتها برآيند دو مفهوم حق و مصلحت است. ديپلماسي پلي است كه متخصصان اين حرفه براي اتصال بهينه و كاربردي ميان اين دو مفهوم ميسازند تا دولتها در دره جنگ سقوط نكنند. بر اين اساس، يك مذاكره ديپلماتيك زماني به نتيجه مطلوب ميرسد و به اصطلاح مذاكرات موفق ميشود كه بين اين دو مفهوم يك تجميع منطقي ايجاد كند. مطلق دانستن هر يك از اين دو مفهوم موجب زيان يا بنبست در مذاكرات ديپلماتيك ميشود. ديپلماتها با تخصص و تجارب خود، بهترين و واقع گرايانهترين نقطه اتصال حق و مصلحت را تشخيص ميدهند و به دنبال ايجاد توافق در آن نقطه يا نقطهاي نزديك به آن هستند. مذاكره ديپلماتيك با ساير ابتكارات ديپلماتيك مانند مقالات و رايزنيهاي ديپلماتيك كه با هدف تبيين مواضع، شفافسازي، تعميق دوستي و تبادل اطلاعات و اهداف مشابه انجام ميشود تفاوت اساسي دارد. هدف مشخص مذاكره، تالش براي دستيابي به توافق بر سر يك موضوع اختلافي است اما ساير نشستهاي ديپلماتيك كه اشاره شد عموما معطوف به انتقال ديدگاه هر يك از طرفين است بدون اينكه نيتي براي دستيابي به توافق وجود داشته باشد. اين امر موجب تمايز مذاكره و ساير ابتكارات ديپلماتيك ميشود. در كنه مذاكره مفاهيمي چون مصالحه و معامله يا داد و ستد امتيازات نهفته است زيرا فرض بر اين است كه طرفين منافع متمايز و احيانا متعارضي دارند و بنا دارند از طريق مذاكره وجه مشتركي ميان آن بيابند لذا دستيابي به توافق مستلزم مصالحه و معامله است. به ديگر سخن، آمادگي براي مصالحه، شرط اجتنابناپذير تحقق مفهوم تخصصي مذاكره است. نظام بينالمللي تا آنجا كه از دولتها سخن ميگوييم از حاكميتهاي آزاد، مستقل و برابر تشكيل شده است. لذا علياالصول فرض بر اين است كه دولتها در چارچوب هنجارهاي بينالمللي كه پذيرفتهاند، خود حقشان را تعريف ميكنند و خود نيز آن را اجرا ميكنند. اجراي اين حق از نظر سياسي بستگي زيادي به قدرت دارد. اما از نظر حقوقي، به طور كلي دولتها آزادند هر اقدامي انجام دهند مگر اينكه آن اقدام توسط يك قاعده عرفي يا قراردادي حقوق بينالملل ممنوع شده باشد. با اينحال يك نكته را بايد يادآوري كرد. بين حق و اجراي حق تفاوت اساسي وجود دارد درست است كه دولتها بر اساس اصول حاكميت و برابري داراي حوزه وسيعي از اختيارات ميشوند ولي آنها در اجراي حق مورد نظر خود محدوديتهايي را احساس ميكنند به همين دليل در اجراي حقشان عنصر حكمت و مصلحت را در پيگيري اجراي حق خود مد نظر قرار ميدهند. نظام بينالملل با نظامهاي داخلي متفاوت است. در نظام بينالملل قاضي مستقلي وجود ندارد كه دولتها در صورت تضييع حق نزد او دادخواهي كنند و نسبت به اجراي حكم محكمه هم اطمينان داشته باشند. بنا بر اين دولتها به موازات تعريف اصولي حقوق خود، مصالح و چگونگي اجراي حق خود را نيز تعيين ميكنند. در اين فرآيند، دولت به عنوان نماينده و مظهر اراده ملت در مراودات بينالمللي خود بر اساس مصالح ملت تصميمگيري ميكند. قدرت مانور دولتها در تعيين مصالح خود و مصالحه در مورد آنها تابعي از توان و تبحر آنها در اعمال حاكميت است. در چارچوب بحث فوق، بدون ترديد دولت ايران مانند هر دولت حاكم ديگري از صالحيت كامل براي تعريف حقوق خود در همه عرصهها مانند حوزه هستهاي برخوردار است. هيچ قاعده عرفي يا قراردادي در حقوق بينالملل نيز برخورداري و توسعه فناوري هستهاي و حقوق تبعي آن مانند غنيسازي، توليد پلوتونيوم، فرآوري مواد، توسعه و توليد ماشينها و تجهيزات و تاسيسات مربوطه براي مقاصد صلحآميز را منع نكرده بلكه برعكس، مجموعه پيمانهاي بينالمللي ذيربط به صورت اصولي از اين حق حمايت كرده است. بنا بر اين، حق هستهاي ايران مانند هر كشور ديگر يك حق مطلق، عيني و منجز است لذا در مورد اصل اين حق جايي براي مصالحه وجود ندارد ولي در مورد مسائل عرضي، تبعي و چگونگي اجراي آن با معيار مصلحت و تصميم حاكميتي، وجود فضاي مانور كافي براي مذاكره و توافق قابل تصور است. به همين دليل است كه مذاكره و مصالحه براي رسيدن به يك راهحل در مورد چگونگي اجراي حق هستهاي معني پيدا كرد و به توافقي موسوم به برجام رسيد. درك ماهيت برجام از برجام طيف كاملي از تعابير ارايه شده است، از فتح الفتوح تا آنچه اخيرا با عنوان زهرجام گفته شد. صرف نظر از اين تعابير كه احيانا ميتواند ناشي از رويكردهاي سياسي باشد، برجام را در يك ارزيابي حرفهاي ميتوان اين گونه درك كرد: برجام: منفعت، مصلحت يا امنيت: واقعيت آن است كه آنچه از صنعت و فناوري هستهاي در برجام تثبيت شد، در يك نگاه تاريخي، نتيجه همه زحمات و طراحيها و... از روز اولي است كه صنعت هستهاي در ايران بنا گذاشته شد تا روز دستيابي به توافق. البته بدون ترديد در بعد مذاكراتي، بيشترين زحمت و تلاش از آن تيم هستهاي بود كه حتما سعي آنها مشكور است. اگرچه دانش و صنعت هستهاي ما از نظر فني تسامحا امري داخلي بود اما آثار آن بدون ترديد در عرصه استراتژيك سياست خارجي نمايان ميشد. به ديگر سخن، اصوال مساله هستهاي و مذاكرات منتهي به برجام اوال يك موضوع سياست خارجي بود و ثانيا حتي فراتر از مفهوم مصطلح منافع ملي، يك موضوع «امنيت ملي» بود لذا فوريت و اهميت اين مساله و مذاكرات به مراتب فراتر از مسائل متعارف سياست خارجي بود كه مشمول مفهوم عام منافع ملي ميشوند. در بحران هستهاي، مساله اين نبود كه در يك حوزه يا با شماري از كشورها مشكل داريم لذا با قدري درايت يا هوشياري ميتوان مساله را حل كرد بلكه عمال امنيت ملي در معرض چالش جدي قرار گرفته بود. متاسفانه اين تلاش ملي پنجاه ساله و هزينهاي كه مردم شريف ما در دوره چندين ساله فشارها و تحريمهاي هستهاي متحمل شدند، از يك جايگاه ملي و تاريخي به يك محور مناقشه متعارف در سياست داخلي فروكاسته شد و قرباني دعواهاي داخلي شد.
كارويژه برجام: پس از برجام انبوهي از مطالبات، انتظارات و انتقادات نسبت به برجام مطرح شد كه همچنان نيز ادامه دارد. براي ارايه يك پاسخ اوليه و عام به بسياري از اين موارد، شايد مناسب باشد بار ديگر كارويژه برجام يادآوري شود: بنا بر اين بود و هست كه برجام «در حدود توافق شده«، اصل دستاوردهاي هستهاي كشور را حفظ و «تحريمهاي مرتبط با مساله هستهاي » را برطرف كند. اين مهم نيز از طريق مصالحه بر سر برخي فرآوردهها مانند اورانيوم غنيسازي شده و تجهيزات ذيربط انجام شد. ارزيابي برجام بايد بر اساس اين كارويژه انجام شود. كل مذاكرات هستهاي چيزي بيش از اين نبوده و هر آنچه بيشتر يا كمتر گفته شده، گمانهاي شخصي يا غيرتخصصي و غيرمسوولانه بوده و هست. دستاوردها يا هزينههاي ضمني و جانبي، پيامدهاي اجتنابناپذير هر معاملهاي است اما ارتباط مستقيمي با آن ندارد. بر اين اساس و با توجه به اذعان طرف مقابل به مشروعيت برنامه هستهاي ايران، ادامه اين برنامه به عنوان يك هدف كالن و تاريخي ملي و توقف ابعاد رواني و عملي تحريمهاي هستهاي، برجام را اجمالا بايد يك موفقيت دانست. اين ارزيابي عام مطلقا به معني رضايت از تحقق بخش رفع تحريمها در برجام نيست و منافاتي با استمرار مطالبه مشروع ما براي اجراي كامل برجام در اين حوزه ندارد. برجم؛ نماد توان يا ضعف و شكست ملي: يك معني ضمني نهفته در برخي نقدها بر برجام اين است كه برجام نمادي از ضعف ايران است اعم از اينكه ضعف در برابر تحريمها باشد يا ضعف در مذاكره و لذا طبعا مردود است و نبايد مورد توافق قرار ميگرفت. با توصيف تاريخي كه در اين نوشته از برجام ارايه شد، برجام را بايد تصميم كليت نظام مبتني بر مجموع مقدرات نظام دانست كه دست كم در فناوري هستهاي، دستاوردهاي بزرگي براي كشور داشته است. شايد بتوان بدون ترديد گفت كه ملت ايران آخرين ملتي بود كه توانست اجراي حق قانوني غنيسازي را با تاييد بينالمللي براي خود محقق كند و اين البته يك دستاورد بزرگ و تاريخي است كه با مقاومت ملت و به بركت خون شهداي هستهاي تثبيت شد. برجام يك روند فرساينده و پرهزينه كه به مراحل خطرناكي رسيده بود را به چشماندازي مثبت يا حداقل كمتر تهديدآميز تبديل كرد لذا با طيب خاطر ميتوان آن را نمونه برجستهاي از توان و اقتدار فني و ديپلماسي نظام معرفي كرد. البته هميشه ميتوان نسبت دادهها و ستاندهها در يك مصالحه را نقد كرد اما همانگونه كه مقام معظم رهبري نيز فرمودند (نقل به مضمون)، بحث نظري تا تحقق يك ايده در پشت ميز مذاكره تفاوت بسيار زيادي دارد و نهايتا نبايد فراموش كنيم كه اين سند به تاييد نظام رسيده است. برجام به عنوان يك معامله برد- برد يا برد- باخت: خط كشي برنده و بازنده در مورد يك مذاكره ديپلماتيك و به ويژه در ديپلماسي چند جانبه، سخني غير حرفهاي است. رفتار دولتها در ديپلماسي را نميتوان به صورت منفرد ديد و مورد قضاوت قرار داد تا به قضاوت برد و باخت رسيد. ديپلماسي يك جريان، يك روند جاري دايم، يك فرآيند ادامهدار و يك مجموعه در هم تنيده متشكل از مجموعهاي از سود و زيانها در گذر زمان است كه در بستر معامله و مصالحه محقق ميشود تا كشورها از طريق آن به اهداف كلان و خاص خود دست پيدا كنند. رويارويي ما با طرف مقابل در برجام محدود به مساله هستهاي يا سالهاي اخير نبود بلكه موضوعي ماهوي و هويتي است كه ريشه در ماهيت انقلاب دارد لذا از ابتداي انقالب بوده و تا انتهاي حاكميت نظام ادامه خواهد يافت. بر اين اساس، موضوع هستهاي صرفا يكي از عرصهها در ميدان بيانتهاي اين رويارويي بود. با دركي از ديپلماسي كه ابتداي اين نوشته بيان شد، در اين كنش نميتوان مانند يك معامله ساده امتيازات طرفين را سرشماري و محاسبه برد و باخت كرد. تنوع اهداف كوتاهمدت و بلندمدت هم دليل مضاعفي براي اين مهم ارايه ميكند. شايد آنچه در كوتاهمدت به عنوان زيان ديده ميشود، در بلندمدت سود باشد. عموما ميتوان تصور كرد كه پيشگيري از عدم تقابل و فرسوده شدن توان ملي در روابط خارجي، يك بازي برد- برد است. سطح و سوي اين تراكنش هرچه بيشتري به سمت همكاري سازنده پيش برود، بازي سازندهتر و مفيدتر ميشود. بازي برد و باخت زماني است كه طرفين درگير يك تراكنش تقابلي و فرساينده بشوند. و البته بازي برد- باخت به سرعت تبديل به بازي باخت- باخت ميشود و هر دو طرف زيان ميبينند هرچند كه با نسبتهاي متفاوت. با اين درك، مذاكره و دستيابي به توافق را بايد يك بازي برد- برد دانست و هر چه موضوع مذاكره حساستر باشد، ارزش اين بازي برد- برد دوچندان ميشود.
برجام، احقاق حق يا « فصل دعوي »:
واقعيت اين است كه در فرهنگ ما برداشت و ترجمان مثبتي از مفهوم مصالحه وجود ندارد. اگر در اين بستر فرهنگي، نظريه يا ادبيات برد- برد قابل تبيين نيست، شايد مناسب باشد برجام را امري از جنس « فصل دعوي » بدانيم. در نظامهاي قضايي، به موازات مكانيزم قضاوت نسبت به يك دعوي كه يكي از طرفين را محكوم و ديگري را حاكم ميكند، بعضا دعواي دو طرف را با استفاده از مكانيزم «فصل دعوي» حل ميكنند. در اين روش بدون بررسي علل و جزييات يا تعيين مقصر و...، هر كدام از طرفين سهمي ميگيرند و در كنار آن نيز تكليفي را ميپذيرند و قضيه فيصله داده ميشود. به اين ترتيب هيچ كدام به حداكثر ادعاي خود نرسيده اما هيچ كدام هم يكسره بازنده نشدهاند.
برجام از مذاكره تا اجرا:
مذاكرات هستهاي هرچه بود تمام شد و با تاييد مراجع رسمي نظام، از مراحل تصميمسازي و تصميمگيري وارد ايستگاه اجراي توافق شد. در يك امر مهم و استراتژيك ملي، نميتوان تا ابد در مرحله تصميمسازي ماند. اكنون در مرحله پس از توافقي هستيم كه مورد تاييد نظام قرار گرفته لذا خواسته عموم بايد بر اجراي توافقات متمركز باشد. اين يك مطالبه درست، منصفانه و خردمندانه است و ادامه نقدها و گلايهها و اتهام زنيها در مورد مذاكرات و برجام و... صرفا اتلاف انرژي است. برجام در مرحله اجرا هرچند برجام بايد قاعدتا وفق متن آن اجرا بشود و از اين نظر، مرحله فعلي تابعي از برجام بايد باشد اما به واقع و از نظر كاربردي، برجام را بايد امري جداي از اجراي برجام دانست. در عين حال اجراي برجام هم تابعي از همان قواعد كلان و اصولي است كه در فرآيند دستيابي به برجام حاكم بود. دوره سه ساله و پرتنش مذاكرات برجام به اين معني است كه برجام در يك فضاي دوستانه و توام با اعتماد و حسن نيت و از خودگذشتگي طرفين به دست نيامد لذا هرگز نبايد انتظار داشت كه برجام با صادقانهترين روش و رويكرد به صورت خودكار مطابق با متن اجرا خواهد شد. همانگونه كه دستيابي به هر امتياز يا توافقي در مذاكرات برجام يك چالش بوده، اجراي آن هم يك چالش خواهد بود چون اولا ماهيت طرف مقابل و تقابل طرفين تغيير نكرده و قرار هم نبوده و نيست كه تغيير كند و ثانيا منافع طرفين هم به گونهاي جامع و اصولي همگرا نشده است كه موجب تسهيل اجراي برجام بشود. ورود به مذاكرات و دستيابي به برجام نتيجه نياز غيرقابل اغماض و متقابل طرفين بود لذا ناچارا امتيازاتي به همديگر دادند و از نظر خودشان تلاش كردهاند حداقل امتياز را هم بدهند. بنا براين در مرحله فعلي هم بدون ترديد تلاش خواهند كرد برجام در چنين فضايي اجرايي شود. سه عامل موجب طولاني شدن فرآيند برجام ميشود كه ارتباط مستقيمي با خود برجام ندارد: اول دور بودن چندين ساله ساختارهاي داخلي ما از محيطهاي حرفهاي بينالمللي در دنياي پرشتاب تحولات كنوني. دوم ابراز ترديدهاي مستمر مخالفان و منتقدان نسبت به ادامه يا توقف برجام به هر بهانهاي از ناصواب بودن يا غيرمتوازن بودن متن توافق برجام تا تغيير دولت و تركيب كنگره در امريكا. و سوم مشوه كردن و ديوسازي از وجهه ايران در بستر بحران هستهاي. عامل اخير از هزينههاي ضمني اما سنگيني بود كه در بحران هستهاي بر ما تحميل شد. صرف نظر از تقابل ماهوي ما و غرب كه موجب شد دانش استراتژيك هستهاي در دست ايران براي آنها غيرقابل قبول و تهديدكننده باشد، طولاني شدن تقابل هستهاي موجب شد كه تقابل در ساير عرصهها مانند حقوق بشر، تروريسم و... نيز خواسته يا ناخواسته تشديد شود. اين امر را بايد يكي از غفلتهاي كلان خودي دانست كه هزينه هنگفتي را دربرداشت و دارد. تشكيل لابيهاي قدرتمند و پرنفوذ ضد ايراني مانند «اتحاد عليه ايران هستهاي« (UANI) يا «بنياد دفاع از دموكراسي«( FDD) در بستر تقابل هستهاي مجال ظهور و قدرتنمايي پيدا كردند. صرف نظر از متن برجام و با فرض اينكه عوامل تشديدكنندهاي در كار نباشد، چهره مشوهي كه توسط رسانههاي غربي از ايران در سالهاي متمادي ساخته شد چيزي نيست كه يك شبه اصلاح شود تا ايران مانند هر كشور ديگري وارد معادلات مالي و سياسي و... در دنيا بشود. حتي اگر برجام در شكلي ايدهآل هم نوشته ميشد و بنا بود- به صورت فرضي- طرف مقابل هم با صداقت كامل آن را اجرا كند، باز هم عادي شدن وضعيت ما در دنيا امري زمانبر بود. بنا اگر كسي تاخير در اجراي برجام را نقد ميكند و به درستي بر فشار به طرف مقابل براي اجراي تعهداتش تاكيد ميكند، تاثير عوامل سهگانه فوق را بايد از تعلل خباثت آميز طرف مقابل در اجراي برجام جدا كند. اين عوامل به نوبه خود تاكيدي هستند بر اينكه اجراي برجام امري متفاوت از برجام و به همان سختي دستيابي به توافق برجام است لذا هرگز نبايد انتظار داشت كه برجام به سهولت به اجرا گذاشته شود. ظرفيت فرابرجامي برجام برجام را ميتوان به عنوان يك كنش منفرد ديپلماتيك دانست يا آن گونه كه در مورد فرآيند ديپلماسي توضيح داده شد، آن را يك گام در فرآيند مستمر ديپلماسي درك كرد. در ادبيات حقوقي، اصلي بنام اصل « استمرار دولت» دولت وجود دارد كه دولت را نه موجودي گذرا بلكه مستمر تعريف ميكند. افزون بر آنچه در بخشهاي پيشين در باب ماهيت ديپلماسي گفته شد، از اين زاويه نيز ديپلماسي به عنوان يكي از ابزارهاي دولت، امري مستمر شناخته ميشود. بنا بر اين به هر نسبتي كه برجام را به عنوان يك رويكرد و نه يك اقدام منفرد بدانيم، براي برجام ظرفيت فرابرجامي ايجاد كردهايم و ميتوانيم انتظاراتي در اين چارچوب از برجام داشته باشيم. اگر برجام را محصول يك مصالحه در پرتو مذاكره حرفهاي تعريف كرديم، رويكرد برجامي به معني اتخاذ رويكرد مذاكره و مصالحه در ديپلماسي است. اجازه بدهيد براي پيشگيري از سوءبرداشت، به روشني بگوييم كه منظور چيزي نيست كه به عنوان برجام 2 و 3 و... مطرح شده است. موضوع فراتر از اين گونه مجادالت است كه در بستر سياست داخلي مطرح ميشود. در يك سخن بسيار فشرده، پرسش اين است كه خود و سپس نسبت خود با دنياي كنوني را چگونه تعريف ميكنيم و چگونه ميخواهيم با دنيا رابطه برقرار كنيم؟ ايران امروز يك هويتي فراتر از يك دولت و حكومت دارد. نظام جمهوري اسلامي آن گونه كه توسط حضرت امام (ره) بنيانگذاري شده است، صاحب يك گفتمان نو و فوقالعاده پرظرفيت در دنياست. گفتمان ليبرال دموكراسي حاكم بر نظامات و روابط بينالملل مانند هر گفتمان ديگر ابدا بنا ندارد كه به سادگي جاي خود را به گفتمان ديگري بدهد بنا بر اين تعارض ما با گفتمان حاكم امري بديهي است اما موضوع آن است كه چگونه ميخواهيم اين تعارض را مديريت كنيم. براي پاسخ به اين پرسش، طيفي از پاسخها از تسليم و همرنگ شدن تا تخاصم و انتحار وجود دارد. پرسش اساسي اين است كه انتخاب ما كدام يك از اين موارد است؟ خردورزي يا عقل يكي از مباني و منابع چهارگانه تفكر شيعه است و فرهنگ ايراني نيز سرشار از حماسه و رشادت است. جنگ تحميلي و دفاع جاري از كيان اسلام و ايران در عراق و سوريه آخرين و بهترين آيينه هر دو مفهوم است. بر اين اساس، تسليم به دور از قاموس ايراني و اسلامي ما است. انتحار هم كار كساني است كه منطقي براي عرضه ندارند و افقي براي ماندن خود نميبينند. اما مديريت نسبت غيردوستانه ما با گفتمان حاكم، هنري بزرگي ميطلبد. هدف از اين مديريت، تاييد و همسويي با گفتمان حاكم نيست بلكه ايجاد فضاي لازم و مناسب براي دستيابي گفتمان خودي به قدرت و نفوذ هرچه بيشتر است. اگر اين منطق و معني درك شد، آنگاه كنشهاي ما در روابط خارجي بايد در اين قالب بازتعريف شود. در اين صورت است كه ميتوانيم انتظارات فرابرجامي از برجام داشته باشيم. در اين منطق، بايد نشان بدهيم كه ديپلماسي ما هميشه آماده مذاكره و مصالحه است اما در عين حال مانند هر بزرگ ملت ديگري، اصول ثابتي داريم كه قابل مصالحه نيست. در موضوع هستهاي كه به درستي نبرد ارادهها خوانده شده است، ايران به دنيا نشان داد كه اصولي غيرقابل مذاكره دارد و براي حمايت از اصول خود توان ظرفيتسازي فني بسيار بالايي دارد. اگر اين امر موجب اختلاف شده، آماده مذاكره و مصالحه است اما اگر بنا بر مقاومت باشد هم ابايي از پرداخت هزينه و نمايش يك مقاومت همه جانبه اما معقول ندارد. اين منطق، الگوي خاصي از نسبت ما با دنيا را معرفي ميكند. از هر ابتكار ديپلماتيك كه بر اساس اين منطق انجام بشود ميتوان انتظاراتي فراتر از نفس آن ابتكار و مصالحه داشته باشيم لذا برجام با اين برداشت ميتوانست و ميتواند آغازي نو براي ديپلماسي ما باشد. اما عكس اين قضيه هم به همين نسبت صادق است. اگر كنشهاي خود را در يك رويكرد حداقلي، صرفا به عنوان يك اقدام منفرد ديديم و پس از هر ابتكاري نيز دايما تصويري مردد نسبت به آن ابتكار از خود نشان بدهيم، آنگاه تضميني وجود ندارد كه حتي به همه نتايج مترتب بر همان توافق نيز برسيم.
اين يادداشت در شماره روز سه شنبه روزنامه اعتماد چاپ شده است.
1553