۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱
کد خبر: 82835798
T T
۰ نفر

سور و سوگ 'سياوش' بر موسيقي همدان

۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱
کد خبر: 82835798
سور و سوگ 'سياوش' بر موسيقي همدان

همدان- ايرنا- به ياد روزهاي خوش و ناخوش ديروز و امروز چنگ بر تار مي كشد و در سور و سوگي بر موسيقي همدان زيبا مي نوازد و مي تراود؛ سياوش ...

با صدايي جوانتر از سيما به استقبالم مي آيد؛ مهربان تر از آنچه فكرش را مي كردم و با صفا و صميمي تر از آنچه مي پنداشتم ... .
با احوالپرسي و خوش آمد گويي كوتاه اما صميمي به درون دعوتم مي كند. ديدن سازش گوش دلم را به نوازش مي گيرد، گاهي نيازي نيست صداي ساز را با گوش بشنوي و امروز از همان وقت هاست؛ وقتي كنار تارنواز شهير همدان نشسته باشي؛ در سكوتي آميخته با احترامي از عمق جان و از جنس همان سكوتي كه حرفها براي گفتن دارد، مثل همين حالا.
همين حالا كه استاد 'سياوش ديهيمي' به خوش آمدم چنگ به ساز مي برد و نواي تار فضاي اتاق را وجد و شور مي پاشد، چه حس زيبايي، حس نمناك باران روي لب هاي ترك خورده، مي نوازد و مي تراود ... مرحبا!
زنده باد اسطوره ادب و مهر و غزل؛ زنده باد!
در دايره دانسته هايم واژه اي بهتر از اينها نمي يابم، دست و پايم را گم كرده ام.
زيباست، تابش آفتاب نيم روزي كه از لابه لاي پرده اتاق بر رنگ بلوطي تار و سه تار استاد مي درخشد؛ گلدان هاي كوچك شمعداني كه پشت پنجره هاي يخ زده شكوفه كرده اند و مهربان بانويي كه به گرمي مي پذيردم، اصلا هر چه در اين خانه هست، زيباست.
دلواپس ظاهر استاد است، دستي بر سر و رويش مي كشد، او هميشه يار سرانگشتان قلندر شهر بوده؛ 'نمي دانم نوايش، چه نوايي است كه مي شوراندم، مرا، تو را و همه ديگران را ...'
بختش سپيد و سعيد است از بودن با سياوش.
مهربان بانو هميشه شكر گذار بوده و راضي از زندگي در كنار كسي كه دلش زنده به عشق است.
استاد تارش را در آغوش مي گيرد به مهر؛ اگر چه زاده بيستون است اما دست سرنوشت او را به دامنه الوند كشانده تا تاريخ زنده 50 ساله موسيقي همدان شود و امروز با مهرباني كتاب موسيقي را برايم ورق بزند، از روزگاري كه نهال انجمن موسيقي را در دل همدان نشانده تا امروز كه گلستان ساز و آواز همدان پربار شده و سرشار است از صداهاي رنگانگ و نوازنده هاي توانمند.
'اساسنامه انجمن موسيقي را طي سالهاي 62 تا 64 به همراه دوستم آقاي حجاريان نقاش چيره دست و با حمايت آقاي صوفي رئيس وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي همدان تدوين كرده و به تهران فرستاديم. اين اساسنامه بسيار جامع بود به طوريكه هنرهاي هفتگانه را پشتيباني مي كرد. اساسنامه به تصويب رسيد و پايه اي براي تصميم گيري و برنامه ريزي همه هنرهاي كشور شد؛ بي آنكه نامي از تدوينگرانش برده شود و هرگز گلايه اي نكردم مبادا اجر و قرب خدمتم به فرهنگ و هنر اين مرز و بوم كهن ضايع شود.' اينها را استاد مي گويد.
به گفته خودش، ضرب آهنگ تنبك مرحوم 'حسن زرگري' و سنتور 'اعلايي'، سياوش ديهيمي نخستين معلم تار و سه تار همدان را ياري مي كند تا حق شاگردي را بر استادشان ادا كنند و رنج سفر از تهران به همدان را به جان مي خرند تا موسيقي همدان پا بگيرد.
سالهاست كه رياست انجمن موسيقي همدان را به او مي سپارند، بي هيچ چشم داشتي مي پذيرد و پدرانه صدها نوازنده تربيت مي كند.
استاد با هنرنمايي خود و نواي دلنشين سازش شادمان مي شود، اما عمر شادي اش كوتاه مي شود وقتي از حال و روز كنوني موسيقي جويا مي شوم.
'شعر بي وزن، آهنگ ضعيف و خواننده كم سواد دلم را به درد آورده است. سه ظلع مثلث موسيقي كه اين روزها هيچ كدام با هم جور نيست، همين جور و ناجور بودن هاست كه يك موسيقي را اوج و سقوط مي دهد.'
'به اعتقاد من آهنگساز بايد شاعر باشد، شاعر بايد موسيقي بداند و خواننده بايد هر دو را بشناسد شعر و موسيقي را؛ اين بلد بودنهاست كه يك آهنگ را قَدَر مي كند. قدر نبودن ها را امروزه لابه لاي اكوي ميكروفن ها و بلندگوهاي آنچناني پنهان مي كنند. دريغا كه اين ضعف ها با بالا بردن صدا پوشانده نمي شود.'
سياوش زخمه بر سيم هاي تار فرود مي آورد و از در و پيكر ويران موسيقي گلايه مي كند؛ از جواناني كه وارد عرصه موسيقي مي شوند بي آنكه گذشته موسيقي را بشناسند. از مدرك هاي كم كيفيتي كه دست هنرآموزان داده مي شود و از ساز ناكوك موسيقي مي نالد.
مَخلص كلام اينكه موسيقي به شدت نياز به پالايش دارد.
پدر موسيقي همدان دل پُري از حال ناخوش موسيقي دارد و با اين درد دل كردن ها شايد اندكي سبك شود. 'موسيقي آب و نان ندارد و ورود به اين عرصه عشق مي خواهد' او معلم بازنشسته است و چرخ زندگي اش از اين راه مي چرخد و گرنه هنر هرگز نفع مالي نداشته فقط عشق بوده و بس.
موسيقي را به عنوان شغل به كسي پيشنهاد نداده به همان دلايلي كه گفته بود.
'عاشق بودم و آموختم' اين جمله را در پاسخ به علت گرايشش به موسيقي كه از او مي پرسم، مي دهد. 'به كتابخانه مي رفتم نت ها را از روي كتاب موسيقي مي نوشتم بي آنكه ارزش نت ها را بدانم، خودم كشف مي كردم و ياد مي گرفتم. در يك كلام خودآموز بودم البته نواي تار پدر كه از مطربها آموخته بود، آتش موسيقي را در من شعله ور كرد و هنوز 'مرغ سحر' و 'شب مهتاب' را به ياد آن روزها مي نوازم'
و من همراه مهربان بانو و شكوفه هاي شمعداني، گوش دل به نواي تار سياوش، تار نواز شهير شهرمان مي سپارم در سور و سوگي بر احوال موسيقي همدان.
7527/2090
گزارش: زهرا زارعي** انتشاردهنده: سعيد زارع كندجاني
۰ نفر