۱۱ فروردین ۱۳۹۷، ۸:۴۱
کد خبر: 82874766
T T
۰ نفر

روز بوسه بر دستان معطر پدر

۱۱ فروردین ۱۳۹۷، ۸:۴۱
کد خبر: 82874766
روز بوسه بر دستان معطر پدر

همدان - ایرنا - دست همه پدرها عطری خاص دارد؛ بعضی دستها بوی خاك می دهد، بعضی بوی روغن و گازوئیل، بعضی هم بوی گچ تخته سیاه، بوی جارو، بوی خشت و آجر و بوی نان؛ دست پدر را با هر رایحه ای باید بوسید.

دستهایش را جلوی دهان و بینی‌ام می گیرم و چند دقیقه با آن نفس می كشم؛ عطر دستانش بی نظیر است.
دستهای پدرم همیشه این بو را می داد از كودكی، جوانی و حالا كه خود پدر شده ام...
از همان وقتها كه كار دستی میز و صندلی برایم می ساخت تا نمره قبولی بگیرم و من به لطف دستان زحمتكش پدر هر سال شاگرد اول كلاس بودم.
پدر سمباده می كشید و ناصافی ها را صیقل می داد و واژه های قناعت و بركت را برایم معنی می كرد، از همان روزها بوی دستانش برایم آشناست، بوی چوب...
بوی چوب را دنبال كنی به كارگاه كوچكی میرسی كه تا نیمه پراز تخته‌ و الوارهای رنگی است و اره های دستی و برقی و چكش های كوچك و بزرگ و خیلی چیزهای دیگر روی یك سمت دیوار آویزان شده و البته مترهای بلند و كوتاه كه تركیبی از سنت و صنعت در این مكان كوچك می توان دید.
آن سو هم طاقچه ای در دل دیوار چند جلد كتاب را در آغوش گرفته، هر چند نتوانسته آنها را از گزند گرد و خاك كارگاه نجاری حفظ كند، اما قرآن پدر همیشه تمیز است صبح ها قبل از شروع به كار می بوسد و روی چشمش گذاشته و بركت كارش را از تلاوت آیاتش می گیرد.
60 سالگی از موهای سفید و چین های پیشانی اش پیداست و تكه ای مداد كه پیوسته پشت گوش و عینكی كه كم سویی چشمهایش را پنهان كرده و كفشهایی همرنگ خاك اره...
پدری كه بوی مهربانی در دستهایش با بوی چوب در هم آمیخته و هنر از انگشتانش میریزد، هنر ناب ایرانی كه حتی چوب 'ام دی اف' با همه نرمی، انعطاف و زیبایی ظاهرش نتوانسته جای آنرا بگیرد ...
پدرم نجار است؛ از آن نجارهای سخت‌كوش و پرتوان و با حوصله روزگار كه ساعت ها الوارهای جنگلی را با اره دستی می‌برد و سفارش مشتری را می سازد و به وجد می آید از كاری كه بی عیب و نقص از آب درمی آید.
سَمبل كاری و شتاب زدگی در كار پدر معنی ندارد و همیشه به ما توصیه می كند حاصل هركاری باید ظریف و تمیز باشد، حتی خبرنگاری!
در یك كلام كار پدر حساب و كتاب ویژه‌ای دارد و به همین خاطر مشتری های ثابت سی، چهل ساله دارد.
می‌گویند نجارها، خوش قول‌ترین مردم روزگارند و پدرم مثال تمام‌ عیار این صفت؛ پرهیز از بدقولی سفارش دیگر پدر به من و برادرم است.
كارگاه نجاری پدر تنها وسایل چوبی نمی سازد اینجا كارگاه انسان سازی هم هست درس اخلاق و زندگی می دهد.
همسایه ها هر وقت دلشان از مشكلات زندگی می گیرد در كارگاه كوچك‌ پدر جمع شده و از تحولات جهانی تا قیمت ارز و طلا، گرمی و كسادی بازار، غمها و شادی های اهل محل و یاد و خاطره گذشتگان و... قصه ها می گویند و پدر نه تنها سنگ صبور زن و فرزندان بلكه غمخوار و تكیه گاه اهل محله است.
بهترین خاطره پدر ساخت در و پنجره های مسجد محله است زمانی كه شاگرد كارگاه پدرش بوده و همراه استادش عبادتگاه اهالی محل را به هنر آراسته بود.
پدر از میان همه چوب‌ها، گردو را بیشتر می پسندد؛ به خاطر قوت، استحكام، رنگ و بافتش، هرچند شكل دادن به آن سخت است، اما هر چوبی در دستان هنرمند پدر مثل موم نرم و رام می شود.
پدر زبان همه چوب ها را می داند آنقدر با احساس از چوب‌ها و تنه درختان حرف می زند كه انگار فرزندانش هستند از جنسی دیگر ولی به همان اندازه عزیز.
بار دیگر دستهایش را جلوی دهان و بینی‌ام می گیرم و چند دقیقه با آن نفس می كشم عطر دستانش بی نظیر است.
دست همه پدرها عطری خاص دارد؛ بعضی دستها بوی خاك می دهد، بعضی بوی روغن و گازوئیل، بعضی هم بوی گچ تخته سیاه، بوی جارو، بوی خشت و آجر و بوی نان ...
امروز، روز بوسه بردستان معطر پدر است...
7527/2087