«محمدرضا فخیمی» از جمله شهدای مدافع حرم آذربایجان شرقی است كه در اوج غرور و سرمستی ناشی از دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت (س) در مقابل داعشی ها، مجروح و به فاصله كوتاهی ملكوتی شد.
وقتی قرار شد برای مصاحبه با پدر و مادر محمدرضا به سراغ شان بروم، نگران بودم كه گفت و گو با آنان درباره فرزند شجاع و افتخارآفرین شان را چگونه باید آغاز كنم.
هر چند قبل از آن دیده بودم كه خانواده شهدای مدافع حرم چگونه از پر كشیدن فرزندان دلاورشان به شیرینی و طیب خاطر سخن می گویند، باز هم از باز كردن سر صحبت با پدر و مادر محمدرضا درباره چگونگی شهادت وی، كیفیت اطلاع از این اتفاق و خیلی سوال های دیگر رایج در گفت و گوهای رسانه ای نگرانی داشتم.
اما وقتی پای سخنان خانواده فخیمی نشستم، همه بافته های ذهنی ام پنبه شد و پدر و مادر محمدرضای عزیز را همچون كوهی استوار دیدم و فهمیدم كه اگر «محمدرضا» ها برای صیانت از حریم و حرمت آل محمد(ص) عازم جبهه می شوند، در سایه پرورش در دامان چنین والدینی است.
مادر محمدرضا با بیان اینكه رفتار و سكنات محمدرضا از همان دوران بچگی طور دیگری بود انگار كه او به این دنیای خاكی تعلق نداشت، گفت: محمدرضا آسمانی بود و باید در راه دفاع از حریم اهل بیت به آسمان بازمی گشت.
مادر شهید فخیمی در گفت و گو با ایرنا اظهار داشت: محمدرضا در سال 1393، یك سال قبل از رفتنش به سوریه برای دریافت پاسپورت اقدام كرد كه در آن موقع به دلم گذاشته شد كه شهید خواهد شد.
وی افزود: سال 1394 بود كه یك روز ظهر محمدرضا برخلاف روزهای دیگر كه ساعت 15 به خانه می آمد، ساعت 12 ظهر خوشحال و خندان به خانه آمد؛ وقتی از او دلیل این زود آمدن و خوشحالی اش را پرسیدم، پاسخ داد «برای زیارت حضرت زینب (ص) عازم سوریه هستم'.
مادر شهید اضافه كرد: بعد از اینكه ساعت و مكان اعزام اعلام شد، از من اجازه خواست و گفت «می خواهم رضایت تو هم باشد تا بتوانم به راحتی به این سفربروم»؛ به محمدرضا گفتم تو را به حضرت زینب (س) می سپارم آن بزرگوار از مهمانانش خوب پذیرایی می كند.
وی افزود: محمدرضا با شنیدن این سخنان اظهار كرد «مادر با این حرف مرا خیلی خوشحال كردی؛ سلام ات را به حضرت زینب (س) می رسانم واز آن حضرت برایت صبر می خوام».
پورحسین تاكید كرد: واقعا حضرت زینب به من صبر عظیمی عنایت فرمود، زیرا كه در روزهای معمولی محمدرضا اگر لحظه ای دیر به خانه می آمد نگران می شدم ولی در این سفر صبر زیادی برای دوری و فراقش داشتم.
وی در خصوص حال وهوایش در آن ایام گفت: دو روز قبل از شهادت محمدرضا در دلم آشوب بود؛ در خواب هایم محمدرضا را می دیدم و صبحی كه قرار بود پیكرش را به تبریز بیاورند، بعد از نماز صبح خواب از چشمانم پریده بود و منتظر خبری از پسرم بودم.
مادر شهید ادامه داد: بعد از نماز صبح دیگر نتوانستم بخوابم؛ پسر دومم را بیدار كردم و گفتم مهدی جان بیدار شو صبحانه ات را بخور و نخواب، باید خود را برای حضور مهمانان آماده كنیم، امروز از محمدرضا خبری می رسد.
وی افزود: چند ساعت بعد كه عموی محمدرضا به خانه آمد و گفت محمدرضا جانباز شده است، گفتم نه او مجروح نشده، شهید شده است و من می دانم؛ دستانم را به سمت آسمان بلند كردم و گفتم خدایا شكر كه از ما هم قربانی قبول كردی.
مادر شهید فخیمی تاكید كرد: اگر محمدرضا به نحو دیگری جان می باخت، ظلم در حق او بود.
پدر این شهید مدافع حرم نیز گفت: محمدرضا از همان دوران علاقه خاصی به تلاوت قران داشت و در سن شش سالگی توانسته بود چند جز از آیات قران كریم را حفظ كند و معانی آیات قرآن را به زبان های مختلف فارسی، آلمانی و تركی و فارسی یاد بگیرد.
رسول فخیمی ادامه داد: محمدرضا پس از گذراندن دوران تحصیل توانست با رتبه خوب از كنكور سراسری قبول شود كه من درخواست كردم در انتخاب رشته كنكوری خود پزشكی را انتخاب كند كه در پاسخ از من درخواست كرد اجازه دهم در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین (ع) شركت كند.
فخیمی در خصوص زمان اعزام شهید گفت: دو روز بود كه از زیارت اربعین حسینی از كربلا برگشته بودم كه محمدرضا اعلام كرد برای دفاع از حرمین به سوریه می رود.
وی اضافه كرد: به او گفتم من تازه از سفر برگشته ام، مدتی صبر كن كه پاسخ داد «پدر مگر خودت بارها در دعاهای توسل و زیارت عاشوراهایی كه می خوانی نمی گویی كه اگر آن روز در كربلا بودم به خاندان امام حسین (ع) كمك رسانی می كردم؛ امروز حرم مطهر خواهر و فرزند امام حسین (ع) در دست دشمنان افتاده و وظیفه ماست كه برای دفاع از حرمین شرفین عازم این سفر شویم».
وی با اشاره به اینكه آذر ماه سال 1394 محمدرضا را بدرقه این سفر كردیم، گفت: هنگام خداحافظی با برادر كوچكش حرف های درگوشی زد كه بعدها فهمیدم به مهدی سپرده است كه من دیگر باز نخواهم گشت، مراقب پدر و مادرمان باش، این رفتن برگشتی نخواهد داشت.
پدر شهید اظهار داشت: موقع رفتن به ما سپرده بود كه به كسی نگوییم محمدرضا كجاست و در تماس هایی كه با ما خواهند داشت نپرسیم كجاست و به این چند جمله سلام حال من خوب است بسنده خواهد شد.
وی افزود: چند روزی بود كه محمدرضا با ما تماس نگرفته بود و مادرش بی قراری می كرد، انگار می دانستیم خبری در راه است.
فخیمی گفت: در اداره نشسته بودم و منتظر خبری از محمدرضا بودم كه برادر كوچكم با من تماس گرفت و گفت محمدرضا كجاست كه پاسخ دادم باید در پیرانشهر باشد و او گفت باز هم داری پنهان می كنی، من می دانم محمدرضا كجاست، او مجروح شده و در حال انتقال به منزل تان است و تا ظهر به خانه می رسد.
پدر شهید فخیمی اظهار داشت: به برادرم گفتم نگو زخمی شده من خودم از ابتدای انقلاب در صحنه بودم و 74 ماه در جبهه های حق علیه باطل جنگیده ام، می دانم كه خبر شهادت فرزندم را با این بهانه به من اطلاع می دهید.
به گزارش ایرنا، شهید محمدرضا فخیمی، دلیر مرد ۲۴ ساله از اهالی شهرستان هریس و ساكن تبریز بود كه در مواجهه با تكفیری های جبهه النصره در حلب سوریه به شدت زخمی و پس از ماندن دو روزه در كما، به فیض عظیم شهادت رسید و 28 آذر 1394 در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت.
6120/518
تبریز- ایرنا- تبریز- ایرنا- پدر و مادر شهید مدافع حرم وقتی از فرزند دلبندشان حرف می زنند، شوق شادی و افتخار در چشمان شان برق می زند؛ چنان از اطمینان شان به شهید شدن «محمدرضا» و آسمانی بودن وی سخن می گویند كه انسان را به وجد می آورد.