۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۸:۲۱
کد خبر: 82962305
T T
۰ نفر
تبلور آرمان هاي انقلاب با حماسه آفريني رزمندگان اسلام

تهران- ايرنا- حماسه هاي رزمندگان اسلام در دفاع مقدس برگ زريني در تاريخ معاصر است كه همگي ريشه در فرهنگ ناب اسلامي و باورهاي ديني آنان داشت. بزرگمرداني كه براي حفظ و اعتلاي نظام پا به عرصه مبارزه گذاشتند و در راه تحقق آرمان هاي انقلاب جان خويش را فدا كردند.

به گزارش گروه اطلاع رساني ايرنا؛ تجاوز و يورش همه جانبه رژيم بعث عراق به مرزهاي مختلف ايران سبب شد تا رزمندگان دلاور با تمام وجود و اراده اي پولادين در برابر متجاوزان و حاميانش صف آرايي و ماشين جنگي صدام را متوقف كنند و درسي فراموش ناشدني را به دشمنان اين مرز و بوم بياموزند. روزنامه هاي مختلف در هفته گذشته با انتشار گزارش ها و مطالبي حماسه هاي اين دوران را بررسي كردند.

** نقش والاي آزادمردان در حماسه هاي دفاع مقدس
دوران هشت سال دفاع مقدس، حماسه آزادمرداني است كه براي حفظ و اعتلاي نظام مقدس اسلامي و پاسداري از وطن خويش از جان خود گذشتند. اين پايداري برخاسته از روح وحدت و ايمان بود و در ياد ملت ايران ماندگار شد.

روزنامه «ايران» در پاسداشت سردار شهيد علي هاشمي نماد مقاومت در روزهاي پاياني جنگ در گزارشي با عنوان «سرداري ستودني از ديار حميديه» نوشت: در هجوم و تجاوز همه ‌جانبه رژيم بعث عراق به ايران اسلامي و آغاز هشت سال دفاع مقدس، استان خوزستان بيش از ديگر استان‌هاي كشور درگير جنگ شد. در اين ميان ديار شهيدپرور «حميديه» يكي از آن خطه‌هايي است كه با خون شهداي گرانقدر و بي‌ادعايش نامي پرافتخار بر جاي گذاشت.

اين شهر با تشكيل نخستين تيپ نظامي در زمان جنگ به‌ نام «تيپ 37 نور»، نام خود را بين شهرهاي حماسه‌آفرين وطن به ثبت رساند. مردم حميديه از ابتدا تا پايان جنگ تحميلي، صادقانه به‌نظام مقدس جمهوري اسلامي و آرمان‌هاي بلند امام خميني(ره) و انقلاب وفادار ماندند و مخلصانه از آنها دفاع كردند. آنچه (در گزارش اين روزنامه) مي‌خوانيد كارنامه تيپ 37 نور و شرح حال شهيد علي هاشمي از زبان خالقان حماسه خوزستان است.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «جنايت در كمتر از هفت دقيقه» از يادآوري جنايت ضد بشري آمريكا در هدف قراردادن هواپيماي مسافري با 291 سرنشين آورد: امروزه حوادث و اتفاقات با گذشته كاملاً متفاوت است! همه چيز تغيير كرده است! قبلاً انسان از درست عمل نكردن سامانه‌هاي فناوري پيچيده هوا فضا شكايت داشت، اما امروز بايد دلواپس و نگران عملكرد دقيق سيستم‌هاي پيچيده جنگي باشد! سي سال قبل در دوازدهم تير ماه سال 1367 مصادف با سوم جولاي 1988 ميلادي چشمان بهت زده جهانيان شاهد جنايتي هولناك بود. ناوگان دريايي امريكا، هواپيماي مسافربر بي‌دفاع جمهوري اسلامي ايران را با بيش از 290 مسافر بيگناه بر فراز آسمان خليج‌فارس – محدوده محروسه آبي كشور – هدف موشك‌هاي خود قرار داده و متلاشي كرد! تعداد كثيري از قربانيان اين جنايت زنان و كودكان معصومي بودند كه تنها گناهشان پرواز از ايران به دوبي بود.

حاكمان امريكا يك بار ديگر فاجعه بزرگي آفريده بودند، اما حتي پس از ارتكاب اين جنايت، هنوز مواضع هيأت حاكمه آمريكا همراه با كينه توزي و لجوجانه مي‌نمود! تك و توك افرادي يافت مي‌شدند كه در درون خود احساس گناه مي‌كردند، اما تعدادشان بسيار اندك بود. در چهره هيچ‌يك از افرادي كه مرتكب اين گناه نابخشودني شده بودند، احساس شرمساري مشاهده نمي‌شد.

«روزنامه جام جم» با درج عنوان «كشف پيكر 20 شهيد دفاع مقدس در عراق» نوشت: با تلاش اعضاي تيم كميته جستجوي مفقودين ستاد كل نيروهاي مسلح، روز يكشنبه 10 تير ماه 97 در خاك‌هاي گرم عراق پيكر مطهر 20 تن از شهداي دوران دفاع مقدس كشف شد. پيكر مطهر اين شهدا در مناطق مندلي، زبيدات و كتيبان در كشور عراق پيدا شد.

بعد از پيدا شدن بيش از 40 هزار شهيد در طول عمليات‌هاي تفحص پيكرهاي مطهر شهدا، با كاوش حدود 4200 شهيد ديگر كار تفحص پيكر شهداي دفاع مقدس به اتمام خواهد رسيد. با وجود مشكلات، كمبود امكانات و موانع پيش رو كار جستجوي شهدا توسط كميته جستجوي مفقودين ستاد كل نيروهاي مسلح ادامه دارد.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «مهران 48 ساعته آزاد شد» آورد: عمليات موفق «كربلاي يك» كه منجر به آزاد‌سازي شهر «مهران» شد، از سويي پاياني بر استراتژي دفاع متحرك عراق و از سوي ديگر نقطه شروع اميدواركننده‌اي براي رزمندگان اسلام كه ضعف دشمن بعثي را به رخ حاميان منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي صدام مي‌كشاند بود. عمليات كربلاي يك در روز نهم تير 1365 در منطقه عملياتي دشت مهران (جبهه مياني جنگ) با رمز يا ابوالفضل العباس (ع) توسط يگان‌هاي عمل‌كننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج مستضعفان با اهداف بازپس‌گيري دوباره شهر مهران و ارتفاعات مرزي منطقه و سركوب و منفعل كردن دشمن آغاز شد. به مناسبت 9 تير سالروز آغاز عمليات كربلاي يك براي آگاهي از چرايي سقوط و چگونگي آزاد‌سازي شهر مهران با سردار بهزاد اتابكي به گفت‌وگو پرداختيم كه در عمليات آزاد‌سازي مهران، فرماندهي يگان توپخانه لشكر 25 كربلاي مازندران را بر عهده داشت.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «قهرمان مهران شهيد كربلاي يك شد» نوشت: شهيد احمد شول يكي از حماسه آفرينان عمليات كربلاي يك است كه در اين عمليات به شهادت رسيد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مأموريت‌هاي فراواني به نقاط محروم از قبيل: جيرفت، سيستان و بلوچستان و شركت در نبرد‌هاي كردستان و در شهر‌هاي سنندج و مهاباد را مي‌توان از مجاهدت‌هاي اين شهيد دانست. احمد شول با شروع جنگ تحميلي مشتاقانه به سوي جبهه شتافت. وي فاتح قلاويزان، مرد جبهه‌هاي پيكار و حماسه فتح‌المبين، بيت‌المقدس، خيبر، بدر، والفجر 8 و قهرمان مهران و كربلاي يك بود. احمد در زمان شهادت فرمانده گردان 416 لشكر 41 ثارالله بود. روضه‌خوان امام حسين (ع) در زمان عمليات با مداحي‌هاي سوزناكش شوري عجيب در دل بسيجيان ايجاد مي‌كرد. سرانجام در عمليات كربلاي يك به ياد حسين (ع) با لب تشنه به سوي مولايش شتافت.

اين روزنامه در گفت ‌وگو با سردار جانباز ناصر نادبي‌زاده در گزارشي با عنوان «مهندسي رزمي پا به پاي رزمندگان در كربلاي يك حضور داشت» آرود: تيپ ما بعد از فتح فاو براي انجام يك مأموريت عازم كردستان بود كه با توجه به فرمان حضرت امام در خصوص آزاد‌سازي مهران و دستوري كه متعاقب آن به نيروي زميني سپاه داده شد، برنامه تيپ ما هم تغيير كرد و در تاريخ هفتم تيرماه به سمت مهران حركت كرديم. مهندسي رزمي جنگ يكي از ستون‌ها و پشتوانه‌هاي اصلي در پيروزي رزمندگان بود.

به قول بسياري از فرماندهان جنگ، عملياتي موفق نمي‌شد مگر آنكه مهندسي رزمي در آن نقش تعيين كننده‌اي داشت. در بسياري از مواقع عمليات مهندسي رزمي خلأ كمبود لشكر‌هاي عملياتي را جبران مي‌كرد. از اين رو با سردار جانباز ناصر نادبي‌زاده فرمانده گردان مهندسي رزمي تيپ 15 امام حسن مجتبي (ع) كه در روند اجراي عمليات كربلاي يك نقش بسزايي داشت، به گفت‌وگو نشستيم. روايت سردار نادبي‌زاده را از فتح مهران پيش‌رو داريد.

روزنامه «ايران» با درج يادداشتي به قلم سيدصباح موسوي رزمنده سال هاي دفاع مقدس با عنوان «در سوگ سردار هور» نوشت: علي هاشمي در يك خانواده مذهبي در منطقه فقيرنشين حصيرآباد متولد شد. مسجد پايگاهي بود كه علي در آن حضور داشت و جوان‌ها و نوجوان‌ها را به مسجد آنجا دعوت مي‌كرد. بچه‌هاي حصيرآباد، علي را به‌دليل اخلاق خوبش خيلي دوست داشتند. وقتي رفت سپاه حميديه، اكثر بچه‌هاي حصيرآباد همراهش رفتند. ما به شوخي به علي مي‌گفتيم اگر حصير‌آباد نبود، سپاه حميديه هم نبود. علي هاشمي، اين نابغه نظامي نسبت به سنش خيلي زود رشد كرد و نظر فرماندهان جنگ را به خود جلب كرد و توان نظامي خود را در عرصه جنگ به نمايش گذاشت. او با انجام دادن عمليات‌هاي محدود و تشكيل تيپ در مدت زماني كوتاه، خواب راحت را از دشمن گرفت و توانست در اين مسير در عمليات‌هاي بزرگي مثل عمليات بيت‌المقدس و خيبر و بدر، نبوغش را به نمايش بگذارد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «از حضور ملي ‌پوشان در جبهه تا بمباران زمين فوتبال» آورد: يك بار هم در سال 1362 اعضاي تيم ملي به مناطق جنگي سفر و يك مسابقه دوستانه با رزمندگان برگزار كردند. محمد مايلي‌كهن، محمد پنجعلي، وازگن صفريان، حاج مهدي اربابي همراه با ديگر اعضاي تيم به مريوان مي‌روند و يك مسابقه فوتبال برگزار مي‌كنند. اسماعيل ابراهيمي كه آن روز در منطقه حضور داشت مي‌گويد: «رفتيم از جهاد، سپاه و فرمانداري غلتك گرفتيم و به اين جوان‌ها داديم و آن‌ها زمين را صاف كردند و بعد گچ آورديم و زمين را خط‌كشي كرديم و دروازه‌ها را گذاشتيم و بعد بازي شروع شد.

در قسمتي ديگر از اين گزارش آمده است: 23 بهمن 1365 هواپيما‌هاي نظامي عراق افراد بي‌گناه را درحالي‌كه مشغول بازي فوتبال بودند با موشك نشانه گرفتند و 10 فوتباليست، سه كودك، يك داور، يك تماشاگر را به شهادت رساندند. دو تيم «منتخب چوار» و «منتخب جوانان استان ايلام» در شرايط سخت جنگي براي نشان دادن روحيه جنگندگي و مقاومت مردم ايران راهي زمين مسابقه شدند.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «فوتباليست ‌ها در جنگ» آورده است: در ميان اقشار مختلفي كه در جبهه‌هاي دفاع مقدس حضور مي‌يافتند، نام و نشاني از فوتباليست‌هاي شهيدي مي‌يابيم كه گمنامي در جبهه‌هاي جنگ را به شهرت در مستطيل سبز ترجيح مي‌دادند. شهيد مهدي رضايي مجد سرشناس‌ترين‌شان است. هم‌دوره‌اي امير قلعه‌نويي و صمد مرفاوي كه كاپيتان تيم ملي جوانان بود. شهيد رضايي‌مجد در تيم‌هاي آذر، اكباتان و تهران جوان بازي كرده بود. سپس به تيم ‏پرسپوليس پيوست و با اين باشگاه قرارداد امضا كرد. چهار ماه در تمرينات پرسپوليس حضور داشت. وقتي خبر اشغال خرمشهر منتشر شد، مهدي درنگ نكرد، بازوبند را باز كرد و چفيه را روي دوشش انداخت، كفش فوتبال را در آورد و پوتين به پا كرد. شهيد رضايي مجد در جبهه نيز مسابقات ورزشي برگزار مي‌كرد. كاپيتان تيم ملي جوانان عاقبت در 10 اسفند سال 65 در عمليات تكميلي كربلاي 5 در منطقه عمومي شلمچه به فيض شهادت نائل آمد.

اين روزنامه همچنين در گزارش ديگري با درج عنوان «بزرگ ‌ترين ضربه روحي شهيد دستواره اسارت حاج احمد بود» نوشت: بچه ‌هاي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) شهيد محمدرضا دستواره را همرزم ديرين حاج ابراهيم همت و صميمي‌ترين و نزديك‌ترين دوست حاج احمد متوسليان مي‌دانستند. پس از ربوده شدن حاج احمد و شهادت حاج ابراهيم و حاج عباس كريمي تمام اميد نيرو‌ها به سيد محمدرضا بود؛ كسي كه توانسته بود در نبود چهره‌هاي بزرگ لشكر، جاي خالي آن‌ها را پر كند. اما در 13 تير سال 65 سيد محمدرضا براي هميشه از جمع رزمندگان پركشيد.

زماني كه حاج احمد متوسليان مأمور تشكيل تيپ محمد رسول‌الله (ص) شد، شهيد دستواره را از جبهه‌هاي جنوب فراخواند تا به خاطر مهارت در جذب نيرو مأمور تشكيل واحد پرسنلي تيپ شود. حاج احمد، دستواره را از زمان مبارزه با ضدانقلاب مي‌شناخت. پابه‌پاي هم در كردستان براي آزادي مريوان جنگيده بودند و شناخت خوبي از توانايي‌هاي رزمي و ويژگي‌هاي هم داشتند.

روزنامه «كيهان» در گزارشي با عنوان «قافله عشق» آورد: در جبهه‌هاي مياني دفاع مقدس، قلاويزان اولين منطقه‌اي بود كه صبح شنبه اول اسفند 88 به آنجا رسيديم. پيش از جنگ تحميلي عراق، روستاها و مناطق مرزي زيادي در جنوب و غرب كشور بود كه بسياري از هم‌وطنان ايراني‌، حتي اسم‌شان را هم نشنيده بودند. قلاويزان از جملۀ همين مناطق گمنام بود كه جنگ، نامش را سر زبا‌نها انداخت.

قلاويزان، دشتِ منتهي به ارتفاعات نسبتا كوتاه، با تپه‌هاي شني و سنگي و شيارهاي پيچ در پيچي بود، كه آدمهاي ناآشنا به محيط را، براي يافتن راهي ميان شيارها و خروج از آنجا به اشتباه مي‌انداخت. مثل كلافي تو در تو كه اگر جادۀ باريك نظامي‌اش، از بين آن شيارهايِ پيچيده‌درهم نبود، آدم نابلد راهش را گم مي‌كرد.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «تذكر به فرمانده» به روايت فاطمه دهقاني فيروزآبادي، همسر شهيد ابوالفضل رفيعي سيج آورد: اگر لازم بود حتي به فرماندهان مافوق خودش هم تذكر مي‌داد و هرگز از بيان حقايق بيم نداشت.

دوستانش مي‌گفتند در كردستان عده‌اي از رزمندگان خدمتشان به اتمام رسيد. فرمانده آنها گفته بود كه قبل از بازگشت اوركت و چكمه‌هايتان را تحويل بدهيد. خبر به گوش ابوالفضل رسيد و با عجله خود را به محل رساند و در مورد اين دستور توضيح خواست. ابوالفضل با ناراحتي گفته بود: «به چه مجوزي در اين هواي سرد اين بچه روستايي‌ها را خلع لباس مي‌كني؟» اين موضع‌گيري او موجب لغو دستور قبلي گرديد و پوشاك رزمندگان به آنها بازگردانده شد.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «غواص خط شكن» نوشت: شهيد «يوسف قرباني» بعد از جنگ تحميلي در لشكرهاي 17 علي بن‌ابي طالب و 31 عاشورا خاضعانه و غريبانه بدون آنكه مسئوليتي داشته باشد خدمت مي‌كرد. از جمله نيروهاي شجاع و كارآمد اطلاعات و عمليات گردان هميشه خط‌شكن حضرت ولي‌عصر عجل‌الله فرجه استان زنجان بود كه در عمليات‌هاي آبي - خاكي والفجر هشت (بهمن ماه 1364، منطقه اروندرود، فاو) و كربلاي پنج (دي ماه 1365، منطقه عمومي شلمچه) در ماموريت‌هاي شناسايي و جمع‌آوري اطلاعات، از مناطق پدافندي دشمن و درهم شكستن خطوط مستحكم نيروهاي بعثي، در كسوت يك بسيجي غواص حضوري چشمگير و نقشي تاثيرگذار داشت.

او سرانجام در عمليات كربلاي پنج، هنگام فتح پاسگاه كوت سواري عراق در شلمچه به شهادت رسيد. چند دقيقه قبل از عمليات، يكي از همرزمان خبرنگارش از او پرسيده بود: آقا يوسف! غواص يعني چي؟ او پاسخ داده بود: غواص يعني مرغابي امام زمان عجل‌الله فرجه.

روزنامه «جمهوري اسلامي» در گزارشي با عنوان «پيام شهيدان» آورد: شهيد ابراهيم در اول فروردين 1350 در آران به دنيا آمد. از كودكي با تربيتي مذهبي و عشق و علاقه به اهل‌بيت(ع) رشد كرد به نحوي كه قبل از هرچيز راه مسجد و حسينيه را آموخت. با اين كه در مبارزات مردم به رهبري امام‌خميني عليه رژيم شاه سن زيادي نداشت، راه امام و رسالت انقلاب اسلامي را به خوبي درك كرده بود به طوري كه عشق به دفاع از جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي را از بهانه‌جويي‌هاي مسئولان در اعزام نكردن وي به واسطه كمي سن باز نداشت و در اولين فرصت خود را به جبهه‌هاي دفاع حق عليه باطل رساند. او پس از پنج ماه حضور مستمر در جبهه‌هاي غرب و جنوب در تاريخ 31/1/67، درحالي كه بيش از پانزده سال نداشت، به ديدار معبودش شتافت.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «مجاهدي خستگي ناپذير و دانشمندي عارف» نوشت: دكتر مصطفي چمران در اسفند 1311 چشم به روي دنيا گشود. او پنج برادر داشت كه همراه پدر و مادرش در يكي از محله‏هاي قديمي تهران به نام سر پولك زندگي مي‏كردند. پدر او كارگر ساده و زحمت‏كشي بود كه در حلال و حرام دقت زيادي داشت. او با شغل جوراب‏بافي، هزينه زندگي را تامين مي‏كرد؛ درحالي كه همواره پول كمتري از مشتري‏ها مي‏گرفت تا مطمئن باشد حق ديگران در روزي او آميخته نيست.

در قسمتي از اين گزارش آمده است: دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي‏گردد و همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي‏گذارد؛ همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه‏هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي‏كند. سپس در شغل معاونت نخست‌وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي‌اندازد تا سريع‏تر و قاطعانه‏‌تر مسئله كردستان را فيصله دهد؛ تا اينكه بالاخره در قضيه فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان، اراده آهنين و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي‏گردد.

روزنامه «خراسان» در گزارشي با عنوان «قرار شد خودم را به گنگي بزنم...» آورد: محمد حسين عاقبتي فرزند يك خانواده مذهبي در يكي ازروستاهاي كاشمراست او در دوران دفاع مقدس درسوسنگرد، درحوزه اطلاعات وعمليات مشغول به خدمت مي شود.به گفته وي، درابتداي جنگ نيروهاي نظامي سازوكار رده بندي هاي نظامي امروزه را نداشتند.

همه نيروها ازجان ودل خدمت مي كردند و فرقي بين نيروهاي بسيجي ، سپاه وارتش و... نبود.محمد حسين بعد ازعمليات بيت المقدس درگردان شهيد برونسي از ناحيه دست وكتف مجروح مي‌شود.حضور او تا پايان جنگ ادامه پيدا مي كند ودر سال 78 بازنشسته مي‌شود. رزمنده ديروز در كسوت كشاورز پر تلاش امروز حالا هم خدمت به خانواده شهدا وجانباران را وظيفه خود مي داند.

اين روزنامه در گزارشي ديگر با عنوان «از50 نفر،فقط 5 نفرباقي ماندند» نوشت: آن‌چه خواهيد خواند، خاطره‌اي است به روايت «ميكائيل فرج‌پور» از رزمندگان گيلاني. اين نوجوان قائمشهري، هنگام پيروزي انقلاب اسلامي حدود 15 سال داشت و در سال 1359،داوطلبانه عازم جبهه‌هاي جنگ شد و از اواسط سال 1361 به واحد اطلاعات عمليات «لشكر 25 كربلا» پيوست. او در مهر ماه 1363 به اسارت دشمن بعثي درآمد و در سال 1369 به ميهن بازگشت.

در ادامه به نقل از وي مي خوانيم: بعد از «والفجر مقدماتي» بچه هاي اطلاعات عمليات لشكر 25 كربلا را مامور كردند به «منطقه «جفير». از طلائيه ، لب هور تا امتداد پاسگاه زيد را بايد شناسايي مي كرديم. نزديك پادگان حميد، قرارگاهي بود به نام قرارگاه رحمت كه لشكر 25 كربلا آن جا مستقر شد. بيشترين طول زمان استقرار واحد اطلاعات را در طول جنگ، ما در اين جا داشتيم. شش ماه در جفير مانديم. اين ماندن به مدت زياد، خسته كننده بود و باعث مي شد بچه‌ها اقدام به جابه‌جايي بكنند وجابه‌جايي نيروها باعث مي‌شد از تعدادشان كم شود. مجبور بوديم نيروهاي جديد بگيريم و آموزش بدهيم.

** برافراشتن پرچم حقانيت با از خودگذشتگي مدافعان حرم
با وجود گذشت سال ها از پايان جنگ تحميلي حماسه آن دلاورمردان چنان در وجود عاشقان و رهپويان راه رخنه كرده كه اينك با عنوان مدافعان حرم در آن سوي خاك وطن همچنان پرچم حقانيت را به دست گرفته اند. حاكم بودن امنيت در جامعه، حاصل تلاش و از خود گذشتگي رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و مدافعان حرم است كه جان بر كف به ميدان جنگ رفتند و شهيد شدند.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «كاش امام حسين (ع) عباسم را به خادمي بپذيرد» نوشت: از زير قرآن ردش كردم و آب پشت سرش ريختم. اين بار آخري نمي‌دانم چه شده بود بار‌ها و بار‌ها بر مي‌گشت و به ما خيره نگاه مي‌كرد. دلم سوخت. مي‌خواستم فرياد بزنم كه عباسم چه مي‌خواهي، اما هيچ حرفي نزدم. ديدن تصاوير وداع خانواده شهيد مدافع حرم لشكر فاطميون عباس جعفري در معراج شهدا ما را برآن داشت تا دنبال خانواده‌اش بگرديم. مادري كه بر بالاي پيكر فرزند شهيدش روضه مي‌خواند و ندبه و زمزمه مي‌كرد در گفت‌وگو با ما مي‌گفت: كاش امام حسين(ع) ‌عباسم را به خادمي بپذيرد. در حالي پاي صحبت‌هاي فاضله جعفري مادر شهيد عباس جعفري مي‌نشينم كه سوز و دلتنگي از فرزند در تك‌تك جملات مادرانه‌اش احساس مي‌شد.

در قسمتي از اين گزارش به نقل از مادر شهيد آمده است: قبل از اينكه خبر شهادتش را بياورند خواب ديدم كه عباس لباس سفيدي خريده و من را صدا مي‌كند و مي‌گويد ننه بيا... به من مي‌گفت: ننه. ابتدا يكي از دوستانش خبر مجروحيتش را به ما داد و گفت: در بيمارستان بستري است. چند روزي گذشت كه از طرف سپاه آمدند و خبر شهادتش را دادند. دنيا برايم تيره و تار شد. گفتم به من گفته بود در آشپزخانه پشت جبهه مشغول خدمت است. گويا گلوله به پهلو و پشت گوش چپش خورده بود، بعد هم مين منفجر شد و به جمجمه‌اش اصابت كرد. مدت كوتاهي در بيمارستان بستري شد و سرانجام در چهارم اسفند 96 در جبهه بوكمال شهيد شد. پيكرش را 27 فروردين امسال آوردند و بعد از مراسم تشييع در پيشوا به خاك سپرده شد.

روزنامه «خراسان» در گزارشي با عنوان «موشك نصف خودروي ما را با خود برد» در خصوص 4 روايت درباره عشق و عروج شهيد مدافع حرم حسين فدايي آورد: كتاب «ذوالفقارفاطميون» به گوشه اي از خاطرات خانواده و دوستان شهيد مدافع حرم ، حسين فدايي مي پردازد. حسين در سال 1352 در افغانستان به دنيا آمد و در دوران جواني جذب گروه هاي مجاهد شد و در افغانستان به جنگ با نيروهاي كمونيست پرداخت. او در سال 1369به ايران آمد و در سال 1375 براي مبارزه با نيروهاي طالبان دوباره لباس رزم بر تن كرد و عازم افغانستان شد. هميشه مي گفت :« در هر كجاي عالم به مسلمانان تجاوزي صورت بگيرد ،من براي دفاع مي روم » حسين بعد از پيوستن به لشكر فاطميون عازم سوريه شد و به دليل رشادت هايي كه از خود نشان داد به او لقب « ذوالفقار » دادند . شهيد حسين فدايي بعد از سال ها پيكار و دفاع از مظلومان در تاريخ 17 آذر 1394 در نزديكي هاي « نبل الزهرا » بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد و در بهشت رضا (ع) مشهد به خاك سپرده شد .

روزنامه «جمهوري اسلامي» با درج گزارشي با عنوان «عروج آسماني مدافع حرم اهل‌بيت(ع) و رزمنده هشت سال دفاع مقدس» مي نويسد: شهيد والامقام حاج شاهرخ دايي پور در سال 1340 در شهر كرمانشاه به دنيا آمد. در مبارزات حق‌طلبانه مردم ايران عليه رژيم ستم شاهي فعالانه مشاركت جست و با شروع تجاوز دشمن بعثي به ميهن عزيزمان به صورت بسيج نيروي مردمي در دفاع مقدس حضور پيدا نمود. شهيد دايي پور در طي 85 ماه حضور در جبهه‌ها به افتخار جانبازي نائل آمد و در مسئوليت‌هاي مختلف از جمله فرماندهي يگان‌هاي توپخانه، ادوات و ضد زره لشكر نبي اكرم(ص) و قرارگاه نجف خدمت نمود و نيروهاي زيادي را در اين رسته‌ها تربيت نمود.

اين شهيد والامقام جسارت به حرم حضرت زينب(س) توسط عوامل استكبار جهاني و صهيونيزم بين‌الملل را بر نتافت و داوطلبانه به دفاع از حرم مطهر اهل‌بيت(ع) شتافت و مدت‌هاي مديدي با مسئوليت‌هاي مختلف مستشاري در جبهه مقاومت خدمت نمود و روز جمعه يكم تير ماه 1397 در سوريه به آرزوي ديرينه خود نائل آمد و به ياران و دوستان شهيدش پيوست. مراسم تشييع پيكر سردار سرتيپ «شاهرخ دايي‌پور» از فرماندهان و پيشكسوتان دوران دفاع مقدس كه در حين عمليات مستشاري در شهر بوكمال سوريه به شهادت رسيد، صبح دوشنبه 4 تيرماه برگزار شد.

** حفظ آثار دفاع مقدس به عنوان سندي براي آيندگان
بازخواني آثار دوران دفاع مقدس در اصل نوعي بازگشت به خويشتن انقلابي است تا افراد از اهداف والاي آن دور نشوند. مدارك و دستاوردهاي دوران دفاع مقدس به عنوان سند بايد حفظ، ضبط، بهره‌برداري و نگهداري شوند تا آيندگان با آرمان هاي بلند شهدا و نظام اسلامي آشنا شوند.

روزنامه «ايران» در گزارشي با عنوان «توليد بالا بايد همراه با محتواي خوب باشد» نوشت: حجت‌الاسلام‌ سعيد فخرزاده چهره‌اي آشنا در تاريخ‌پژوهي و تاريخ شفاهي دفاع مقدس است. وي بعد از آغاز جنگ تحميلي در سال 1363 با عنوان مسئول تبليغات در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به‌منظور ثبت خاطرات رزمندگان راهي جبهه شده و او براي اولين بار با مجموعه تبليغات جبهه و جنگ وارد كار ثبت خاطرات رزمندگان دفاع مقدس شد. مي‌توان به موضوع طرح خاطرات فرماندهان در بنياد حفظ آثار دفاع مقدس، رياست فرهنگسراي انقلاب اسلامي، عضو شوراي تبليغات اسلامي كل كشور از جمله مؤسسان مركز تاريخ شفاهي ايران، ‌همكاري با موزه عبرت، همكاري با سازمان حفظ آثار سپاه پاسداران، برپايي دوره‌هاي كارگاهي ثبت خاطره‌نگاري و... اشاره كرد.

او كه هم‌اكنون مديريت دفتر تاريخ شفاهي حوزه هنري را برعهده دارد، از جمله افراد تأثيرگذار در حوزه آثار ادبيات دفاع مقدس است. بسياري از كتاب‌هايي كه در سال‌هاي اخير منتشر شده و مورد اقبال عموم قرار گرفته، يا به‌قلم او بوده يا زير نظر او تدوين و منتشر شده است. نقش حجت‌الاسلام‌ فخرزاده در جمع‌آوري خاطرات دو دوره انقلاب اسلامي و دفاع مقدس از نظر بسياري از كارشناسان حوزه تاريخ معاصر، تأثيرگذار و بي‌بديل است.

روزنامه «جام جم» با درج عكس نوزاد شهيد از شهداي هواپيماي مسافربري در تيرماه سال 1367 مي نويسد: كودكي كه در اين تصوير مي بينيد مي‌توانست امروز30 ساله باشد، مي‌توانست خودش پدر و مرد يك خانواده و يا عصاي دست پيري پدر و مادرش باشد مي‌توانست پزشك يا مهندس باشد مي‌توانست در خيابان‌هاي تهران قدم بزند اگر آن موشك آمريكايي قلب او را در ايرباس ايراني نشانه نمي‌گرفت. تصوير جسد اين كودك نشانه و آينه‌اي تمام قد از حقوق بشر، دموكراسي و صلح طلبي است كه آمريكايي‌ها مدعي آن هستند. 30 سال از حمله ناو آمريكايي به ايرباس مسافربري ايران مي گذرد و ما هرگز فراموش نمي كنيم اندوه عميقي را كه در مقابل چشمانمان شعله ور شد و خانواده هاي بي گناهي را عزادار كرد.

روزنامه «جوان» در گزارشي با عنوان «تيم فوتبال «رگبار» 8 شهيد و 5 جانباز داشت» آورد: «ياد ياران» نام همايشي است كه اهالي روستاي خور به مناسبت زنده نگه داشتن ياد و نام 51 شهيد، 175 جانباز و 10 آزاده خود برگزار مي‌كند. براي حضور در يازدهمين همايش ياد ياران به اين روستا مي‌رويم. روستاي خور دو بار رتبه نمونه كشوري را از آن خود كرد؛ يك بار در تعداد شهداي روستا به نسبت نيرو‌هاي اعزامي و بار ديگر به خاطر ستاد پشتيباني فعالي كه در آن ايام داشت. تيم فوتبال «رگبار» سال 56 پا گرفت؛ تيمي متشكل از بازيكناني كه هر كدام در سطح استان براي خود ستاره بودند، اما جنگ همه چيز را تغيير داد. صداي توپ و تانك و خمپاره ديگر اجازه نداد تا بچه‌هاي تيم رگبار صداي هيجان و شوق و شور تماشاچي‌ها را بشنوند. آن‌ها يكي پس از ديگري تيم را رها كردند و راهي ميدان نبرد شدند. همايش در مسجد جامع روستاي خور با حضور سردار شعباني جانشين قرارگاه امام علي (ع) و فرمانده عمليات قرارگاه ثارالله تهران بزرگ، سردار عبدالله زارع‌نژاد مسئول اعزام نيروي سپاه پاسداران در زمان جنگ، ناخدا دوم داود فلاح‌نژاد و ... برگزار مي‌شود.

روزنامه «كيهان» در گزارشي باعنوان «زمزمه عشق در خط مقدم جبهه» در گفت و گو با حاج علي قرباني٬ مداح و مناجات‌خوان نوشت: ماه رمضان هر سال هيئت عشاق الحسين حال و هواي ديگري دارد و خيابان‌هاي حوالي آن در خيابان صفا و شهدا و امام حسين(ع) مملو از جمعيت مي‌شود. زيرا دوست دارند دعاي افتتاح، اللهم رب شهر رمضان، دعاي كميل و مخصوصاً دعاي ابوحمزه ثمالي را با نواي دلنشين و ملكوتي حاج علي قرباني، مشهور به حاج قربون استماع كنند. ايام ماه رمضان رفتيم تا هم نواي دلنشين او را بشنويم و هم گفت وگويي را انجام دهيم. حاج قربون را ديدم، همان كسي كه به مناجات‌خوان بي‌ادعا، بي‌حاشيه اما با سواد معروف است. برخي به او مي‌گويند شور حسين اما خودش متواضعانه مي‌گويد نوكر حضرت سيدالشهداء(ع)! اعتقاد دارد در مناجات اگر روضه خوانده نشود حق آن دعا ادا نشده است. البته برخي هم حاج علي قرباني را در گردان ميثم ديده‌اند و آن نواي معروف كجاييد ‌اي شهيدان خدايي برايشان تازگي دارد.

اين روزنامه در گزارشي با عنوان «شهيدي كه به آرزويش رسيد» نوشت: چندي پيش، ويدئويي از حاج قاسم سليماني سردار دلير و محبوب ايران اسلامي در اينترنت منتشر شد كه در آن، خاطره‌اي از شهيد محمدرضا مرادي، از شهداي نام‌آور و از فرماندهان دفاع مقدس نقل مي‌‌شود كه در عين زيبايي، بسيار حيرت‌انگيز است. متن صحبت‌هاي سرلشكر سليماني به اين شرح است: «در منطقه شيميايي‌ اي كه زده شد در قبل از والفجر هشت، محمدرضا مرادي به شهادت رسيد. برادر دوستش تشييع كرد، خودش رفت داخل قبر تلقين را انجام داد. آمد جبهه پيش من، نمي‌¬دانم آيا همه قلب‌ها اين را باور مي¬‌كند يا نه، گفت من وقتي رفتم داخل قبر خواستم سَرِ محمدرضا را بالا بگيرم اين سنگ لحد را بگذارم زير سَرِ او، دستم را دراز كردم ديدم او بلند شد سرش را بلند كرد. گفت من از خدا خواستم من مثل او تا سال او شهيد بشوم همان طور شيميايي شد و بعد هم به شهادت رسيد.»

پژوهش**9117**1699**9131
۰ نفر