۲۱ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲
کد خبر: 83063815
T T
۰ نفر

رياستيزي در اشعار حافظ

۲۱ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲
کد خبر: 83063815
رياستيزي در اشعار حافظ

همواره در طول تاريخ، انسان‌هاي آزادانديش و آزادي‌خواه نسبت به كج‌روي‌هاي فردي و اجتماعي و نابساماني‌هاي سياسي عكس‌العمل نشان داده‌اند. بنابراين دوره‌اي كه جوامع انساني با نارسايي‌ها و مشكلات اجتماعي‌، اقتصادي و فرهنگي مواجه‌اند‌، زمينه مناسبي براي اجتماعي شدن هنرها فراهم آيد و البته ادبيات در اين ميان به دليل اهميت فوق‌العاده‌اش در زندگي مردم نقش مهم‌تري مي‌يابد.

از حافظ گفتن و نوشتن چه اندازه آسان است و در عين حال چه قدر دشوار. آسان بدين دليل كه عارف و عامي دوستدار اويند و او را از آن خويشتن مي‌دانند و دشوار، بدين سبب كه هر كس بر حسب فهم و گمان خود، وي را بيان‌كننده و ترجمان افكار و احساسات خود مي‌داند .
براي درك درست و عيني سخن حافظ بايستي پوسته تلقينات ظاهري را از بين برد و از كوته‌نظري‌ها دست كشيد. بايد اين حقيقت را پذيرفت كه نگاه او ويژگي چند بعدي و چند وجهي دارد .
مطالعه تاريخ و بررسي اوضاع مختلف جامعه در تمام ادوار و تاثير اين مسائل بر روي افكار و آثار اندشمندان بزرگ ادبي ما، از اهميت بسزايي برخوردار بوده است و شعاع ديد و گسترش افكار حافظ در دايره هستي به حدي است كه تا زمان ما و حتي به آيندگان بعد از ما نيز مي‌ رسد،به گونه‌اي كه در موارد مشابه مي‌توان با بهره‌گيري از آنها، راهي براي بيرون شد از مشكلات را به دست آورد و به اين ترتيب ديد خود را نيز وسيع كرد اين اعتراض ها و انتقادها در تمام ادوار از زندگي انسان‌ها كه جامعه و قدرت حاكم به انحراف كشيده مي‌شود، وارد است و فقط محدود به دوره حافظ نيست .
همواره در طول تاريخ، انسان‌هاي آزادانديش و آزادي‌خواه نسبت به كج‌روي‌هاي فردي و اجتماعي و نابساماني‌هاي سياسي عكس‌العمل نشان داده‌اند. بنابراين دوره‌اي كه جوامع انساني با نارسايي‌ها و مشكلات اجتماعي‌، اقتصادي و فرهنگي مواجه‌اند‌، زمينه مناسبي براي اجتماعي شدن هنرها فراهم آيد و البته ادبيات در اين ميان به دليل اهميت فوق‌العاده‌اش در زندگي مردم نقش مهم‌تري مي‌يابد.
در چنين حالتي شاعران و نويسندگان متعهد و آزاد‌انديش نيز آثار هنري و ادبي‌شان فارغ از ديدگاه‌هاي انتقادي نخواهد بود. اعتراض و نقد قدرت نه فقط قدرت سياسي‌، بلكه قدرت در تمام شئون و لايه‌هاي فرهنگي اجتماع تمامي شاهكارهاي ادبي معاصر فارسي را به هم پيوند مي‌زند.
تمام رگه‌هاي فكري ايران در شعر حافظ ديده مي‌شود، حافظ از دردهاي تاريخي – اجتماعي ايرانيان صحبت كرده و همين باعث همدلي بين خوانندگان او شده است‌. اوكسي است كه درد‌ها ي اساسي جامعه ايران را مطرح كرده است و انديشه‌هاي متعارض را در خود جاي داده بدون اين كه به گو نه‌اي باشد كه احساس غرابت بشود يعني خوانندگانش هم اين تناقض‌ها را پذيرفته‌اند و از اين روست كه دين‌دار و بي‌دين، دنيا‌دار و آخرت‌دار، معنوي و مادي همه اين‌ها بر سر حافظ اتفاق نظر پيدا كرده‌اند و او را بر حسب گرايش‌هاي خود تفسير مي‌كنند.
حافظ در واقع به نوعي عصيان در برابر وضع موجود يعني رضايت ندادن و اعتراض عليه آن مي‌رسد. حافظ در جستجوي آرمان‌هاي والاي آزادي‌، عدالت و ظلم‌ستيزي و استبداد‌ستيزي برآمده و هنر خود را دست مايه مبارزه با تزوير، سودجويي و قدرت‌طلبي قرار داده است. اعتراض او به اعتراض‌هاي سياسي – اجتماعي خلاصه نمي‌شود و گاه به اعتراض‌هاي هستي‌شناختي و فلسفي مي‌ رسد و در اين راه از شيوه‌هاي مختلف از جمله طنز و نمادها نيز بهره مي‌برد.
چرا كه حافظ در دوراني مي‌زيست كه اميران و شاهان خونخوار و بي‌رحمي در دوران او در اثر دست به دست شدن قدرت در شهرهاي مختلف و از آن جمله در شيراز‌، پيوسته حوادث غير مترقبه رخ مي‌نمود‌. شاهان و وزيران و از ميان آنها برخي دوستان حافظ مانند شيخ ابواسحاق اينجو، شاه منصور و توران شاه وزير، كشته شدند. هجوم‌هاي بنيان كن رخ مي‌داد كه آخرين آنها هجوم مجدد امير تيمور گوركان بود.آتش جنگ‌هاي مذهبي و مبارزات عقيدتي سخت داغ بود .
جامعه از انواع غوغاها و فسادها انباشته بود. امرا و سلاطين خشك و متعصب مانند امير مبارزالدين و زاهدان ريايي، مذهبي را در ميان عموم ترويج مي‌كردند كه متناسب با ذائقه آنان بود.
اگر مبارزه‌اي را كه حافظ در اشعارش با ريا و تظاهر اساس مي‌نهد بررسي كنيم سنجيده‌ترين افكار و انديشه‌هاي آزاديخواهانه را مي‌توانيم از لابه لاي آنها استخراج كنيم.
مساله‌اي كه ذهن حافظ را به خود مشغول داشته، بيزاري از ريا و سالوس است كه خرمن دل و دين رياكاران و مردمان را سوخته و خواهد ساخت.
«گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان
تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود»
حافظ با آن كه با صوفيه به ويژه آن گروه كه پشمينه‌پوشي را دكان زراندوزي و صيد قلوب ساده عوام ساخته‏اند، نظر خوشي ندارد، در برخي موارد كلام او يادآور مطالب و مقاصد صوفيه است و معلوم مي‏گردد كه با اصل عرفان و تصوف نزاعي ندارد و خود او نيز سالك آن راه است. نزاع او با كساني است كه اين انديشه عالي و مذهب والا را دكان ساخته‏اند و خريد و فروش مي‏كنند.
در نظر او هر نماز و قرائت قرآني، اصيل و ارزشمند و مايه رونق مسلماني نيست. بزرگترين آفت اين عبادات و مقدسات، ريا است. وقتي ريا اركان مقدسات و نواميس شريعت و طريقت را تهديد به تباهي و پوساندن مي‌كند، اگر هوشمند هنرمند ژرف‌بيني چون حافظ به روي مبارك خودش نياورد چه معني دارد؟ يا عافيت‌طلب است و از زور راحت‌طلبي تاب و توان مبارزه با اين آفت را ندارد، يا درد دين ندارد. يعني اين ارزش‌ها كه به تباهي كشيده شده‌اند، ارزشهاي سوگلي و محبوب او نيستند. نكته مهم ديگر اين است كه مبارزه و سلاح مبارزه حافظ با مبارزه و سلاح مبارزه قاضي و فقيه و محتسب و خطيب درست كردار هم فرق دارد. مبارزه حافظ فرهنگي و هنري است و افزون‌تر ساختن نفوذ سخنش، تمهيدي بهتر از طنز ندارد.
اگر بخواهد بي‌محابا در شعرش با آنان دربيفتند و قوانين هنري را رعايت نكند، چه بسا كارش با آنان به هجو و تلخ زباني بكشد. اين جور دست به يقه شدن‌ها، در شأن هنرمند هوشمندي چون او نيست پس فراتر مي‌رود، انتقاد را از تلخي و تعصب، مي‌پيرايد و بر آن شادي و شيريني مي‌افزايد. يعني به كيمياي طنز دست مي‌يابد و خطاب به آنان، با انتقاد طنزآميزي، كه تأثير جاودانه و ماندگارش به خاطر زيبايي و ظرافت طنز آن است، مي‌گويد:
«فقيه مدرسه دي مست بود و فتوا داد
كه مي حرام ولي به ز مال اوقافست
بيا كه خرقه ي من گرچه رهن ميكده هاست
ز مال وقف نبيني به نام من درمي»
تصوف و عرفان كه از آن به طريقت هم تعبير مي‌شود، نهادي است در جنب و گاه در برابر شريعت و هر دو جويا و پوياي حقيقت‌اند. اما به عنوان يك امر واقع تاريخي مي‌توان گفت كه طريقت و شريعت كم يا بيش، پيدا يا پنهان، تلخ و شيرين، خواه يا ناخواه رقيب و معارض همديگر بوده‌اند. در اين ستيزه دامن‌گستر، گاه نمايندگان هر يك از اين دو نهاد همديگر را تكفير و تفسيق هم كرده‌اند. گاه حتي حكم به قتل پيروان يا پيران همديگر داده‌اند.
آيا انتقاد حافظ از مقدسات طريقت از پير گرفته تا سالك يعني صوفي و نهادهايي چون خانقاه و صومعه (كه در شعر حافظ درست به معناي خانقاه است)تا برسد به خرقه و تسبيح و نظاير آن همانند و همسو با انتقادهاي اهل شريعت از اهل طريقت است؟ پاسخ منفي است. زيرا حافظ از مقدسات شريعت هم از امام و مشايخ شهر گرفته تا زاهد و نهادهايي مانند مسجد، مدرسه و نماز و روزه و حجم و نظاير آن به همان شدت و با همان طنز تيز و تازه و تكان‌دهنده انتقاد مي‌كند. پس انتقاد حافظ از اين دو نهاد و مكتب مقدس، دليل واحد دارد و در اين جا هم انتقاد او فرع بر اعتقاد اوست. چون عرفان را دوست دارد و خود سالك همين طريق است، لذا آلايش مظاهر يا نمايندگان آن را، مخصوصاً آلوده شدن آن‌ها را به بزرگترين آفت معنويات يعني ريا، بر نمي‌تابد.
در انتها ابياتي كه نمونه‌اي از 'رياستيزي در اشعار حافظ' مي‌باشد، تقديم مي‌گردد:
«دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي»
«چون نيك بنگري همه تزوير مي كنند
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتّي و محتسب»
«نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيه‌اند
غلام همت دردي كشان يكرنگم»
«كه در خانة تزوير و ريا بگشايند
در ميخانه ببستند خدايا مپسند»
«از گرانان جهان رطل گران ما رابس
من و همصحبتي اهل ريا دورم باد»
«يعني از اهل جهان پاك دلي بگزينم
جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم»
«غبار زرق به فيض قدح فرو شويم
بيار مي كه به فتواي حافظ از دل پاك»
«مكنم عيب كزو رنگ ريا مي‌شويم
گرچه با دلق ملمع مي گلگون عيب است»
«شير سرخيم و افعي سيهيم
رنگ تزوير پيش ما نبود»
«به آنكه بر در ميخانه بركشم علمي
دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم»
«وين نقش زرق را خط بطلان بسركشيم
صوفي بيا كه خرقة سالوس بركشيم»
«دلق ريا به آب خرابات بركشيم
نذر و فتوح صومعه در وجه مي‌نهيم»
«بهتر از زهد فروشي كه درو روي و رياست
باده نوشي كه درو روي و ريائي نبود»
«آنكه او عالم سرّست بدين حال گواست
ما نه رندان ريائيم و حريفان نفاق»
«وآنچه گويند روا نيست نگوئيم رواست
فرض ايزد بگذاريم و به كس بد نكنيم»
«باده از خون رزانست نه از خون شماست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم»
«ور بود نيز چه شد مردم بيعيب كجاست
اين چه عيب است كزان عيب خلل»
«كه بوي خير ز زهد ريا نمي‌آيد
اگر به باده مشكين دلم كشد شايد»
«من آن كنم كه خداوندگار فرمايد
جهانيان همه گر منع من كنند از عشق»
«حافظ اين خرقة پشمينه بينداز و برو
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت»

* رزوناممه صداي زنجان، حسن فلاح‌پور، 1397،7،21.
3088/8068