رويدادي كه حاصل مجلسي بود كه در حمايت از دولت ملي هيچ اقدامي انجام نداد. در راستاي بررسي اين برهه از تاريخ مجلس شوراي ملي گفتوگويي با علي ططري رييس مركز اسناد مجلس داشته ايم كه در ادامه ميخوانيد.
** مجلس ششم، نخستين مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي اول بوده است. مهمترين تغييرات اين مجلس نسبت به عصر قاجار چه بود؟
در راستاي بررسي اين مساله ابتدا بايد به مقوله انتخابات رجوع كنيم. از ابتداي برگزاري انتخابات در ايران از سال 1285 هجري شمسي كه نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي است و به نحوي يك انتخابات صنفي است، تا به امروز كه 34 دوره از ادوار مجلس شورا برقرار شده است، انتخاباتها مشكلاتي داشتهاند. برخي از اين مشكلات به قوانين انتخابات و برخي نيز به ساختار سياسي كشور ما مربوط بوده است. انتخابات مجلس ششم شوراي ملي شايد آخرين انتخاباتي بود كه در چند حوزه به صورت سالم برگزار و سبب شد تا اشخاصي همچون آيتالله مدرس و دكتر مصدق راهي مجلس شوند.
از دوره چهارم مجلس شوراي ملي شاهد دخالتهايي در انتخابات هستيم. اين دخالتها در دورههاي پنجم و ششم دچار شيب تندي ميشود و در انتخابات مجلس هفتم شوراي ملي عملا فضاحتبار ميشود بطوري كه چند نفري هم كه بهدرستي انتخاب شده بودند، استعفا ميدهند. شخصي همچون موتمنالملك با ديدن اين وضع از صحنه سياسي كنار ميكشد. انتخابات مجلس در اين دوره را عملا رضاشاه مديريت كرد. اين روند تا انتخابات مجلس سيزدهم ادامه داشت. انتخابات مجلس هشتم و نهم شوراي ملي به صورت علني تحت مديريت تيمورتاش بود و شائبههاي زيادي در مورد آن دوران وجود دارد، حتي اسامي نمايندگان به طور علني عوض ميشده است. از انتخابات دهم،وزارت دربار نقش تعيينكنندهاي در انتخابات دارد و ديگر شاهد صحنهگرداني تيمورتاش نيستيم.
وزارت دربار مجري برگزاري انتخابات مجلس شوراي ملي شد و فهرست مورد تاييد حاكميت را ارايه داد. در غالب انتخابات اين دوره نفرات مجلس قبل دوباره وارد مجلس شدند و تغييرات بسيار انگشتشماري در اسامي نمايندگان ديده ميشود كه آن هم به دليل درگذشت نمايندگان يا مغضوب شدن آنها بوده است. مهندسي انتخابات به صورت علني از مجلس ششم شوراي ملي ديده ميشود. حاكميت هنوز تجربه كافي براي كنترل انتخابات نداشت. دموكراسي نيمبند كه از زمان مشروطيت آغاز شده بود، از دوره مجلس هفتم با شكست سختي مواجه شد. تبعات آسيبهايي كه از اين دوران بر كشور وارد شد هنوز هم وجود دارد. تا مجلس پنجم يك گفتمان و ارادهاي در مجلس وجود داشت كه دموكراسي نيمبندي را با خود يدك ميكشيد.
ورود رضاشاه به عرصه سياست ايران قطعا نقاط مثبت و منفي داشت و عملكرد او در برخي از جهات مثبت و در برخي جهات مخرب بوده است، اما با قطعيت ميتوان گفت در عرصه قوه مقننه كل عملكرد او منفي بوده و به ضرر دموكراسي نوپاي ايران تمام شده است. رضاشاه بيشتر به قوه مجريه اهميت ميداد و اعتقاد داشت هر آنچه دولت به عنوان لايحه به مجلس ارسال ميكند، مجلس صرفا بايد تاييد كند. هنوز هم ديده ميشود كه مثل آن دوران، مجلس به سخره گرفته شده و در جريان انتخابات دخالت ميشود.
** احزاب و افراد موثر در مجلس در عصر پهلوي اول چه كساني بودند؟ مهمترين قوانيني كه در اين عصر تصويب شد چه قوانيني بود؟
تصوري كه از احزاب در ممالك توسعهيافته وجود دارد را نبايد از احزاب در ايران داشته باشيم. احزابي مثل اعتداليون، دموكرات، تجدد و ترقي بيشتر ساختاري شبيه به فراكسيون داشتهاند و نميتوان آنها را با نام حزب حساب كرد. با اين وجود كه مرحوم علياكبر سياسي حزب ايران جوان را از مجلس ششم بنيان نهاد و فهرست نمايندگان را تهيه كرد، اما باز هم كاركرد كاملا حزبي در ايران نداشت.
در آن دوران هر كدام از رجال سياسي يك فراكسيون ايجاد ميكردند و نام حزب بر آن ميگذاشتند اما هيچكدام كاركرد حزبي نداشتند. بزرگترين چالش امروز ما نبود حزب كارآمد است. اين معضل در منابع و خاطرات همه رجل سياسي آن دوران ديده ميشود. همگي اين اشخاص گفتهاند كه ما بدون حزب نميتوانيم در مجلس و جامعه اهداف خود را پيش ببريم. اگر حزبي با كاركرد حزبي وجود داشته باشد بهترين نامزدهاي خود را در سراسر كشور براي كانديداتوري انتخاب ميكند. حزب بر عملكرد آن نماينده نظارت ميكند تا احيانا دچار انواع فساد نشود. اگر نماينده دچار خطا شود كل حزب دچار چالش ميشود.
مرحوم رضازاده شفق، نماينده اديب دوره چهارم مجلس، در كتاب خاطرات مجلس مينويسد: «من نميدانم چگونه چهارده دوره است مجلس را بدون حزب پيش برده ايم؟!» مگر ميشود بدون حزب انتخابات سالم برگزار كرد؟ به همين دليل انتخابات يا به عرصه دخالت دولت يا آوردگاه قومي و قبيلهاي بدل ميشود. اين احزاب را نميتوان با احزاب انگلستان يا امريكا كه كاركرد سياسي مشخصي دارند، مقايسه كرد. در تمامي انتخابات امريكا جناح مقابل شكستخورده به حزب برنده تبريك ميگويد و نيروهاي خود را نيز در اختيار آن قرار ميدهد. در كدام برهه از تاريخ كشور ما چنين اتفاقي رقم خورده است؟ غالب اين جريانها در آن دوران به منزله مغازه و دكان بودند براي اينكه افراد به اهداف شخصي خودشان برسند و متاسفانه هنوز هم اين روال ادامه دارد.
تاسيس حزب قدرتمند سبب ميشود تا 70درصد در مساله دموكراسي پيش برويم. حتي مشكلات اقتصادي ما نيز به نحوي با نبود حزب قدرتمند در كشور مرتبط است. انتخابات در حال حاضر مشكلات جدي از جمله شائبه دخالت و نظارت استصوابي دارد. اگر احزاب قدرتمندي در كشور حضور داشته باشند بسياري از اين مشكلات حل خواهد شد. متاسفانه در نبود احزاب قدرتمند لابيگريها بيشتر شده و برخي اشخاص هزينههاي گزافي براي دستيابي به منويات شخصي و حفظ سمت خود مصروف ميدارند.
بسياري از قوانين موجود در عصر پهلوي اول به تصويب مجلس رسيده است؛ قوانين حقوقي، اداري، مسائل مربوط به آموزش و پرورش و قوانين پليسي كه مربوط به اوزان و مقياسها و لباس و... در آن دوران مصوب شده است. اين قوانين بر اساس نياز آن روزها و در شرايطي كه مملكت در حال توسعه و پيشرفت بود، به تصويب رسيد، در نتيجه بايد قوانين در راستاي منويات حاكميت تدوين و مصوب ميشد. دولت بسياري از قوانين اين دوره را كارشناسي كرده و در قالب لايحه به مجلس ميفرستاد، لذا در اين دوران كمتر طرحي از سوي نمايندگان مطرح شده كه البته بايد در نظر داشت كه اين گفته به آن معنا نيست كه قوانين ضعيفي در اين دوره تصويب شده است. بسياري از قوانين آن دوره هنوز هم اصلاحيه نخورده است و پابرجا مانده است.
اين قوانين در حوزه قضايي و تجارت به وفور قابل مشاهده است. بسياري از حقوقدانان بزرگ در آن دوره بر تصويب و نگارش اين قوانين نظارت داشتهاند. بيشتر قوانين مصوب اين برهه زماني را نميتوان زير سوال برد زيرا رجل باسواد و مجربي در دولت حضور داشتند كه با كارشناسي اين لوايح را به مجلس ارايه ميدادند. افرادي همچون فاطمي، قمي، علياكبر داور، تيمورتاش و تدين اشخاصي مسلط و دانا بودند كه نتيجه كار آنها اين قوانين و مصوبات مهمي بوده كه امروزه نيز به كار برده ميشود. به طور مثال علياكبر داور باني دستگاه قضايي مدرن ايران بوده است و هنوز هم اثرات عملكرد او از اين حيث قابل توجه است.
** مهمترين نقاط ضعف و قدرت مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي اول چه بوده است؟
مجلس شوراي ملي در دوره ششم تا سيزدهم همچون ديگر نهادهاي تازهتاسيس كه به وسيله مشروطيت متولد شدند دچار ضعفها و قوتهايي است. از نقاط قوت مجلس در عصر پهلوي اول برگزاري منظم مجلس بود. در عصر قاجار در همان مدت كوتاه، 11 سال از زمان مجلس به هدر رفته بود. در اين دوره، فترتها ميان دو مجلس به 10 يا بيست روز رسيده بود. انتخابات چند ماه قبل از اتمام دوره قانوني مجلس برگزار ميشد. مجلس معطل نميماند و در سايه ايجاد نظم قابل قبول، ادارات مجلس در همان برهه زماني ميان دو مجلس نيز كار خود را انجام ميدادند. در اين دوران، مسائل غيرسياسي از قبيل فرهنگ و اقتصاد و حقوق بهخوبي در مجلس مورد بحث قرار گرفت و بررسي شد. اين موارد را ميتوان از نقاط قوت مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي اول دانست. همچنين بايد به اين نكته توجه كرد كه رضاشاه با استفاده از قدرت خود، اين مجلس را تعطيل نكرد.
البته وي قصد داشت تا از مجلس به عنوان يك ماشين امضا استفاده كند. مهمترين ثمره مشروطيت براي ايران تشكيل مجلس شورا بود و اين ثمره، بزرگترين ضربه خود را در اين دوره متحمل شد. دموكراسي و پارلمانتاريسم در ايران زير پا نهاده شد؛ عملا از دوره ششم به بعد انتخاباتي وجود نداشت. كليدواژه انتخابات فرمايشي از همين دوران وارد ادبيات ما شد. نظارت استصوابي در اين دوران بهشدت وجود داشت. كسي كه با معيارهاي حكومت رضاشاه همخواني نداشت نميتوانست وارد مجلس شود. همه نمايندگان از قبل انتخاب شده بودند. تعريفي كه از دموكراسي و پارلمان در جهان وجود داشت در اين نقطه نابود شد.
تاكيد دارم كه سنگ بناي ناكارآمدي پارلمان كه تا به امروز نيز ادامه دارد در عصر پهلوي اول گذاشته شد. نامهها و اسناد زيادي دال بر اين مهم موجود است كه فهرست نمايندگان از قبل مشخص ميشده است. مانند نامهاي كه تيمورتاش به حوزه انتخابيه بابل نوشته و ضمن معرفي سه تن، گفته است كه اين سه نفر خوب هستند يك نفر را انتخاب كرده و جهت نمايندگي مجلس معرفي كنيد. در اين رابطه، سندي را بررسي كردهام كه به دوره يازدهم مجلس شوراي ملي تعلق دارد و در آن وزارت كشور به همه حوزههاي انتخابات نامه نوشته و گفته است كه انتخابات را با 80 تومان برگزار كنيد؛ عملا در دو- سه دوره آخر عصر پهلوي اول كاملا انتخابات تشريفاتي شده بود. با اين شرايط نميتوان از كاركرد پارلمان به عنوان نماد دموكراسي انتظاري داشت. پارلمان سه وظيفه اساسي دارد: اول، وضع قانون، دوم، نظارت بر اجراي قانون و سوم، وظيفه ذاتي نمايندگي است.
عملا وظيفه دوم و سوم در اين دوره تعطيل بود. اولين درسي كه بايد از آن دوران آموخته شود اين است كه مقوله انتخابات به عنوان نخستين گام در برقراري دموكراسي از اهميت بسياري برخوردار است؛ در اين ميان، قوانين مربوط به انتخابات و نحوه برگزاري انتخابات در درجه نخست پيگيري قرار دارد. نبايد اشتباهات آن دوران تكرار شده و انتخاب مردم به سخره گرفته شود. نسبت به مشاركت حداكثري مردم ايمان داشته باشيم و به جاي حذف افراد بايد به تعداد آنها براي حضور در عرصه گزينش افزوده و به آنان فرصت فعاليت داده شود. در عصر پهلوي اول حذف كردن نمايندگان موجب شد كه انتخابات دورههاي بعد به يك امر فرمايشي و نمايشي بدل شود. به دليل نبود شور و هيجان حضور فعال مردم در انتخابات، آنگونه شد كه قواي بيگانه آمد و به كشور حمله كرد و ارتش رضاشاه با آن عظمت نتوانست بيش از 48 ساعت در برابر تهاجم بيگانه مقاومت كند، زيرا انگيزه و شور و هيجاني در جامعه وجود نداشت. انتخابات نماد دموكراسي است. بايد روي انتخابات سرمايهگذاري كرد. در عصر پهلوي اول كمتر توجهي به وظايف نمايندگي وجود داشت و جنبه نظارتي از مجلس گرفته شده بود. اينها مهمترين درسهايي است كه ميتوان از مجلس شوراي ملي در عصر پهلوي اول اخذ كرد.
** مجلس سيزدهم شوراي ملي كه مصادف با فضاي باز سياسي پس از سقوط رضاشاه شده است را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
انتخابات مجلس سيزدهم در اواخر عمر حكومت رضاشاه برگزار شد و به نحوي كه همه نمايندگان منصوبان حكومت رضاشاه بودند. با مقايسه اسامي نمايندگان مجلس يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ديده ميشود كه نام كمتر از 10 نفر از آنها در اين مدت تغيير كرده است. اتفاقي كه پس از رفتن رضاشاه در مجلس سيزدهم رخ داد شكلگيري فراكسيون يا حزب اتحاد ملي بود كه اكثريت مجلس را به دست گرفت و اتفاقا مخالفت جدي با حكومت و اقدامات رضاشاه داشت. اين نكته بسيار جالب است كه نمايندگان جسارت پيدا كرده بودند تا عملكرد رضاشاه را نقد كنند. اين امر دلايلي نيز داشت زيرا غالب اين نمايندگان شاهزادگان و زمينداران بزرگ عصر قاجار و مخالف رضاشاه بودند. بسياري از زمينهاي اين اشخاص توسط رضاشاه مصادره شده بود. دليل ديگر اين بود كه پس از سقوط رضاشاه جو بسيار شديدي ضد رضاشاه در ميان مردم به وجود آمده بود و نمايندگان ميخواستند خود را همسو با مردم نشان دهند، به همين دليل اصلا نميشد باور كرد كه اين مجلس منتخب رضاشاه بوده است.
از سوي ديگر، باز شدن فضاي سياسي نيز به اين نمايندگان جسارت داده بود تا بتوانند نظرات خود را بيان كنند. مجلس در دورههاي سيزدهم تا هفدهم، آزادترين دوران فعاليت خود را در عرصه سياست كشور تجربه كرده است، همچنين مجالس اول تا چهارم شوراي ملي كه نسبتا فضاي باز وجود داشت. در برخي مواقع مجلس سيزدهم حتي از عنوان ديكتاتور براي رضاشاه استفاده ميكرد. نطقهاي بهشدت آتشين در اين مجلس عليه دولت ايراد شد. از سويي، برخي نمايندگان نيز محافظهكار بودند زيرا ميدانستند فرزند همان پادشاه بر راس قدرت حضور دارد. محمدرضاشاه يكي ـ دو سال اول حكومت خود را زير سايه فروغي گذراند و هنوز قدرت كافي نداشت. مجلس چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم از اين فضاي باز سياسي نتوانستند استفاده كنند و رجل سياسي قدرتمند در راس پارلمان فرصت را غنيمت نشمردند.
در اين برهه زماني ملت ميتوانست شاهد يك جهش دموكراسي در كشور باشد، اما به چند دليل حتي حداقلها نيز به دست نيامد. متاسفانه اين فضاي باز سياسي به كودتاي 28 مرداد منتهي شد. اگر اين فضاي باز سياسي جواب ميداد نبايد به كودتاي 28 مرداد ختم ميشد يا حداقل بايد توانايي كنار زدن كودتا را ميداشت. فضاي باز سياسي كه در اين دوره از آن ياد ميشود، صرفا يك اسم و عنوان را يدك ميكشيد. برگزاري ميتينگها، انتشار روزنامهها، آغاز فعاليت گسترده احزاب نتيجه چشمگيري در پي نداشت! رضازاده شفق در خاطرات خود درباره ويژگيهاي اين دوره مجلس شوراي ملي ميگويد كه نطقهايي در مجلس ايراد ميشد و صحبتهاي آتشين عليه دولت بر زبان نمايندگان ميآمد و مردم نيز از اين صحبتها استقبال ميكردند بعد متوجه ميشديم كه بار يا كالاي اين نماينده مجلس يا اقوامش در گمرك گير كرده است و با اين نطق آتشين وزير مجبور ميشود كالاي اين نماينده را ترخيص كند.
اين سخن را رضازاده شفق در سال 1334 ايراد ميكند اما رويداد مربوط به دهه 20 شمسي است. رضازاده شفق يك شخص اديب و عالم است به همين دليل ميتوان به سخنان وي استناد كرد. او در ادامه ميگويد برخي ديگر از نمايندگان هدفشان از اين نطقهاي آتشين صرفا اين است كه قهرمان شوند. به صراحت از آن سالهاي مجلس سخن ميگويد كه هدف خاصي پيش روي نمايندگان مجلس نبوده و هر كس به فكر منافع خود بوده است. اين نمايندگان در آن فضاي باز سياسي به دنبال منافع ملي نبودهاند. جنس اين نمايندگان با جنس آيتالله مدرس فرق دارد. مدرس نسبت به بسياري از نقشههاي رضاشاه آگاهي يافته بود. وي هدف اصلي رضاشاه را از سركوبي شيخ خزعل ميدانست.
اين قبيل آگاهيها در مجالس عصر پهلوي دوم ديده نميشود. نفوذ بيگانه در كشور و مجلس در اين برهه زماني بهشدت زياد بود. در اسنادي كه در سال 2017 دفتر مورخان وزارت امور خارجه امريكا منتشر كرده است به صراحت ميبينيم كه ميگويند دستگاههاي امنيتي اين كشور در بهداشت، درمان، تئاتر و سينما نفوذ كرده و موسساتي را تاسيس كرده بودند تا به وسيله آنها نفوذ خود را در ايران گسترش دهند. از سوي ديگر «جاسوسان قرمز» نيز به صورت گسترده در كشور نفوذ كرده بودند. در توافقنامهاي كه در مجلس سيزدهم تصويب شد و ايران عليه آلمان اعلام جنگ كرد، نيروهاي امريكا و انگليس و شوروي به ايران وارد و پس از جنگ همه اين نيروها از ايران خارج شدند، اما شوروي به اين امر تن نداد.
همين نفوذها بود كه در امور كارشكني ايجاد ميكرد. همين نفوذ امريكا در عرصههاي مختلف از اوايل دهه 20 بود كه سبب شد تا كودتاي 28 مرداد را با موفقيت به سرانجام برسانند. امريكاييها به صراحت ميگويند كه در ميان ايلات و عشاير نيز نفوذ داشتهاند. سياسيون و نمايندگان مجلس آن دوره را نيز با خود همراه كرده و حتي روزنامه اجاره كرده بودند. تا زمان حال اين موارد بر ما پوشيده بود. تصور ميكرديم كه امريكاييها دو سال قبل از كودتا اين امور را طرحريزي كرده بودند. در همين اسناد امريكاييها گفتهاند كه خوشبختانه مردم ايران نسبت به ما خوشبين هستند. اين نيز يكي از دلايلي بود كه آن فضاي باز سياسي را به نتيجه مطلوب نرساند.
**مجلس در سالهاي منتهي به كودتا چه وضعيتي داشت و چه دلايلي سبب شد تا آن فضاي باز سياسي به نتيجه نرسد؟
فضاي باز سياسي از يك سو مفيد بود و از سوي ديگر مشكلاتي نيز ايجاد كرد. قانون انتخابات مجلس هنوز مشكل داشت. مرحوم معين و يحيي دولتآبادي از اوايل قرن جديد مقالاتي را نوشته بودند كه قانون انتخابات مجلس شوراي ملي ايراداتي دارد. دومين اولويت دكتر مصدق پس از ملي كردن صنعت نفت، اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراي ملي بود. بعضي مورخان معتقدند كه اين اقدام دكتر مصدق اشتباه بوده و نبايد در آن برهه از زمان بحث حق راي زنان را مطرح ميكرده است. به نظر من، دكتر مصدق صرفا به دنبال اين مقوله نبود و قصد اصلاح و رفع ايرادات قانون انتخابات را مد نظر داشت. به نظرم، اين نقطه قوت اقدامات دكتر مصدق بود. كودتا اين مجال را نداد تا اين اصلاح بنيادين صورت پذيرد.
شاه در شهرستانها و در ميان حاكمان محلي نفوذ داشت و اين شكل از انتخابات مورد تاييد مصدق نبود. او براي انتخابات مجلس هفدهم فضاي باز ايجاد كرد. از سال 1328 تا 1357، هفت دوره مجلس سنا بر سر كار آمد. مجلس سنا نيز در اين برهه از زمان مخالف مصدق بود. مجلس سنا هم يك نيروي موثر بود و با اقدامات اصلاحي مصدق در قانون انتخابات مخالفت ميكرد. حتي مجلس شوراي ملي در دوره شانزدهم نيز با اين نحوه برگزاري انتخابات توسط دكتر مصدق موافق نبود. دكتر مصدق در خرداد و تير 1332، ياران خود را از دست داده بود و عملا مجلسي نيز وجود نداشت.
يكي از مهمترين نقشهاي قوه مقننه كمك به دولت است؛ مقولهاي كه بهشدت در دوره دكتر مصدق وجود نداشت. علت ايجاد كودتا، تصميمات اشتباه رهبران ملي و مذهبي در مجلس و در عرصه سياست بود. در آن برهه، آيتالله كاشاني چهرهاي پارلماني و رييس مجلس شوراي ملي بود. جريانات اشتباهاتي كه به كودتا منتهي شد، غالبا خارج از مجلس رقم خورد. دولت مصدق اشتباهاتي داشت كه نبود مجلس در كنار آن، كار را براي او سختتر كرد. مجلس هيچوقت اقدامي موثر عليه مصدق انجام نداد. مصدق ناگزير بود در برخي مواقع به امريكاييها اعتماد كند. آن زمان امريكاييها چهره موجهي از خود نشان داده بودند، اينكه در زمان حال و بدون در نظر گرفتن شرايط آن روز، مصدق را متهم كنيم، اصولي و كارشناسانه نيست.
پس از كودتا چهره ديگر امريكا نمايان شد. امريكاييها با 100 هزار دلار چهره تهران را عوض كردند و اين از افتضاحات تاريخ معاصر است؛ چه شد كه امريكا اينقدر تغيير موضع از خود نشان داد و با بريتانيا در اين عرصه همراه شد، به نظر ميرسد از ترس قدرت گرفتن طرفداران شوروي كه به اصطلاح چپ خوانده ميشوند و در قالب حزب توده فعاليت داشتند. در اين دوران، حزب توده در صحنه سياسي كاركرد حزبي قدرتمندي داشت. اين حزب در جهت منافع ملي نبود. متاسفانه جناح چپ از بدو تولد تا انقلاب اسلامي در خدمت منافع بيگانه بود. وزراي تودهاي و نفوذ اين حزب در همهجاي كشور سبب شد تا اين نگراني تشديد شود و براي امريكاييها خطر شوروي حتمي شود. حزب توده با وجود گستردگي نتوانست فراكسيون قدرتمندي در مجلس شوراي ملي آن زمان ايجاد كند. در مجلس شانزدهم فراكسيونهاي ملي، غالب مجلس را تشكيل ميدادند.
تعداد نمايندگان حزب توده در اين مجلس حدود 20 نفر بود اما موثر نبودند زيرا هرگاه وارد صحنه تصميمگيريها ميشدند رقبايشان با يكديگر متحد ميشدند. در آن زمان اينچنين بود هنگامي كه تودهايها دست به اقدامي ميزدند، مذهبيها و مليون و سلطنتطلبها عليه تودهايها با يكديگر متحد ميشدند. آيتالله كاشاني در مجلس هيچگاه تودهايها را اطراف خود راه نداد و هميشه در تضاد با آنها بود در صورتي كه با ديگر جناحهاي مجلس رابطه خوبي داشت. علت اينكه امريكاييها تمايل داشتند با آيتالله كاشاني ارتباط برقرار كنند همين ضد چپ بودن ايشان بود. در جريان انتخاب وزراي دولت بود كه جبههگيري جدي در مجلس شوراي ملي به وجود آمد و همه طيفها عليه حزب توده با يكديگر متحد شدند. به عنوان نتيجهگيري آنچه ميتوان از اين چند دوره مجلس در زمان حال فرا گرفت اين است كه بايد احزاب تقويت شوند و به سوي كاركرد اصلي خود سوق داده شوند. بزرگترين كمبود عرصه سياسي ما همين است.
با احزاب موجود به جايي نخواهيم رسيد. تجربه 112 سال پارلمان در ايران به ما ميگويد كه براي رسيدن به موفقيت و توسعه سياسي بايد حزب قدرتمند داشته باشيم. دليل عمده دخالت دولت در مجلس دوران مورد بحث كه به عنوان چالش اصلي وجود داشته، نبود حزبهاي قدرتمند است. كشور پاكستان كه از نظر تاريخ پارلمان با كشور ما قابل مقايسه نيست، امروزه احزاب بسيار قدرتمندي دارد و اين تحولات مثبت اخير در اين كشور ثمره تشكيل حزب قدرتمندي است كه توانسته بهترين نامزد را به عرصه سياست وارد كند. انتخابات آنها كاركرد فردي ندارد بلكه كاركرد حزبي دارد. مجالس دوره پهلوي اول به ما اين درس را ميدهد كه با شيوه كنوني كه در مجلس وجود دارد به جايي نخواهيم رسيد. در عصر پهلوي دوم نيز احزاب نتوانستند از فضاي باز سياسي استفاده كنند و يك فرصتسوزي بزرگ رقم خورد و اختلافات و نفوذ بيگانه اين شكست بزرگ را تشديد كرد.
منبع: روزنامه اعتماد، 1397.7.24
گروه اطلاع رساني**2002**
مجلس شوراي ملي پس از سقوط حكومت قاجار با چالشهاي بزرگي ازجمله دخالتهاي بيرون مجلس مواجه شد كه استقلال آن را با خطر جدي مواجه كرد، خطري كه تاثير آن در عصر پهلوي دوم بيشتر خودش را نشان داد. سالهايي كه ميتوانست سرعت توسعه سياسي را در كشور چند برابر كند عملا به برههاي از زمان تبديل شد كه حاصلي جز كودتاي 28 مرداد در پي نداشت و جامعه مدني را با سرخوردگي بزرگي رو بهرو كرد.