محمد بهمن بیگی بنیان گذار تعلیم و تربیت عشایری، كسی است كه سالها برای ایجاد عدالت در میان عشایر تلاش كرد.اوبا هموار كردن مسیر آموزش عشایر، زنان و مردان را از بیسوادی رهانید، رسوم نادرست عشایر را اصلاح كرد و ازجمله جایگاه زنان را ارتقا بخشید.
** همه چیز برای عشایر
او پایه گذار نخستین مدرسه عشایری، راهنمایی و دبیرستان عشایری،دانشسرای عشایری، مركز آموزش فنی و حرفهای و مهارتی عشایری، ورزشگاه عشایری، مركز تربیت روستاپزشك و دامپزشك عشایری و تربیت راهنمایان عشایری بود.
محمد بهمن بیگی سال 1298 زاده شد و در سال 1389 درگذشت. او از تیره بهمن بیگلو و از طایفه عمله قشقایی بود، به گفته خودش نخستین كودك قشقایی بود كه در كلاس ابتدایی شاگرد اول شد و پس از پایان دوره دبیرستان به دانشكده حقوق دانشگاه تهران وارد شد.
** خانه موزه
بیش از هشت سال از درگذشت بهمن بیگی میگذرد، نام او روی زنگ خانهای در خیابان شاهد شیراز نگاشته شده است.
خانه در پیچ و خم كوچه باغهاست، باغی بی برگ در روزهای تازه به زمستان رسیده شیراز، منظره روبه رویی خانه است. خانه ای كه حالا یار بهمنبیگی، سكینه كیانی در آن ساكن است.
عصر روزی در ابتدای زمستان، به خانه او رفتیم. حیاطی نه چندان بزرگ و نه چندان كوچك با باغچهای زمستان دیده. از چند پله بالا رفتیم. سكینه كیانی با گشاده رویی برای استقبال دم در آمده بود. خانه یا شاید بهتر بتوان گفت خانه موزه بهمنبیگی، پر از قابهای عكس از سالهای بسیار دور تا همین روزهاست. میزی كه شبیه پیشخوان است دم در گذاشته شده و لوحهای تقدیر و عكس اعضای خانواده بر آن است.
تابلو فرشهای بزرگی كه نقش بافته بهمن بیگی و سكینه كیانی بر آن است هر یك یادگاری از قومی و تیرهای و طایفهای از عشایر است و در گوشه گوشه خانه دیده میشود. فرشها دستباف است. كیانی میگوید اینها همه از پشم گوسفندان خودمان بافته شده است.
مبلمان به شیوهای سنتی، با طرحهای عشایری چیده شده است و طرح گل میزها نقشهای قالی و گلیم عشایری است.
معلوم است كه در این خانه مهمان زیاد رفت و آمد میكند، همه چیز برای پذیرایی از مهمانان فراهم است و لوازم خانه، همچون كتابخانهها و تندیسها، قابها و افتخارات بهگونهای دردسترس چیدمان شده است.
روی دیواری، عكسهای بسیار از دیرباز ترین زمانها به چشم میخورد، بعضا سیاه و سفید. سكینه كیانی در خلال صحبتهایش گاه گاه به عكسی اشاره میكند و داستانش را با گفتههایش میآمیزد.
یكی از دستبافته ها كه روی زمین پهن است یادآور اقدام تحسین برانگیز سكینه كیانی است؛ زمانی كه واسطه شد تا یك نفر زندانی را قصاص نكنند و خانواده شخص بخشوده شده به پاس این میانجی گری، تابلو فرش را به او تقدیم كردند.
** فراز و فرود خاطره ها
ریزبه ریز زندگی بهمن بیگی را از براست و آماده وبا حوصله جوری كه انگار دارد قصه میگوید،به همه پرسش های خبرنگاران ایرنا پاسخ میدهد و فرجام هر پاسخش ختم میشود به اینكه بهمنبیگی چه میگفت و چه میكرد و خاطرهای از او در موضوع یادشده نقل میشود.
سكینه كیانی كه امروز 68 سال دارد، در سال 1344 با بهمنبیگی ازدواج كرد، خودش میگفت: ده پانزده سال پیش داریوش نویدگویی از ناشران برتر شیراز و سیروس رومی پدر مطبوعات فارس برای من چند دفتر آوردند كه به عنوان زنی عشایری و همسر بهمن بیگی خاطراتم را بنویسم. بهمن بیگی هم شوخی میكرد، میگفت تو را به خدا بنویس كه من عاشق تو شدم، تو عاشق من نشدی.
بهمن بیگی 28 سال از سكینه كیانی بزرگ تر بود، همین موضوع باعث شد از عاشقی تا وصال، زمانی به درازا بینجامد تا سكینه 17 ساله شد و بهمن بیگی از او خواستگاری كرد.
از او پرسیدیم دشواریهای همسر محمد بهمن بیگی بودن چیست؟ با خنده گفت همهاش دشواری بوده و ادامه داد: بهمن بیگی میگفت 'زنده ماندن من برای سكینه سخت است، وقتی مُردم هم سخت تر خواهد شد' كه شد. هر روز مهمانانی داریم كه به ما سر میزنند، باید به جشنوارههای عشایر بروم، در ختم و عروسی و عزا به یاد و احترام بهمن بیگی حضور یابم یا خبرنگارها برای مصاحبه میآیند. در مراسمهای مختلف هزاران تن حضور دارند كه همه تحصیل كردههای بهمن بیگی هستند از نسل اول كه 80 سال پیش بود تا امروز كه نسل چهارم اند.
ادامه میدهد: وقتی در قید حیات بود هم سختیها به گونهای دیگر بود. بهمنبیگی فرزند عزیزكرده خانواده بود. بعد از دو بچه از دست رفته به دنیا آمده بود؛ حتی در آن زمان باید بند كفشش را هم میبستند. هر روز پیپش را تمیز میكردم، لباسهایش را همیشه آماده میكردیم و میگذاشتیم. از ابتدای زندگی تا وقتی فوت كرد، از خانه ما هیچ خبر نداشت. از اینكه آدم چطور حقوق می گیرد، چطور كارگر میگیریم، چطور خانه خراب میشود و باید تعمیر شود.
**خانه ای در تهران
كیانی از دورانی یاد می كند كه بهمن بیگی برای مدتی به تهران میرود؛ چون شرایط برای او در فارس مساعد نبود. در آن زمان، سكینه مدیر دبیرستان عشایری بود و فرزندانش هم در شیراز بودند، او نمیتوانست بهمن بیگی را در تهران همراهی كند؛ ناچار بهمن بیگی كه مدتی در خانه رزا منتظمی نویسنده كتاب هنر آشپزی و همسرش مهمان بود و بعد از گذر از این دوران خانهای در تهران كرایه كرد تا مقدمات آمدن همسر و فرزندانش فراهم شود.
خانه، حوالی منزل ابراهیم گلستان بود كه از دوستان صمیمی خانواده بهمن بیگی است. كیانی میگوید كه بهمنبیگی وقتی خانه را كرایه كرد، با فخری گلستان، همسر ابراهیم گلستان تماس گرفت و گفت'من خانهای كرایه كردهام، نمیدانم چه باید برای یك خانه بخرم، برای یك آپارتمان هرچه لازم است بخر و من هزینهاش را پرداخت میكنم.' فخری خانم هم خندیده بود، گفته بود من همه را میخرم پولش را هم نمیخواهم. بعد از آن، یك نفر كارگر فرستادیم كه كارهایش را انجام دهد تا من مرخصی بدون حقوق گرفتم و به بهمن بیگی پیوستم.
كیانی در توصیف این دوران میگوید: اوایل انقلاب بود كه به تهران رفتیم. تبلیغات علیه بهمن بیگی شدید بود. خانه فارس را سپردیم به یكی از فامیلهای بهمن بیگی.
زمان برد تا خدمات او به جامعه عشایری محرز شود؛ بعدها آیت الله مهدوی كنی و آیت الله موسوی اردبیلی به او امان نامهای دادند كه در آن خدمات بهمن بیگی قید شده بود و از ارزش فعالیتهای او یاد شده بود. در این زمان بود كه كمی آرامش و آسایش یافتیم و حتی شهید باهنر و شهید رجایی از بهمن بیگی خواستند كه فعالیتهایش را ادامه دهد.
او بیان میكند: در این زمان بهمنبیگی میخواست به فرزندانش و امور زندگی رسیدگی كند؛ بنابر این اعلام كرد كه می خواهم به بچههایم برسم و كارهای نكرده ام را انجام دهم.
** فراغتی برای نگارش اندیشهها
در همین زمان است كه بنیان گذار تعلیم و تربیت عشایر به تشویق دوستانش نگارش كتابهایش را آغاز میكند. او پیش از این تاریخ در سال 1324 كتاب عرف و عادت در عشایر فارس را كه پایان نامهاش بود، به چاپ رساند و پس از آن، فراغت نوشتن نداشت.
كتاب 'بخارای من، ایل من' حاصل این دوران فراغت است كه در سال 1368 به چاپ رسید، پس از آن 'اگر قره قاج نبود' را در سال 1377 نگاشت و كتاب بعدی، 'به اجاقت قسم' است كه كتابی است آموزشی و به گفته همسرش در دانشگاه شهید بهشتی هم تدریس میشود و آخرین كتاب هم 'طلای شهامت' بود كه انتشارات نوید شیراز آن را در سال 1386 به چاپ رساند و شرح زندگی او در تهران است.
سكینه كیانی از مستندسازانی نیز یاد میكند كه در برهههای مختلف زندگی او و همسرش از آنها فیلمهایی ساختهاند در این میان، نام ابراهیم گلستان و پسرش كاوه و عباس كیارستمی هم دیده میشود. دیگر مستندها را كامران حیدری، ابراهیم حقیقی، محمدعلی فارسی، سیروس حسن پور و نادعلی شجاعی ساختهاند.
** پیشرفت زمان؛ پسرفت آموزش
از كیانی درباره وضع آموزش عشایر و كیفیت نظام آموزشی آنان پرسیدیم، او گفت: كیفیت درسها خیلی عقب رفته؛ چراكه شوق و ذوق قدیم نیست. در گذشته از كانون پرورش فكری برای عشایر كتاب میگرفتیم، چندین لندروور و چندین راهنما این كتابها را به ایل میبردند و مجانی به بچهها میدادند. هر بچهای روزی یك تومان تغذیه میگرفت. بچهها هم از صبح تا غروب درس میخواندند.
او در گفت و گو با ایرنا ادامه میدهد: در دبیرستان عشایری هم صددرصد دانشآموزان به دانشگاه وارد میشدند؛ بهگونهای كه ورودیهای سال اول این دبیرستان رتبههای یك تا ده كنكور به جز رتبه 9 را كسب كردند؛ اما امروز بیشتر بچهها ترك تحصیل كردهاند و مدرسهها هم مانند قدیم درس نمیدهند.
كیانی میافزاید: حدود هشت سال پیش با محمد علی فارسی برای ساخت مستند 'معلم' به مدرسهای عشایری رفتیم، مدرسه 15نفره بود از اول تا پنجم. چند دانشآموز را امتحان كردم، اصلاً یك جمع ساده دو رقمی را نمیتوانستند ذهنی انجام دهند؛ درحالیكه در گذشته ضرب چند رقمی را هم بچهها به صورت ذهنی جواب میدادند، سه ماه اول سال، درس را تمام میكردند و بقیه سال به حافظ و سعدی خوانی یا خواندن آثار بزرگ ادبیات جهان میپرداختند.
پرسیدیم، آیا دلیل این كاستیها این است كه روش جدید آموزش با زندگی عشایر همخوانی ندارد و او جواب داد: همخوانی ندارد و رسیدگیها هم مانند سابق نیست؛ البته عشایر هم یكجا نشین شدهاند.
** با چشمان دوخته به آسمان، نمیتوان كوچ كرد
او ادامه میدهد: با این وضع بیبارانی، بچههای عشایر دیگر دنبال شتر و گوسفند نمیروند، از سرحد تا گرمسیر، از ییلاق تا قشلاق هزار كیلومتر راه است، با جادههایی كه دام و چوپان در آن تصادف میكنند و از بین میروند، نمیتوان توقع داشت جوان امروز راه بیفتد و چشمش به آسمان باشد، ببیند آیا باران می بارد یا نه.
این بانوی عشایری میافزاید: برای بسیاری هم كه درس میخوانند، كار نیست. هفتهای نیست كه دختران و پسران جوان نیایند اینجا و از من درخواست كار و شغل نكنند. برخی حتی میگویند اگر نگهبانی مكانی را هم به ما بدهند راضی هستیم، عدهای از عشایر از ایران رفتهاند، عدهای هم با خیال اینكه شغلی دست و پا كنند، رفتند؛ اما موفق نشدهاند و برگشتهاند و همین جا مشغولاند.
به گفته كیانی نامناسب بودن راهها، گسترش شهرها، از بینرفتن مراتع و نبود آب، عشایر فارس را در مناطقی همچون فیروزآباد، خنج، لامرد، مرودشت، زرقان، بوشهر و سمیرم یكجا نشین كرده است.
** زندگی عشایر بر مبنای كوچ تقریبا منسوخ شده است
این معلم عشایری میگوید: زندگی عشایری بر مبنای كوچ تقریبا منسوخ شده، البته عشایر هستند اما دیگر كوچ صورت نمی گیرد. آنها هم كه كوچ میكنند، دیگر با قاطر و خر و شتر راهی نمیشوند، چند خانوار بارشان را سوار كامیون میكنند و به راه میافتند. آنها هم كه كوچ نمیكنند، تحصیل كرده شدهاند. امروز آن كه پزشك و مهندس و دكتر است، نمیتواند مانند گذشته زندگی كند.
كیانی در ادامه از برگزاری جشنوارههای عشایری كه برای زندهنگاه داشتن سنت عشایر برگزار میشود یاد میكند و ابراز میدارد: عشایر امروز در جشنوارههای مختلف سنتهایشان را به كودكان آموزش میدهند، لباس محلی میپوشند، ساز و نقاره میزنند، میرقصند و حتی دار قالی میگذارند و قالیبافی را به كودكان آموزش میدهند و میگویند این سنتهای ماست هرچند امروز دیگر نمیتوانیم آنها را پاس بداریم.
او ادامه میدهد: سازمان عشایر هنوز وجود دارد؛ برای مثال ایل قشقایی كه پنج طایفه بزرگ دارد كه هر یك چندین تیره هستند، همدیگر را در مراسمهای مختلف دیدار میكنند، فضای مجازی هم كار را راحتتر كرده است. عشایر همدیگر را دوست دارند و میخواهند. برنامه میگذارند و هر از چندی در یك منطقه، جمع میشوند و دیداری تازه میكنند.
** سوداهای ناتمام
از سكینه كیانی درباره كارهای ناتمام بهمن بیگی پرسیدیم، او گفت: خیلی كار ناتمام داشت. بهمن بیگی سودای ساخت دانشگاه عشایری را در سر داشت و 25 هكتار هم زمین گرفته بود كه دانشگاه بسازد؛ اما نشد، برنامههای دیگری هم داشت كه هر یك به دلایل مختلف میسر نشد.
** خیابانهای شیراز در انتظار نام بهمن بیگی
با وجود همه خدمات بهمن بیگی برای باسواد كردن جامعه عشایری و تربیت نخبگان، هنوز خیابانی در شیراز با نام این بنیانگذار آموزش عشایری وجود ندارد كه كیانی در این باره میگوید: فقط یك كتابخانه در خیابان قدوسی شیراز با نام بهمن بیگی دایر شده است. یك كتابخانه بزرگ خیریه هم در یاسوج به نام اوست. در مرودشت، فسا و سمیرم هم نامش را روی خیابانهایی گذاشتهاند؛ البته ما بیش از هر چیز دوست داریم در كنار آرامگاهش بنایی برای عشایر بسازیم.
** آرمیده در مسیر ایل
همسر بهمن بیگی ادامه میدهد: طبق وصیت بهمنبیگی او را حافظیه دفن نكردیم، او میگفت اگر در حافظیه دفن شود، عشایر نمی توانند سر مزار او حاضر شوند، میگفت مرا در مسیر ایل دفن كنید. بچههای عشایری هم 2000 متر مربع زمین در شهر صدرا خریده بودند كه قرار بود آرامگاه او باشد. وقتی حال بهمنبیگی خوب نبود، به دنبال تغییر كاربری زمین افتادیم، میخواستیم باغچهای بسازیم؛ اما زمین در مسیر طرح قطار شهری بود و اگر بهمنبیگی آنجا دفن میشد، دیگر نمیتوانستیم برایش بنای یادبودی بسازیم.
وی میافزاید: خیلیها در شهرهای مختلف باغ دادند، از سپیدان و هفت برم گرفته تا كوهمره سرخی؛ ولی این ها برای زنی كه می خواهد غروبهای پنجشنبه بر مزار همسرش حاضر شود، دشوار بود تا آنكه عشایر در شهرك كشن شیراز 300 متر مربع زمین از اوقاف خریداری كردند و پس از فوت او در اردیبهشت 89 او هم اكنون در قبرستان عشایری در همین زمین دفن است.
كیانی با اشاره به وعده شهردار وقت شیراز علیرضا پاك فطرت مبنی بر تحویل دو هزار مترمربع زمین در جوار آرامگاه بهمنبیگی برای ساخت مكانی با نام این معلم عشایر گفت: زمینی كه در جوار آرامگاه بهمنبیگی قرار دارد، 8000 متر مربع است كه مقرر شد شهرداری 2000 مترمربع آن را تحویل عشایر دهد تا به یاد بهمنبیگی تالاری برای برنامههای فرهنگی ساخته شود، البته متولیاش باید شهرداری باشد چراكه ما همیشه نیستیم و بنا باید به یادگار بماند.
این معلم عشایر میافزاید: دوست داریم كتابخانهای هم در آنجا درست كنند،امثال ابراهیم گلستان، ناصر امامی، مرحوم زینالعابدین بلادی و داریوش نویدگویی كتابهایی را برای ساخت كتابخانه بهمنبیگی سپردند؛ همچنین باید مكانی برای آموزش و نمایش دستبافتههای عشایری داشته باشیم؛ به هر روی زمین را واگذار كردهاند و هر زمان اجازه ساخت بدهند، این ساختمان را میسازیم.
بعد از این حرفها، بانوی عشایر ما را به دیگر اتاقهای خانه برد، همه جا پر از یاد بهمنبیگی بود. صندلیاش در گوشهای از خانه جا خوش كرده بود و رو به پذیرایی بود، قابی از چهرهاش روی صندلی، انگار مهمانان را میپایید. یادگاریهای شاگردان و شیفتگان او از سفرا و وزرا گرفته تا نویسندگان و فیلمسازان، روی در و دیوار و حتی توی صندوقچههای گوشه اتاقها دیده میشد.
محمد بهمنبیگی از میان عشایر رفته است و دیگر همچون او نخواهد آمد؛ اما یاد و نام نیكویش تا روزی كه عشایر زندهاند باقی خواهد ماند، حتی اگر خیابانها در شهرش از نام او بیبهره باشند.
از: سیده سمیرا متین نژاد
7375 / 1876
شیراز- ایرنا- می گفت كه چاره درد عشایر تفنگ و جنگ و خونریزی نیست، قلم و كاغذ و علم است. او بهمن بیگی بود كه بیش از 30 سال در رأس آموزش عشایر بود و در 12 استان عشایر نشین ایران، بیش از 10 هزار معلم را برای آموزش عشایر تربیت كرد و به خدمت گرفت.