مهدی جان! همه مردم ایران از كوچك و بزرگ نامت را می شناسند، زیرا نام و آوازه ات با هشت سال دفاع مقدس عجین است؛ هر بار كه از قهرمانی های رزمندگان در جبهه ها یاد می شود، ناخودآگاه نام تو بر اذهان متبادر می شود.
مهدی جان! بارها شنیده و خوانده ایم كه اجر مجاهدان در راه خدا بسیار است، و راستی چه اجری بالاتر از شهادت كه آرزوی دیرینه ات بود.
مهدی جان ! گفته بودی دعا كنید خداوند شهادت را نصیب كند؛ نمی دانم دعای ما بود یا دسترنج مجاهدت؛ شهید شدی و چه شهادتی، همچون مولایت بی تن و بی قبر و الحق كه شهادتی چنین فقط شایسته برگزیدگانی چون توست.
مهدی جان! جمله ات ورد زبان ماست «خدایا مرا پاكیزه بپذیر»؛ چه پاكی ای بالاتر از اینكه شهردار باشی و خانه گل آلود پیرزنی را با دستان خودت تمیز كنی؛ چه پاكی ای بالاتر از اینكه فرمانده لشكر باشی و كفش سربازت را واكس بزنی بی آنكه سرباز تو را بشناسد.
راستی بر ما بگو تو كیستی! تو از جنس مایی و ما نیز از جنس تو! ما به نداشته هایمان می بالیم و فخر می فروشیم و داعیه سروری داریم و تو با دل دریایی و مقام و جبروتت كه گلستان بودی، اما مست بوی دل انگیزت نشدی.
مهدی جان ! در وصیت نامه ات نوشته ای «خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانی ام؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم»؛ تو اگر چنین خوف داری پس وای به حال ما.
مهدی جان! همرزمانت خاطراتی از تو نقل می كنند كه باورش بسیار سخت است؛ صفا و صمیمیت و خلوص ات به افسانه ها می ماند؛ برخی از این خاطرات آن چنان لطیف و احساسی هستند كه نمی توان باور كرد، سرداری كار كشته، جنگی و سلحشور چنین احساسی لطیف و قلبی رقیق داشته باشد.
سرداری كه حاضر می شود لباس های افراد زیر دست خود را بشوید، برایشان سفره پهن كند، آب یخ می آورد، چایی می ریزد، و زمانی كه حمله می شود، جلوتر از همه رزمندگان حركت می كند، به قلب خطر می رود، برای اینكه هم رزمانش آسیبی نبینند، سینه سپر می كند.
یكی از همرزمانت كه مدت ها در كنار تو در جبهه ها جنگیده است، می گوید: سردار باكری در طول زمانی كه در جبهه بود، كسی عصبانیتش را ندید، اضطراب و تشویش هرگز بر او مستولی نشد، در تمام حمله ها و شرایط سخت و دشوار، كسی كلامی ناشی از عجز و درماندگی از او نشنید، حتی زمانی كه برادرش حمید در مقابل چشمانش به شهادت رسید، اعتماد به نفس، وقار و آرامش خود را از دست نداد.
اخلاص، تواضع، فروتنی و پرهیز از خودنمایی از ویژگی های منحصر به فرد شهید باكری است به طوری كه همه همرزمان آن شهید بزرگوار این حالات را جزو خصوصیات ذاتی مهدی باكری می دانند.
عشق به امام خمینی، ذوب در ولایت، شیفتگی در مقابل مكتب امامت و ولایت، علاقه بیش از حد به سالار شهیدان امام حسین، توجه و دقت در انجام فرایض دینی به ویژه نماز اول وقت از دیگر خصوصیاتی است كه همرزمان شهید باكری به این خصوصیات او ایمان دارند.
امانتداری، صداقت، دقت در حفظ بیت المال، خوش خلقی، گشاده رویی این شهید بزرگوار موجب شده بود تا تمام كسانی كه نام و آوازه او را شنیده بودند، آرزو كنند حداقل یك بار او را ببینند.
سردار شهید باكری جوانی بود مثل دیگر جوان های ایران، همه چیز برای پیشرفت و ترقی او فراهم بود، از هوش و استعداد زیادی در تحصیل برخوردار بود، او می توانست مانند خیلی ها زندگی آرام و بی دغدغه ای داشته باشد، ولی مگر می شود باكری بود، ولی دغدغه مردم مظلوم و بی گناه را نداشت، مردمی كه بی هیچ جرمی تنها به دلیل ابراز عقیده و خواندن نماز و یا طرفداری از یك مجتهد روانه سیاهچال های ساواك می شدند و عمر و جوانی شان به باد فنا می رفت.
**كودكی و جوانی شهید باكری
مهدی باكری سال 1333 در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و با ایمان به دنیا آمد؛ پدرش كارگر كارخانه قند میاندوآب بود، در دوران كودكی، مادرش را از دست داد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند، و در دوره دبیرستان همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك، وارد جریانات سیاسی شد.
او پس از گرفتن دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد، از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود، او برادرش حمید را نیز به همراه خود به تبریز آورد.
شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه امام خمینی در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود، از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیت های گوناگونی را در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد، پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
باكری همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت كه مردم ارومیه خاطرات بسیار شیرینی از مردمداری، مسوولیت پذیری ، لطافت روح زمان شهرداری او به یاد دارند.
ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود، مهریه همسرش اسلحه كلت او بود، 2 روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از 2 ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باكری در مدت مسئولیت اش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش های گستردهای را برای برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیت های شبانهروزی در مسئولیت های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزان به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد.
وی با استعداد و دلسوزی فراوان توانست در عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزی ها موثر باشد، در این عملیات یكی از گردان ها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد.
در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیتالمقدس با همان عنوان شركت كرد و شاهد پیروزی بر متجاوزان بعثی بود.
شهید باكری در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحت هایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت كند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم تر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش میكرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك از لوث وجود بعثی ها آزاد شد.
شهید باكری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزان، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: «شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است».
شهید باكری همان زمان در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا میباشد همچنان در جبهه ها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود».
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها، او را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سال ها در كنارش بود، بازداشت؛ برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد.
نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتك های توانفرسای دشمن از خود نشان دادند از حماسه های واقعی هشت سال دفاع مقدس است.
در مرحله آماده سازی و مقدمات عملیات بدر، اگر چه روزها به كندی میگذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی وارسته، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش در میان گذاشت.
هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
روحش یاد و راهش پررهرو باد.
6132/518
تبریز - ایرنا - 25 اسفند سالروز عروج شهید مهدی باكری، ملقب به «سردار بی تن»، اسوه پاكی و درستی و مجسمه صداقت است.