ساعت 10 صبح است. بچه ها یك به یك از راه می رسند. قرار است به نمایشگاه كتاب بروند. از ذوق سر از پا نمی شناسند. ظرفیت آنها بیش از صندلی های اتوبوس است اما جمع تر كنار هم می نشینند كه همگی شان جا شوند. این ها بخشی از فرزندان خانواده های موسسه خیریه آتنا هستند و امروز تحت حمایت این موسسه و با كمك های مردمی قصد دارند به نمایشگاه كتاب بروند تا حال و هوای تازه ای را میان جمع كتاب خوان ها تجربه كنند. همه این بچه ها آسیب دیده از خشونت هستند و گاهی اردوهای خارج از موسسه می تواند حال و هوای آنها را خوب و فرایند درمان روحی شان را سهولت ببخشد.
در این میان راننده اتوبوس به صورت داوطلب به كمك مجموعه آمده تا بخشی از مسئولیت اجتماعی خود را انجام دهد. 21 مربی داوطلب نیز قرار است بچه ها را همراهی و در انتخاب و خرید كتاب به آنها كمك كنند. به هر یك از بچه ها در پنج گروه سنی سهمیه ای 50 تا 150 هزارتومانی اختصاص داده شده است.
جلوی در نمایشگاه بچه ها به گروه های چند نفره تقسیم می شوند. پسرها با مربیان مرد و دخترها با مربیان خانم آماده غرفه گردی هستند. من همراه زهرا رمضانی، از اعضای هیات مدیره موسسه و مسوول كمیته داوطلبان و دو نفر از دخترهایی كه همراهش هستند، راهی تالارهای انتشارات عمومی می شویم.
سیما، دختری تكیده با صوررتی استخوانی است. از حالت بادامی چشم هایش به نظر می رسد مهاجر است. لباس های رنگ و رو رفته و ساده ای به تن دارد. كیف فرسوده ای به دوش انداخته و به مربی راهنمایش درباره علاقه مندی هایش می گوید. سیما، قصد دارد كتاب های روانشناسی و شعر خریداری كند. نام چند شاعر موردعلاقه اش را هم می گوید. لبخند می زند و زیر چشم هایش چین می افتد. كبودی زیر چشم راستش بیشتر نمایان می شود.
هنگامه، دختر جوان دیگری است كه همراهمان است. در حال قدم زدن به سمت ورودی تالار كتاب های عمومی می گوید: من یك كتاب خیاطی می خواهم. علاقه زیادی به دوخت و دوز دارم و در مزون كار می كنم. به ظاهرش نمی آید اما كمی كه گرم می گیریم متوجه می شوم هنگامه یك دختر هم دارد. از همسرش طلاق گرفته و هزینه زندگی را خودش تامین می كند.
*اولین انتخاب؛درمان افسردگی
سالن شبستان. انتشارات یساولی. سیما جلوی غرفه می ایستد. در میان كتاب ها، كتابی را با عنوان «درمان افسردگی» برمی دارد و ورق می زند. برای اولین انتخاب، كتاب عجیبی را به دست می گیرد. مشخص است به دنبال درمان روح زخمی اش می گردد. چشم هایش را ریز می كند روی نوشته ها. درباره كتاب از راهنمایش نظر می پرسد اما كمی بعد از خرید كتاب منصرف می شود.
دخترها گاهی جلوی غرفه ها توقف می كنند و كتاب های مورد علاقه شان را ورق می زنند. درباره آن از فروشنده یا راهنمایشان نظر و سوال می پرسند. دقت آنها در خرید كتاب به خاطر سقف خریدشان است. آنها هر كدام از محل كمك های مردمی و به نسبت نیازشان می توانند كتاب بخرند.
سقف خرید كتاب برای هنگامه و سیما زیر 100 هزار تومان است اما رمضانی می گوید: مثلا بعضی از بچه ها كه پشت كنكوری هستند كتاب های بیشتری نیاز دارند و بیشتر می توانند خرید كنند. همچنین ما نسبت به روحیه بچه و شرایط شان سقفی را برای خرید آنها در نظر گرفته ایم.
مسئول كمیته داوطلبان آتنا ادامه می دهد: عده ای از این بچه ها در سال های گذشته نیز به نمایشگاه كتاب آمده اند. حالا می دانیم كه علاقه مندی آنها چه كتابی است یا چقدر اهل كتاب خواندن هستند و با توجه به آن، سقف خریدی هم برایشان در نظر گرفته ایم. این درحالی است كه از تازه واردها درباره علاقه مندی شان سوال می كنیم و سپس در غرفه هایی كه مرتبط با نیاز آنها است به دنبال كتاب می گردیم.
این درحالی است كه بعضی از این افراد شرایط روحی مساعد و حال و حوصله ای برای خواندن كتاب ندارند. به همین دلیل سقف كمتری برای آنها در نظر گرفته شده است. با این حال اما حضورشان در نمایشگاه كتاب باعث می شود برای چند ساعت ذهنشان از مشكلاتی كه دارند فارغ شده و به كتاب ها فكر كنند. در محیط جدید احساس و تجربه خوبی به دست آورند، با مردم و در جمع آنها تعامل داشته و پس از خرید كتاب و مطالعه آن، آگاهی شان نیز ارتقاء پیدا كند.
*من هم اشتباه كردم
رمضانی می گوید: هزینه كتاب ها از محل كمك های مردمی فراهم شده است یا دانشجویان بن كتاب شان را به خانواده های آتنا اهدا كرده اند. عده ای به صورت نقدی و عده ای نیز به صورت اینترنتی واریز داشته اند.
هزینه این برنامه حدود سه میلیون تومان شده است. شامل سهمیه خرید كتاب و پذیرایی از مددجویان. «به خاطر محدودیت بودجه ما 35 نفر از مددجویان را به نمایشگاه آوردیم و امیدواریم شركت در این برنامه ها به ارتقاء آگاهی و همچنین به دست آوردن تجربه ای جدید به این افراد كمك می كند».
در این لحظه هنگامه كتابی به دست می گیرد و چند ورق از آن را مطالعه می كند. عنوان كتاب «چگونه به همسر خود عشق بورزیم» است. از راهنما می خواهد آن كتاب را برایش خریداری كند. هیجان زده كتاب را به دست گرفته و به مطالعه اش ادامه می دهد. قدم می زند و از خواندن سیر نمی شود.
به راه مان میان غرفه های شلوغ كتاب ادامه می دهیم. هنگامه كتابش را نشانم می دهد. می گوید: خیلی به این كتاب احتیاج داشتم. شاید با خواندن آن یاد بگیرم چطور با طرف مقابلم در آینده رفتار كنم.
هنگامه اشاره مختصری به جدایی از همسر سابقش می كند اما نمی گوید چرا و چطور. او ادامه می دهد: اشتباه از من هم بود. بلد نبودم درست رفتار كنم. حالا جدا شده ام و می خواهم آینده ام را از نو بسازم.
دختر جوان جلوی غرفه ای دیگر می ایستد. این بار دست می گذارد روی كتابی با عنوان «ارتباط مادر و دختر». ذوق زده و نخوانده كتاب را برمی دارد. آن را هم می خرد. قیمت كتاب ها بالا رفته و با خرید دومین كتاب سقف خرید هنگامه تمام می شود. اما از خریدش راضی است.
از او می پرسم مگر قرار نبود كتابی درباره خیاطی و الگو خرید كند؟ می خندد. «آره اما اتفاقی این كتاب ها را دیدم و فكر كردم چقدر به آنها نیاز دارم. حتی بیشتر از خیاطی».
سن و سالش زیاد نیست اما مادر دختری 6 ساله است. او را در موسسه آتنا می گذارد و پس از آن، هر روز برای تامین مخارج زندگی اش به مزونی در بالای شهر می رود. سخت كار می كند. غروب كه می شود به خانه امن آتنا بر می گردد.
در این میان مربی دخترش را از موسسه به خانه امن می آورد و هنگامه شب در كنار دخترش در خانه امن می خوابند.
از آنجایی كه هنگامه در دوخت لباس مجلسی حرفه ای است، برایش نمی صرفد كه در كارگاه خیاطی آتنا كار كند. او در مزون های بالای شهر درآمد بیشتری دارد و برای كار هم به آنجا می رود.
در همین لحظه لباس های تنش را نشانم می دهد. لباس ها نونوار و امروزی است. شاید اگر در خیابان او را می دیدم، از ظاهر لباس هایش فكر نمی كردم مددجو باشد. اما وقتی بیشتر متعجب می شوم كه هنگامه در توضیح لباس های تنش می گوید: این لباس ها را با تكه پارچه های دورریز صاحب كارم درست كرده ام. گفت می خواهد پارچه ها را دور بریزد اما من گفتم آنها را می خواهم. سپس در ساعات بعد از اتمام كار پارچه ها را كنار هم گذاشتم و یك سرهمی از آن درآوردم.
هنگامه در دوخت حرفه ای و خلاق است اما سرمایه زیادی برای شروع كار خودش ندارد. به همین دلیل مجبور است برای این و آن كار كند. «من دستمزدم را می گیرم اما بیشترین پول را صاحب كارم می گیرد. او برای خانم های ثروتمند سفارش دوخت لباس مجلسی یا مانتو و... می گیرد. لباس هایی كه گاهی قیمت آن به 5-4 میلیون تومان هم می رسد. بیشتر كار بر دوش ما است اما كمترین دستمزد را می گیریم. شاید اگر جایی برای خودم داشتم می توانستم درآمد زیادی به دست آورم و زندگی خودم و دخترم را عوض كنم».
*رونالدو الگوی من است
بالاخره بعد از ساعت ها جست و جو، سیما هم كتاب های موردعلاقه اش را پیدا می كند. كتاب هایی با مضامین روانشناسی. سیما رو به من و رمضانی می گوید: می خواهم فكرم را مثبت كنم. خیلی فكرم منفی است و این را دوست ندارم. كیسه كتاب ها را به سینه اش فشار می دهد. از خریدهای خود راضی است. فكر می كند با خواندن كتاب هایی كه مثبت اندیشی را آموزش می دهد، آینده دیگری در فكر و روحش بسازد و شادتر زندگی كند.
خسته از غرفه گردی در گوشه ای از نمایشگاه روی پله ها می نشینیم. باب گفت و گو میانمان باز می شود. سیما اول شروع می كند. او می گوید: من هر وقت ناامید می شوم یاد حرف های كریستین رونالدو می افتم.
نیم خنده ای روی صورتش نقش می بندد و ادامه می دهد: وقتی او بچه بود، در جمع دوستانش گفته بود می خواهد روزی فوتبالیست بزرگ و معروفی شود اما همه به او می خندند. رونالدو روز و شب تمرین می كند و حالا یك فوتبالیست معروف است. او گفته بود حالا من به همه می خندم.
حالا سیما روزهایی كه امیدش را از دست می دهد رونالدو را در ذهنش یادآوری می كند و آرام می گیرد. او می گوید: افرادی كه فقیر و از خانواده های سطح پایینی هستند امیدشان را از دست می دهند. اما من به آینده ام امیدوارم. می خواهم روزی همه چیز را تغییر بدهم و نیاز دارم به اتفاقات مثبت فكر كنم.
هنگامه حرف های سیما را تایید می كند. او هم می خواهد روزی طراح لباس شود و درآمد خوبی به دست آورد. از طرفی می گوید: دوست دارم ازدواج كنم. همیشه از تنهایی می ترسم.
سیما در ادامه حرف های دوستش می گوید: من هم دوست دارم روزی ازدواج موفقی داشته باشم. امیدوارم هر دو با مردهایی سالم و مهربان و درست كار ازدواج كنیم.
هنگامه می خندد و می گوید: بعد قرار می گذاریم و چهارنفری بیرون می رویم.
*زندگی دور از خشونت
سیما و هنگامه هر دو به دنبال آرامش در زندگی شان هستند. شاید به این دلیل كه در خانواده های خود سختی زیادی را تحمل كرده اند، به دنبال آینده ای آرام و دور از خشونت می گردند و این را در ازدواجی رویایی دنبال می كنند.
آنها سال های زیادی در زندگی و در جمع خانواده هایشان خشونت و آسیب دیده اند و موسسه آتنا و خانه امن محلی برای دور شدن آنها از فضای متشنج خانه است. با این وجود اما به ادامه زندگی و ساختن آینده ای شاد و دور از خشونت امیدوار هستند و تصویر روشنی از آینده دارند.
زمان خرید بچه ها تمام شده. كم كم باید به محل بروند كه دوستان دیگرشان قرار است به آنجا بیایند. گروهی از بچه ها نیز كارشان تمام شده و جلوی شبستان و بالای پله ها گرد هم آمده اند. عده ای از آنها در حال مطالعه كتاب هایشان هستند و گروهی دیگر راجع به كتاب های موردعلاقه شان گفت و گو می كنند.
گزارش از فاطمه شیری
اجتمام* ف ش*9105
گزارش ایرنا از گشت و گذار مددجویان در نمایشگاه كتاب
می خواهم مثبت فكر كنم
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۳:۲۸
کد خبر:
83297619
تهران- ایرنا- 'افرادی كه فقیر و از خانواده های سطح پایینی هستند امیدشان را از دست می دهند. اما من به آینده ام امیدوارم. می خواهم روزی همه چیز را تغییر بدهم و نیاز دارم به چیزهای مثبت فكر كنم. من فكرم منفی است. كتابی می خواهم كه فكرم را مثبت كند.'