به گزارش روز شنبه خبرنگار ایرنا، پناهندگان و آوارههای ناشی از جنگها و قحطیهای فراگیر روز به روز در حال افزایش هستند. بنابر آمار كمیساریای عالی سازمان ملل تعداد پناهندگان و بی خانمانها از 65 میلیون در سال 2015 میلادی به 68.5 میلیون نفر در سال 2018 رسیده است؛ و از این 68.5 میلیون نفر، 28.5 میلیون نفر آواره و پناهجو هستند و 40 میلیون در كشور خود بیخانمان شدهاند! رقمی بزرگ كه از جمعیت بسیاری كشورهای اروپایی بیشتر است. اما با وجود زیادی تعداد مهاجران و آوارههای بین المللی هیچ یك از ما تصویری دقیقی از آنچه بر سر هر یك از این 65 میلیون نفر میآید و درك دقیقی از وضعیت زندگی سیاسی و حقوقی آنها نداریم.
«حق حق داشتن» كتابی برای دفاع از حقوق مهاجران بی پناه در سطح بین المللی است. همان ها كه در بیخبری مطلق به زندگی خود ادامه میدهند. موضوع مهاجران جنگ زده تازگی ندارد و در جنگ اول و دوم جهانی، دنیا به طور جدی عواقب این مهاجرت را لمس كرد. اما همواره آنچه از نظر حقوقی بر سر این آوارگان آمده، از نظرها پنهان مانده است.
حتی در نگاه حقوقدانان بینالمللی، تصمیم تازه ترامپ برای اخراج مهاجران مكزیكی چیزی فراتر از یك دعوای سیاسی رفت؛ یا بسیاری از فعالان سیاسی-مدنی از رواج روزافزون روحیه نژادپرستی ساده عبور میكنند و از رشد حامیان اخراج جنگ زدهگان از كشورهای اروپایی احساس شرم نمیكنند. بی آنكه از خود و دیگران بپرسند به طور دقیق چه بر سر این مهاجران میآید! برخی هم به این دعواها تنها به چشم یك كشمكش درون جناحی كشورها مینگرند و اگر حتی موضعی مخالف داشته باشند بیشتر رویكردی اخلاقی دارند تا یك دعوای نظری و تئوریك.
واقعیت این است؛ كسانی كه ترك تابعیت میكنند یا به اجبار تابعیت آنها از سوی دولتشان سلب میشود، وضعیت اسفباری دارند. بغرنج بودن این نوع زندگی چیزی ورای دوری از وطن، شرایط نامناسب بهداشتی یا به طور كلی زندگی در خارج از خانه مادری است؛ این زندگی نوعی رنج سیاسی و دائمی است. رنج زندگی در وضعیت بیحقی. بیحقی تجربهای است كه كمتر كسی مایل است در طول زندگی آن را تجربه كند. بی حقی، نوعی زندگی برزخی است. شكلی از معلق ماندن میان زمین و هوا و بلاتكلیفی است.
هانا آرنت فیلسوف آلمانی و از مهم ترین اندیشمندان قرن بیستم، وقتی از وضعیت بیحقی آوارگان و مهاجران سخن میگوید در واقع از ناكارآمدی نظامهای حقوق بشری پرده بر میدارد. تلاشهای این صاحبنظر نشان میدهد چطور نظامهای حقوق بشری دقیقا در مواقعی كه نیازمند ایفای نقش آنها هستیم از كارآمدی باز میمانند.
وی در بیان علت این ناكارآمدی یادآور میشود كه حقوق بشر توافقی میان دولتهاست و چنانچه فردی از تابعیت دولتی خارج یا اخراج شده باشد، سازوكارهای فعلی سازمان ملل از عملكرد باز میمانند و فردی كه تابعیت خود را تغییر داده، در عمل به دولتی تعلق ندارد و وضعیتی برزخی را تجربه میكند.
از همین رو در تشریح موضع هانا آرنت، تعداد صاحبنظر موضوع «حق حق داشتن» را مورد توجه قرار دادهاند. آنها از نوعی فراحق سخن میگویند كه به انسان به دلیل انسان بودنش تعلق گیرد. از نظر آنها حقوق بشر فعلی تنها به افرادی اختصاص پیدا میكند كه به گروهی سیاسی –یعنی یك دولت- وابسته باشند و همین مساله نظامهای حقوق بشری را برای استیفای حقوق افرادی كه تبعه دولتی نیستند، ناكارآمد میكنند. به زعم آنها باید به دنبال حقی بود كه بتواند از حقوق انسان به ماهو انسان دفاع كند و اثرگذاری آن منوط به تعلق خاطر فرد به یك جامعه سیاسی و دولت نباشد.
در كتاب «حقِ حق داشتن» آوارهگان و مهاجران از منظری متفاوت مورد توجه قرار گرفتهاند. مقالههای این كتاب توسط افراد مختلفی نوشته شده اما تمامی این مقالهها بر ایده هانا آرنت استوار هستند.
هانا آرنت خود از كسانی است كه شرایط بیحقی را در طول حیات خود تجربه كرده است. او از 27 تا 45 سالگی آواره بوده است.آرنت در سال 1933 به اجبار از آلمان اخراج شد و برای اولین بار در زندگی خود، بی پناهی را تجربه كرد. او در سال 1939 در اردوگاهی اجباری در فرانسه زندگی خود را گذراند و در نهایت در سال 1941 توانست خود را به آمریكا برساند. سالها در آمریكا آواره بود تا در نهایت موفق شد شهروندی این كشور را بدست آورد. همین فراز و نشیبها باعث شد مساله بی پناهی و بی حقی در شرایط آوارهگی و بیدولتی برای آرنت جدی و ملموس شود.
هانا آرنت در كتاب «ریشههای تمامیت خواهی» در همین رابطه نوشته است: « وقتی زادبوم خود را ترك كردند، بی خانمان شدند. وقتی كشور خود را ترك كردند، بی تابعیت شدند. و آنگاه كه از حقوق انسانیشان محروم شدند، دیگر حق هم نداشتند؛ تفالهای بیش نبودند».
كتاب «حق حق داشتن» در قالب مقاله توسط استفانی دگویر، آلیستر هانت، لیدا ماكسول، ساموئل موین، آسترا تیلور به تشریح ایده هانا آرنت پرداختهاند. ترجمه این مقالات بر عهده حسین پیران بوده و «نشر نو» نیز آن را منتشر كرده است.
به اعتقاد مترجم كتاب، «حق حق داشتن» سمت و سویی ساختار شكنانه دارد و آنچه آرنت از آن شكایت دارد، عهدشكنی دولتهای اروپایی در این موضوع خاص و مهم است. یعنی اروپائیان با ایجاد دولتهای ملی علقه تابعیت را ایجاد كرده و از كلیه ساكنان كشور اعم از خودی و بیگانه و مسیحی و غیرمسیحی كه شناسنامه كشور را در دست داشتند انتظار وفاداری و ادای دین شهروندی را داشتند اما پس از مدتی برخی دولتها خودسرانه تابعیت از برخی شهروندان خود را سلب و آنها را سردرگم و رها كردند.
به گفته پیران، آرنت یادآور میشود در چنین شرایطی از این افراد رها شده تنها انسانیت باقی ماند اما این انسانیت تنها، درد آنها را دوا نمیكرد. آرنت معتقد است این انسانیت به این دلیل درد آورهگان را درمان نمیكرد كه در دنیای كنونی هیچ تلقی قدسی از انسانیت وجود ندارد. به همین دلیل هانا آرنت از حقوقی دفاع می كند كه به انسانیت و انسان تعلق میگیرد. به انسان به ماهو انسان اختصاص پیدا میكند.
فراهنگ **ب.ل** 9053
تهران- ایرنا- «حق حق داشتن» مفهومی برای تفكر و كنش سیاسی در زمانه ماست؛ مفهومی كه «هانا آرنت» آن را ابداع كرد تا نشان دهد، حقوق بشر فعلی بی توجه به مساله «انسانیت» تا چه اندازه ناقص است.