نکته در همین جاست که قتلی رخ داده، متهم به قتل دستگیر شده و از قضا همان متهم نیز به مباشرت در قتل اقرار کرده است و تا اینجای کار در روند پیگیری قضائی خلل خاصی مشاهده نمیشود؛ اما آنچه نامعلوم به نظر میرسد، این است که چرا عدهای از یک حادثه جنایی چنین بهرهبرداریهای جناحیای میکنند؟ نجفی با هر تفکر و نوع نگاه اعتقادی و سیاسی، هر آنچه هست، اکنون در قالب یک متهم از حقوق اولیه دفاعی برخوردار است. ساعتی پس از آنکه نجفی خود را به نیروهای آگاهی معرفی کرد، رسانه ملی در اقدامی عجیب فیلم او را در حالی که چای مینوشید، منتشر کرد که در آن فیلم خبرنگار از نجفی با عنوان «قاتل» یاد میکرد.
ساعتی نگذشته بود که باز هم همان خبرنگار در گزارشی دیگر اسلحهای را که با آن شلیک شده بود، در دست گرفت و خشاب آن را خالی کرد و به مخاطبان اطمینان داد که از اسلحه نجفی پنج گلوله شلیک شده است. بعید به نظر میرسد که مسئولان صدا و سیما به این میزان از ابتدائیات آیین دادرسی کیفری بیاطلاع باشند؛ زیرا قاعدتاً باید بر ادارهکنندگان یک مجموعه بزرگ به نام صداوسیما آشکار باشد که آلت جرم باید در دادسرا بررسی شود یا آنکه تصویربرداری از متهم که هنوز پایش به دادسرا باز نشده است، صحیح به نظر نمیرسد.
گفتوگوی رسانهای با متهمی با داشتن چنین گستره جرمی احتیاج به دستور قضائی دارد و حتی اگر دستور قضائی هم صادر شده باشد، عجیب است که چطور دادستان یا بازپرس پرونده به این سرعت تحقیقات را آغاز کردهاند و صلاح دانستهاند که با متهم گفتوگو شود؟ از سوی دیگر خبرنگار صداوسیما باید توجیه شود که نجفی هنوز متهم است و اگر تا پیش از صدور حکم صد بار دیگر نیز اقرار کند، باز هم نمیتوان او را قاتل نامید؛ زیرا حکم نهایی دادگاه صالح صادر نشده است.
این مسائل وجوه تأملبرانگیز حقوقی رفتارهای عجیب صداوسیماست؛ اما نکته فرامتنی ماجرا این است که چرا این نهاد در شرایطی که هنوز مرحله تحقیقات قضائی آغاز نشده است، چنین شتابزده به سراغ موضوع میرود و خود را موظف میداند که تمام جزئیات زندگی شخصی فرد متهم به قتل را بر همگان عیان کند؟ و به مخاطب این حس را انتقال دهد که صداوسیما با یک هیجان خاصی مشغول سیاسیکاری است؛ بهویژه آنکه به یاد داریم وقتی نجفی شهردار تهران شد، شائبه ممنوعالتصویری شهردار تهران به گوش رسید و تا چند روز صداوسیما به طور مناسب اخبار شهردار پایتخت را پوشش نمیداد. در آن زمان کار تا جایی پیش رفت که حتی صدای نجفی هم درآمد و از سلیقهگرایی در صداوسیما انتقاد کرد. هرچند مسئولان این نهاد آن موضوع را تکذیب کردند؛ اما بههرروی مشخص بود که صداوسیما چندان از رویکارآمدن نجفی راضی به نظر نمیرسید که اگر غیرازاین بود، چنین شائبهای ایجاد نمیشد. حال پرسش این است که چطور همان صداوسیمایی که تمایل به پوشش اخبار شهرداری در زمان مسئولیت نجفی نداشت، اکنون به این شدت به اخبار همسر دوم او علاقهمند شده است؟
دیگر آنکه برخوردهای جناحهای سیاسی نیز محل تأمل است. به طور مثال یک روزنامه اقدام مجرمانه نجفی را تیری به قلب جریان اصلاحات میداند یا روزنامهای دیگر با طعنه از تراژدی نجفی سخن میگوید. در این بین مشخص نیست که یک قتل چطور نشاندهنده افول یک جریان سیاسی در کشور است؟ همانطور که اگر باشد، باید بپذیریم که برای مثال ازدواج موفق یک شخصیت اصلاحطلب حتماً باید نشاندهنده توفیق جریان اصلاحطلبی در ایران باشد! که نه آن درست است و نه این.
در وهله نخست مخالفان جریان اصلاحات در ایران و در وهله بعد اصلاحطلبانِ مخالف نجفی از یک حادثه جنایی به نفع امیال سیاسی خود استفاده کردند تا گروه نخست به عقیده خود اصلاحات را بیآبرو کند و گروه دوم در پی انتقامجویی درونحزبی باشد که همه اینها نه ماهیت قتل یک زن جوان و آشفتگی زندگی یک سیاستمدار خوشنام؛ بلکه کینهورزی عدهای است که در مقام شعار دم از اخلاق میزنند؛ اما به وقت معرکه از اخلاق پا عقب میرانند. نجفی اشتباه کرد و اشتباهش آنقدر بزرگ بود که حتی شاید برای جبران آن اشتباه جانش نیز ستانده شود؛ اما او در حریم شخصی خودش مرتکب این خطا شد، نه در حق ملت و کشور ایران.
منبع: روزنامه شرق، ۱۳۹۸.۰۳.۰۹
گروه اطلاع رسانی **۲۰۰۲**
نظر شما