در این موقع که رأی همایون ملوکانه ما بدان تعلق گرفت که برای رفاهیت و آسودگی قاطبه اهالی ایران و تشیید و تأیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلسی از منتخبین شاهزادگان و علما و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود... و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خودشان را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات مهمه قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند که به صحه مبارکه موشح و به موقع اجرا گذارده شود. این فرمانی است که مظفرالدین شاه قاجار در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی صادر کرد تا چند روز بعد فرمان نخستین مجلس شورای ملی در ایران صادر شود اما عمر پادشاه سالخورده کفاف نداد تا ناملایماتی که بر سر نهاد پارلمان آمد را مشاهده کند.
اگرچه فرمان مشروطه در نوع خود بسیار با اهمیت بود اما باعث تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی تاثیرگذاری در ایران شد زیرا در این میان گروه هایی از مردم عادی، روشنفکران و علما حضور داشتند که هرکدام به فراخور زمان، درک و فهم متفاوتی از آن داشتند و نقش آفرینی کردند.
این مسئله باعث شد تا پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت ۱۴ مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت در ایران به بررسی این دیدگاه ها بپردازد.
مردم؛ از همراهی تا دلزدگی
انقلاب مشروطه را بدون مردم نمی توان تصور کرد اما اینکه مردم از مشروطه چه می خواستند و چه درکی از آن داشتند خود محل بحث و بررسی است. بنابه گفته ملک المتکلمین از خطبای مشروطه تا قبل از مشروطه بزرگترین بدبختی و بالا ترین مایه نا امیدی این بود که مردمانی که تمام فشار دستگاه بیدادگری و استبداد جسم و جان، عقل و خرد، روح و ایمان آنها را در اختیار خود در آورده و به خدمتگزاری خود وادار کرده و حتی آنها را از حقوق اولیه بشر محروم نمود و از جمیع مزایای زندگان بی نصیب ساخته و به جای آن که با ما که برای به دست آوردن حقوق حقه آنها کوشش می کنیم یاری کنند و خود را از زیر بار ظلم و بیدادگران رهایی بخشند، آلت دست همان طبقه ظالمه شد و به تقلید مستبدین جبار و ظالمین ستمکار به رستگار کنندگان خود می تازند و مشوقان و هدایت کنندگان خود را بدخواه می دانند؛ شرایطی که باعث می شود تا احمد کسروی نویسنده تاریخ مشروطه ایران بنویسد در آن زمان توده انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشت.
چنین شرایطی باعث شد تا مردم از طرف روشنفکران و روحانیون تشویق شوند تا علیه وضع موجود قیام کنند تا آنجا که سید جمال الدین واعظ اصفهانی در یکی از سخنرانی هایش که در مسجد شاه تهران ایراد کرد، می گوید: ای مردم تا زمانی که شما این مستبدین بی رحم را آقا و سرور خود می دانید محال است روی خوشبختی و سعادت را ببینید و به مدارج عالیه تمدن نایل شوید.
بنابراین در شرایطی که مظفرالدین شاه که به علت ضعفهای جسمی و روانی، توان اداره مملکت را نداشت،توان مخالفان افزایش یافت و مردم دست به تحصن زدند و انقلاب مشروطه را به پیروزی رساندند تا برای نخستینبار در ایران از حقوق شهروندی برخوردار شوند اما شرایطی پیش آمد که بنابه گفته کسروی، بسیاری از مردم ابتدا تصور کردند مشروطه همان چیزی است که مشکلات آنها را حل خواهد کرد اما مدتی بعد در اثر عملکرد سوء مشروطهخواهان تندرو در قالب احزاب، انجمنها و مطبوعات کار به جایی رسید که اکثر مردم از مشروطه انزجار و نفرت شدید پیدا کردند به گونهای که احتشامالسلطنه که خود از رؤسای مجلس اول مشروطه بود، میگوید: احتمال داشت همان بیست تا سیهزار تن مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت انگلیس تحصن اختیار نمودند به زودی برای تعطیل مجلس و برچیدن بساط انجمنها و جراید هرزه و هتاک قیام نمایند. این وضعیت، کشور را به هرج و مرجی کُشنده سوق داد و موج بلوا و آشوب آنچنان کام مردم را تلخ و از مشروطه بیزار ساخت که به گفته ناظم الاسلام کرمانی نویسنده تاریخ بیداری ایرانیان، هنگام انحلال مجلس، عموم اهل طهران خوشحالی میکردند و از شاه تعریف میکردند، جز معدودی قلیل کالکبریت الاحمر به این دلیل که بر مردم سخت گذشت. یکی خیانت بعضی وکلا و ناطقین و رشوه گرفتن رؤسا، مردم را خیلی رنجانید. جراید نگاران هم از وظیفه و حدود خود خارج شده، گویا طبیعت فشاری فوق العاده به آسودگی و راحت مخلوق آورد، از این جهت از خرابی مجلس و اقدامات شاه خرسند و خوشحال و راضی بودند.
روشنفکران؛ درخواست آزادی و مخالفت با استبداد
روشنفکران بهمثابه یکی از مهمترین نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بر پویشهای سیاسی و تصمیمگیری در سطح حاکمیتی هستند که بهعنوان مهمترین گروههای مرجع و صاحب نفوذ عمل می کنند که به افکار عمومی شکل میدهند. با توجه به چنین نقشی در ایران دوره قاجار با تلاقی تمدنی با غرب، جریان روشنفکری شکل گرفت که بر تحولات سیاسی-اجتماعی کشور تأثیر گذاشت؛ روشنفکرانی که به لحاظ دیدگاه، نظرات مختلفی داشتند اما غالب توجه آنان به فرهنگ اروپایی و دستاوردهای آن بود. البته باید توجه داشت که بیشتر آنها شیفته و خودباخته در برابر غرب نبودند بلکه پیشرفت صنعت و به ویژه مدنیت و نیز نوع حکومت در غرب توجه آنان را جلب کرده بود و درصدد اجرا و تحقق این موارد در ایران بودند که یکی از مهمترین آنها حکومت مشروطه بود زیرا سلطنت مطلقه حاکم بر این سرزمین را مانعی ذاتی برای آزادی، برابری و برادری می دانستند؛ روشنفکرانی که طیف گسترده ای داشتند و افرادی همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده، طالبوف تبریزی، سیدحسن تقی زاده، میرزا ملکم خان از جمله آنها بودند و از روزنامه های مختلف به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کردند.
آخوندزاده که به لحاظ فلسفه سیاسی طرفدار اندیشه پارلمانی غربی در ایران بود، اعتقاد داشت نباید از پادشاه خودکامه و ستمگر درخواست کرد تا از ستم دست بردارد بلکه بایست همانند افرادی چون ولتر، روسو، مونتسکیو، ستمدیده را تشویق کرد تا برخیزد و بنیان ستم را برکند. از نظر وی پادشاهی باید براساس قانون باشد، قانونی که توسط پارلمان ملی وضع شده باشد. البته دیدگاه های روشنفکران در موارد زیادی با مخالفت علما نیز مواجه شد و شاید میرزا ملکم خان از سر بعضی از همین ملاحظه های سیاسی و اجتماعی است که درباره قانون اساسی مشروطه می نویسد: اصول این قانون به طوری مطابق اصول اسلام است که می توان گفت سایر دول قانون اعظم خود را از اصول اسلام اخذ کرده اند. البته حسن تقیزاده روشنفکر دیگر مشروطه خواه دیدگاه دیگری دارد زیرا معتقد است: مشروطیت را در جاهای دیگر دنیا با زحمات چندین ساله اختراع کردند و چون هر چیز اختراعی را بخواهیم از مأخذش برداریم باید با تمام جزئیات و آلات آن برداریم و اگر ما ساعت را بخواهیم برای تعیین وقت قبول کنیم ولکن یکی از چرخهای آن را بگذاریم، کار نخواهد کرد.
بنابراین تقی زاده مشروطه را مربوط به غرب می داند که باید تمام و کمال در ایران اجرا شود و به همین دلیل هم هست که از نوک پا تا فرق سر فرنگی شدن را پیشنهاد می دهد.
در این میان روزنامه ها نیز به عنوان یک ابزار نقش مهمی ایفا کردند. روزنامه مجلس سلطنت مشروطه را برآورنده حقوق ملت دانست و مجلس شورای ملی را نمودِ بدل شدن قدرت مطلقه به مشروطه می داند یا اینکه روزنامه صبح صادق می نویسد: در هر دولتی که دسته وزرا، تحت اوامر سلطان واقع شوند و به میل و اراده شخص پادشاه محکوم باشند، آن دولت را مستقله و مستبده گویند و اگر هئیت وزرا در مقابل مجلس شورای ملی قسم یاد کرده مسئولیت را عهده نماید، در این صورت دولت مشروطه گویند و نیز روزنامه حبل المتین، مملکتی را مشروطه میخواند که در آن تکلیف سلطنت، رجال دولت و حدودِ هر یک از وزرا و شخص پادشاه مشخص باشد. این روزنامه در مقاله دیگری با عنوان دولت مشروطه چیست؟ با توصیف دولت مشروطه و شیوههای گوناگون حاکم شدن نظام مشروطه در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه، ژاپن و امریکا، نظام حاکم انگلستان را که در آن ریاست این نظام را سلطنت به ارث دارد برای ایران پیشنهاد می کند.
طالبوف به شدت با سلطنت مطلقه و استبداد مخالف است و همه جا آثار سوء حکومت مطلقه را محکوم میکند. برای ایجادِ مشروطیت و اجرای قانون در ایران معتقد بود باید ملّت تربیت یابد و باسواد شود. او آموزش را مهمترین پیششرطِ تأسیس حکومت مشروطیت در ایران میدانست و استدلال میکرد که تنها با گسترش سوادآموزی همگانی است که ایران قادر به برقراری حکومت قانون خواهد شد.
طالبوف به آزادی که از قِبَلِ مشروطیت نصیب ایران شده آگاهی دارد و در نامهای بعد از انعقاد مشروطیت این مسئله را متذکّر میشود که آزادی ثروتی است عمومی موروثی او را به وارث بالغ باید تسلیم نمود. طالبوف تذکّر میدهد که ایران باید بفهمد که این هیجان مختصر و این مرحمت بزرگ برای آنها چه تکالیف شاقه را دایمی و موجب است و چه مخارج گزاف در پیش است.
علما؛ مشروطه خواه و مشروعه خواه
شیوه صفبندی نیروهای اجتماعی بهویژه روحانیت در انقلاب مشروطه اهمیت بسیاری دارد. آنها با توجه به پیوند عمیق جامعه ایران با دین که از دیرباز در این کشور اقتدار و نفوذ بسیاری داشته است به صف و جرگه مشروطهخواهان پیوستند اما این اتفاق با ۲ دیدگاه متفاوت همراه بود؛ عده ای از آنها همچون آیت الله سیدمحمد طباطبایی، آیت الله سیدعبدالله بهبهانی، ملامحمد کاظم مشهور به آخوند خراسانی، آیت الله محمدحسین نائینی، ملا عبدالله مازندرانی، سیدمحمد مجتهد طباطبائی، ثقه الاسلام تبریزی و دیگران با روشنفکران همنوا شدند و به عنوان رهبری اصلی مشروطه خواهی از مشروطه دفاع کردند و عده ای دیگر همچون شیخ فضل الله نوری لفظ مشروعه را برای مشروطه به کار بردند تا آنجایی که این دیدگاه به مخالفت و حتی دشمنی با روشنفکران نیز انجامید.
آخوند خراسانی معتقد بود مشروطیت حافظ کیان اسلامی و موجب عزت آن است و آخرین تیری به حساب می آید که در دفاع از کیان اسلامی از ترکش رها میشود. وی با این نگرش دینی، مشروطه را نوعی ساختارِ نوین سیاسی میدانست که اهل شرع نیز باید آن را تکیهگاهی برای رسیدن به مقاصد دینی خویش بدانند و به همین دلیل، تأسیس مشروطیت را از اهمّ واجبات میدانست.
ثقه الاسلام تبریزی به عنوان روحانی مشروطه خواه معتقد بود که در غیبت امام زمان(عج) باید از سلطنتی حمایت کرد که فساد کمتری داشته باشد و به دلیل اینکه در سلطنت مشروطه و دولت مشروطه نمایندگان ملت با تاسیس دارالشورا و وضع قوانین در امور عرفی، سلطنت را از خودسری و تجاوز به حقوق مردم مانع می شوند.
تبریزی از آن جهت که مخالفان مشروطه، آزادی را لامذهبی و خروج از قید شریعت معنی می کردند، مفهوم آزادی و آزادی قلم را اینگونه می نامد که مشروطه طلب آزادی قلم و آزادی بیان می خواهد یعنی قدرت امر به معروف و نهی از منکر.
علامه محمدحسین نائینی از دیگران علمای مشروطه خواه در کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله خود نهتنها کوشید تعریفی از جنبش مشروطیت و اهداف آن بیان کند بلکه به حضور سیاسی روحانیان در مبارزه با استبداد و خودکامگی دولتمردان قاجار و بهویژه محمدعلیشاه مشروعیت بخشید.
نایینی در این کتاب به تمامی آرمانهای مشروطه جنبه دینی بخشیده و وجود آنها را در شریعت مسلم و محرز انگاشته است اما بنابه گفته آیت الله مرتضی مطهری افسوس که جو عوام زده محیط ما کاری کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب یک باره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست.
سید محمد مجتهد طباطبائی به عنوان یکی دیگر از علمای مشروطه خواه، قصد را تغییر سلطنت مستقله می داند و معتقد است: مشروطه و مراد از مشروطه تعیین مرسوم معینی است برای شخص پادشاه که هیچوقت نتواند پول ملت را تفریط کند... مشروطه چیزی است که وزراء حدودشان معین و مواجب مرسوم هر یکی آشکار میشود.
وی با اینگونه دیدگاه ها نقش مهم و تاثیرگذاری در پیروزی انقلاب مشروطه داشت اگرچه بعد از بمباران مجلس او را در باغ امینالدوله دستگیر کردند، سربازان او را کتک بسیار زدند، لباسهایش را پاره پاره کردند و با وضعی خفّتبار به باغشاه بردند.
اگرچه به نظر می آید که علما در مشروطه خواهی ۲ دسته شده بودند اما شیخ فضل الله نوری می گوید: من همان مشروطه و مجلس را میخواهم که جناب آخوند خراسانی میخواهد ولی اختلاف بین ما و لامذهبهاست که از عناوین مقدس سوءاستفاده میکنند.
نوری بر این باور بود که هدف اصلی نهضت یعنی تشکیل مجلسی که قوانین شرع را به تصویب برساند با پیدایش اعضای فرقه های جدید و طبیعیون و دهریون در میان مشروطهخواهان به گمراهی و ضلالت افتاده است و بر این اساس مشروطه را به عنوان چیزی وارداتی از اروپا که با اسلام مغایرت دارد، بدعت می دانست و تقبیح کرد.
بنابراین در مشروطه شرایطی بر علما رفت که بنابه گفته علی بیگدلی استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی یک امتیاز برجسته و یک لطمه بزرگ محسوب می شد. امتیازش این بود که روحانیت شیعی برای نخستین بار به یک بازیگر قدرتمند سیاسی تبدیل شد و برای مقابله با متفکران مشروطه خواه و جلوگیری از قرار گرفتن شرع مقدس در سایه مشروطه که اندیش های غربی و سکولاریست بود، مجبور شد از لابه لای فقه سیاسی شیعه استناداتی علیه مشروطه خواهان جمع آوری و تدوین کنند اما در مبارزه قدرت و در انتهای بازیگری، علما شیعه در مظان بی حرمتی قرار گرفتند و برای نخستین بار تعدادی از علماء کشته و ترور شدند و به ویژه شیخ فضل الله نوری که از نظر آگاهی به مبانی فقهی سرآمد زمان خود بود، اعدام شد.
یکی از مهمترین مشکلاتی که در دوره قاجار و در جریان انقلاب مشروطه و بعد از آن میان گروه های مختلف به ویژه روشنفکران و روحانیون به وجود آمد معنا و مفهومی بود که هر کدام از آنها از واژه مشروطه داشتند که این اتفاق در تصمیم گیری های آنها هم بسیار تاثیرگذار شد؛ مسئله ای که ماشاالله آجودانی نویسنده به خوبی به آن اشاره می کند و در مورد مشکل فهم جامعه از مفاهیمی همچون مشروطه را زبان و تاریخ و ذهنیت انسان ایرانی می داند که «آن مفاهیم غربی و تجربیات مربوط به آن نه در زبان ما وجود داشت و نه در واقعیت تاریخ ما» بنابراین ذهن انسانی که در زبان و تاریخ ایران بالیده و اندیشه بود با آن مقام بیگانه و ناآشنا بود. انسان ایرانی با چنین ذهنی و زبان و تاریخی آن گاه که با مفاهیم جدید آشنا میشد چون تجربه زبانی و تاریخی آن مفاهیم را نداشت آنها را با درک شناخت و برداشت تاریخی خود و با تجربه زبانی خود تفسیر تعمیر و بازسازی میکرد و سعی میکرد از این قرابت بیگانگی آن مفاهیم جدید با تقلیل دادن آنها به مفاهیم آشنا یا با تطبیق دادن آنها با دانسته های خود بکاهد و صورتی مأنوس و آشنا از آنها ارائه دهد.
آجودانی اعتقاد دارد که در همین جریان آشناسازی ها بود که آزادی قلم و بیان در زبان و بیان روشنفکرانی همچون یوسف خان مستشار الدوله و ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطهخواهان به سادگی به امر به معروف و نهی از منکر معنی میشد و از آن مهمتر اساس مشروطیت و حتی دموکراسی به امرهم شورا بینهم تعبیر می شد.
اگرچه همه مشروطه خواهان اعم از روشنفکران و روحانیون همه و همه یک هدف را دنبال می کردند و آن اصلاح ساختار اجتماعی و ساخت قدرت از طریق مشارکت دادن مردم در سرنوشت سیاسی خود بود اما به دلیل اینکه هر کدام از این افراد و گروه ها از دین و تمدن غرب فهم متفاوتی داشتند و سلیقه و ذائقه های خود را در آن دخالت می دادند، باعث شده بود تا به شکاف، از هم پاشیدگی و در مواقعی دشمنی منتهی شود و با وجود اینکه مشروطه دستاوردهایی همچون قانون اساسی و تفکیک قوا را به همراه آورد اما ساختارهای قدرت همچنان باقی ماندند.
منابع
آجودانی، ماشالله(۱۳۸۲). مشروطه ایرانی، تهران: اختران.
آدمیت، فریدون (۱۳۶۳) اندیشههای طالبوف تبریزی، تهران، دماوند.
کرمانی، ناظم الاسلام(۱۳۸۴).تاریخ بیداری ایرانیان، تهران: امیرکبیر.
ملک زاده، مهدی(۱۳۸۷). تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران: سخن.
نائینی، میرزا محمد حسین(۱۳۳۴). تنبیه الامه و تنزیهالمله(در اساس و اصول مشروطیّت یا حکومت از نظر اسلام)، مقدمه و پاورقی و توضیحات به قلم سید محمود طالقانی، تهران: بینا.
نظر شما