به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ سینمای ژاپن نمادی از سینمای ملی و فرم بومی است. عناصر فولکلور، سنتها و آیینها، فیلمسازان به شدت هنرمند و سبک زیست خاص ژاپنیها باعث شده که سینمای این کشور بسیار خاص باشد تا جایی که یک قسمت جداگانه از مقالات سینما در گذر زمان را به خود اختصاص دهد. فیلمهای سینمایی اولیه ژاپن متاثر از تئاترهای معروف این کشور موسوم به تئاتر کابوکی بودند. از همان زمان عموما فیلمهای ژاپنی را به دو دسته تقسیم میکردند. فیلمهای جیدای گِکی و فیلمهای جندای گِکی. فیلمهای جیدای گکی آثار تاریخی با تم سامورایی و عموما شمشیربازی بودند که با هدف آگاه ساختن مردم ژاپن از گذشته تاریخی آنها و همچنین تقویت غرور ملی ساخته میشدند. اما ژانر جندای گکی بیشتر شامل آثاری میشد که به زندگی عادی مردم ژاپن با تم درام یا کمدی میپرداختند.
زماتی که در اوایل دهه ۵۰ میلادی سینماگران ژاپنی یکی پس از دیگری در عرصه بینالمللی درخشیدند و اعتبار کسب کردند، هرگز گمان برده نمیشد که گنجینه پر از صلابت این سینما شامل نویسندگان، کارگردانان، عوامل فنی و... پس از گذر از ۳ دهه نوای بینالمللیاش خاموش شود.
البته رشد سریع تلویزیون یا استفاده از امکانات وسیع رایانهای و دیجیتالی و استفاده از استودیوهای استدی کم بر محو تدریجی سینمای ژاپن اثر تضعیف کنندهای داشت، اما به نظر میرسد دلیل اصلی همان است که آکیرا کوروساوا در ماه های آخر عمرش بیان کرده بود: هم دورهایهای ما و آنهایی که یا به طریق تجربی یا آکادمی، صنعت فیلمسازی ژاپن را به عرصههای نوینی بردند، آنقدر خوب و کارکشته از کار درآمدند که همواره یافتن جانشین برای آنها خود یکی از مهمترین غصهها شده بود.
آنچه کوروساوا به آن اشاره میکند و آن را بضاعت غنی نام میبرد، شامل کارگردانان قدری همچون ماساکی کوبایاشی، اکیرا کوروساوا، کنجی میزوگوشی، چند تن دیگر و سر آخر یاسوجیرو ازوست. پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا همزمان با ۶ سپتامبر سالروز درگذشت آکیرا کوروساوا کارگردان، نویسنده و تهیهکننده ژاپنی، به بررسی این چهار غول سینمایی ژاپن و چهره های مهم جریان ساز سینمای جهان پرداخته است:
آکیرا کوروساوا
آکیرا کوروساوا بی گمان یکی از تاثیرگذارترین کارگردانان جهان سینما تلقی میشود. هوش سرشار و عشق او به سینما طی ۵۰ سال فعالیت او مشهود بوده است. آکیرا یک اثر سینمایی را مانند یک شعر برای بیننده روان و پرمعنا به تصویر میکشید و با نوشتن فیلمنامه های تمام عیار همیشه مورد تحسین واقع شده بود. وی برای معنا دادن به زندگی شخصی شروع به ساختن آثار سینمایی میکرد و در استفاده از نورپردازی و فضاهای پیرامون سکانس ها به طرز باورنکردنی موفق بود. آکیرا کوروساوا بارها جوایز متعددی را دریافت کرده است و به عنوان یک پرفسور در ژانرهای اجتماعی و اسطوره سرایی از او یاد میشود.
نقطه عطف آثار این کارگردان موفق ژاپنی فیلم سینمایی راشومون بود که در ۱۹۵۱ میلادی به روی پرده سینما رفت و بعد از پخش شدن در جشنواره ونیز به دلیل پیچیدگی هنری که در به تصویر کشیدن داستان یک قتل در طول روند فیلم به نمایش درآمده بود موجب تعجب منتقدین اروپایی شد و سینمای ژاپن که تا به آن زمان ناشناخته بود را به عنوان یک الگو معرفی کرد.
به بیانی دیگر تا پیش از راشومون، کوروساوا ۱۱ فیلم سینمایی کارگردانی کرده بود، اما با این فیلم بود که نگاهها را در سراسر جهان خیره کرد. این فیلم تحولی بود بنیادین نه فقط در کار کوروساوا، برای سینمای ژاپن که تا آن زمان در غرب چندان شناخته شده نبود. نمایش این فیلم در جشنواره سینمایی ونیز بیتردید رویدادی تعیینکننده بود. فیلم جایزه شیر طلایی ونیز فستیوال را برنده شد. با راشومون تماشاگران غربی از کمال فنی و قدرت بیان فیلمی از ژاپن شگفتزده شدند. بسیاری از سینمادوستان برای نخستین بار دریافتند که در ژاپن صنعت سینمایی توانا و مجهز وجود دارد که اینک بزرگترین چهره آن آکیرا کوروساوا است.
راشومون یک داستان قدیمی را با فرم روایتی پیچیده و چندلایه روایت میکند، بدون آن که لحظهای به پراکندگی دچار شود. چفت و بست فیلم محکم، صحنههای آن همبسته و ترکیب نهایی آن بینهایت منسجم است. فیلم با زبانی تصویری، از چند دیدگاه و زوایای گوناگون درباره یک قتل بیرحمانه گزارش میدهد. پس از پخش جهانی راشومون، سینمادوستان نه فقط در ژاپن، در سراسر جهان، برای نمایش هر فیلم کوروساوا انتظار میکشیدند.
آکیرا کوروساوا در زندگی حرفه اش موفق شد که ۳۰ فیلم بسازد و به اکران دربیاورد که بهترین آنها را میتوان بهشت و جهنم، هفت سامورایی، راشومون و یوجیمبو معرفی کرد. نکته جالب در مورد این کارگردان ساختن فیلم در تمام ژانرهاست که در میان نسل جدید کارگردانان این مسئله به ندرت یافت میشود.
کنجی میزوگوچی
در میان سینماگران صاحب سبک ژاپن، کنجی میزوگوچی از نخستین فیلمسازانی به شمار می آید که سهم قابل توجهی در بالا بردن جایگاه سینمای بومی این کشور داشته است. سایت britishfilminstitute درباره میزوگوچی نوشته: میتوان ادعا کرد که آثار کنجی میزوگوچی دربرگیرنده یکی از خالص ترین ابرازهای هنر سینما، جایگرفته در نخستین نیم قرن این صنعت بومی هستند.
میزوگوچی در طول عمر ۵۸ سالهاش، ۶۳ فیلم ساخت؛ نخستین فیلمش که صامت بود در ۱۹۲۲ میلادی و آخرینش را در ۱۹۵۷ میلادی به نمایش در آمده است. مهمترین فیلم وی زندگی اوهارو عنوان می شود که موفقیت این فیلم در ۱۹۵۲ میلادی در جشنواره ونیز، توجه فیلمسازان و منتقدان موج نوی فرانسه را به او معطوف کرد. زندگی اوهارو بهطور مشترک با فیلم مرد آرام جان فورد توانست جایزه شیر نقرهای بهترین کارگردانی را به دست آورد. تماشاگران ایرانی میزوگوچی را بیشتر با فیلم سانشوی مباشر میشناسند که بارها از تلویزیون پخش شده است.
میزوگوچی نخستین فیلم خود را با عنوان جسم و جان در ۱۹۲۳ میلادی ساخت. این فیلم برخلاف آثار آن سال های سینمای ژاپن از ریتمی تند، تغییر سریع سکانس ها، دیزالوهای فراوان و استفاده منحصر به فرد از فلاش بک برخوردار بود. البته این نوع ساختار با سبک و شیوه فیلمسازی این کارگردان در دوره اوج و شکوفایی فعالیت هنری اش در تضاد بود. اما در آن سال ها شرایطی را فراهم ساخت که در سینمای ژاپن آثار پرتحرکی تولید شود.
علاقه این فیلمساز به فیلم های نئوملودرام موجب شد دست به تولید سه گانه ای بر اساس رمان های کیوکا ایزومی بزند. البته از ۱۹۳۰ میلادی مضمون فیلم های نئوملودرام که شخصیت های اصلی آن را زنانی تشکیل می دادند که همواره مورد ظلم و ستم مردان قرار داشتند و در پایان قصه بدون هیچ موفقیتی محکوم به اطاعت محض می شدند، در مکتب نو تغییر مضمون داد و این بار زنان تحت ستم جامعه مردسالار برای به دست آوردن حق خود تلاش می کردند. جادوگر آب در ۱۹۳۳ میلادی و سقوط اوسن به ۱۹۳۵میلادی از جمله این آثار هستند.
البته میزوگوچی پا را از این هم فراتر گذاشت و در ۱۹۳۶ میلادی فیلم سینمایی مرثیه اوزاکا را ساخت که داستان آن درباره زنی قدرت طلب و در عین حال انعطاف پذیر است که بر جامعه اطراف خود به خصوص مردان تاثیر زیادی می گذارد. این کارگردان در ۱۹۳۹ میلادی با رویکردی به شیوه کلاسیک فیلمسازی ژاپن به سمت ایجاد نوعی تضاد در میان شخصیت های داستانی خود سوق پیدا کرد و با تغییر شیوه روایی و تصویرسازی، به استفاده از سکانس پلان های طولانی روی آورد تا ذهن مخاطب بیش از همه متوجه اصل و مضمون درونی قصه باشد و قطع های مختلف ذهن او را مشوش نکند.
البته شهرت میزوگوچی در خارج از کشور ژاپن به خاطر فیلم هایی است که در دهه ۱۹۵۰ میلادی ساخت. آثاری که از درام های غنایی برخوردار بودند و طراحی صحنه آنها بسیار عظیم و به سبک معماری دوران قرون وسطایی بود. این فیلمساز طی این سال ها اقدام به ارائه تصاویری ایستا برخوردار از غنای مفهومی کرد و پس از گذر از اشکال گوناگون آوانگارد خارجی، فیلم های مکتب نو استودیو موکوجیما را پایه ریزی کرد.
یکی از ویژگیهای آثار میزوگوچی استفاده از لنز واید برای وضوح بیشتر بود و به این ترتیب بطور وسواس گونه ای سعی بر آن داشته تا چیزی از صحنه خارج از میدان وضوح قرار نگیرد، حتی پس زمینه تصویر، او تلاش می کرد تا همه چیز در وضوح کامل باشد و این حساسیت تا جایی بود که از لنز تله متنفر بود. چرا که معتقد بود استفاده از لنز تله باعث می شود تا بخشی از کادر ناواضح شود و به خوبی دیده نشود. میزوگوچی این شانس را داشته تا در ژانرهای مختلف کسب تجربه کند که از آن جمله ملودرام های نو، جنگی، ترسناک، اکسپرسیونیستی، کمدی و پلیسی است. اما آنچه بیش از همه در آثار او خود نمایی می کند ستم و زجری است که زنان در زندگی اشان با آن روبرو می شوند.
ماساکی کوبایاشی
ماساکی کوبایاشی با قالبی واقعگرایانه به مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازد. فیلمهای او به گونهای بر ضد سنتهای ژاپن هستند و در مقابل آثار کوروساوا قرار میگیرند.
قاببندیهای دقیق، انتخاب صحنههایی بدیع، بازی با نور و سایه و گرفتن بازی دقیق از بازیگر از ویژگیها و توانمندیهای فیلمسازی چون، ماساکی کوبایاشی است.
وضعیت بشر (۱۹۵۹) فیلمی سه قسمته و در مجموع ۹ ساعت و نیم از کوبایاشی بود که به عنوان یکی از طولانیترین آثار تاریخ سینما شناخته میشود. این سهگانه تلاش انسانیِ قهرمانی است که میخواهد تحت تاثیر زمانهاش قرار نگیرد و اسیر بیعدالتیهایی که در جهان وجود دارد، نشود. کوبایاشی البته به دلیل اینکه خودش درگیر با جنگ جهانی بود، مصائب و ویرانیهای ناشی از جنگ را از نزدیک لمس کرده بود. وی هرگز سعی نکرد تاریخ را دوباره بسازد، به این معنا که هرگز چون سینماگران بعد از جنگِ ژاپن، نخواست با مظلوم نشان دادن ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم تاریخ را از نو بنویسد.
یکی از ویژگی های فیلم های کوبایاشی، تنهایی شخصیت هایی است که به وسیله او خلق شده اند. همچنین، او با کمک سایه ها و دوربینی که فضاهای خالی را بیشتر به تصویر می کشد، مخاطب را با این تصوّر روبرو می کند که صحنه زیادی خالی است (این شیوه را آنتونیونی هم دارد که غلبه و احاطه محیط اطراف را بر شخصیت هایش نشان می دهد). کوبایاشی بخاطر نوع بیان قصه و روانکاوی استادانه اش، از یک خرده گیرِ اجتماعی بالاتر رفته و استادانه ترین کار او هم کوایدان است؛ کما اینکه یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما نیز لقب گرفته است.
کوایدان (kwaidan) براساس داستان های فولکلور ژاپنی ساخته شده است. این داستان ها در کتاب کوایدان : داستان ها و مطالعات چیزهای عجیب به وسیله لافکادیو هرن مولف آمریکاییِ تبعه ژاپن، گردآوری و در ۱۹۰۳ میلادی منتشر شدند. کوایدان، در لغت، به معنای داستان های ارواح است. اگرچه از کوایدان به عنوان فیلم ترسناکی یاد می شود که بدون خشونت، تا مغز استخوان رسوخ می کند، اما بیشتر، فیلمی است با محتوای معنا، اخلاق و عرفان که با تعلیق های آرام و پیوند دنیای آدمی و ارواح شاید برای عده ای وحشت آور باشد. کوایدان همانند دیگر فیلم های کوبایاشی، با رویا و خیال سر و کار دارد و به فرهنگ سنتی و ادبیات نمایشی ژاپن وفادار است. علاقه کارگردان به زادگاه کهنش، باعث شده تا او داستان های کمتر شنیده شده ای که چون راز، سینه به سینه و نسل به نسل گشته است را به زیبایی یک شعر (یک نقاشی) ژاپنی برای ما نقل کند(به تصویر بکشد). شعری که از چهار فصل و چهار داستان تشکیل می شود، اما سرمای حضور ارواح در پایان همه آنها، ما را تنها به یاد خزان و زمستان می اندازد.
یاسوجیرو اوزو
تمامی کارگردانهای موفق به نحوی در عرصه بینالمللی نیز درخشیدند اما چرا این که یاسوجیرو اوزو آخر از همه معرفی شد، به دلیل اعتقادی است که ژاپنیها به او دارند. همواره از ازو به عنوان پاسدار سنتها و آیین های ژاپنی و ژاپنیترین فیلمساز سرزمین آفتاب تابان نام بردهاند.
به باور بسیاری از کارشناسان سنتیترین فیلمساز ژاپن یاسوجیرو اوزو است. ویژگیهای کارگردانی اوزو او را تبدیل به یکی از خاصترین فیلمسازان آسیایی تاریخ سینما میکند که توانستند با امضای شخصی خود بر آثارشان نامشان را جاودانه کنند. اوزو که بیشتر از هر چیز از سینمای کلاسیک هالیوود به خصوص گریفیث، چاپلین، لوبیچ و هارولد لوید تاثیر میگرفت، کار خود را با ساخت تعدادی فیلم صامت آغاز کرد. نخستین این فیلمها شمشیر ندامت (۱۹۲۷) نام داشت که نقطه آغاز همکاری او با کوکو نودا به حساب میآید. کوکو نودا از آن پس فیلمنامههای بسیاری را برای اوزو نوشت.
دوربین اوزو در آثارش به طور معمول ساکن است و به شکلی با وقار و با احترام در گوشهای از تصویر هم ارتفاع با فردی که بر سطح زمین نشسته میایستد، به گونهای که انگار دوربین نیز خود را با سنت ژاپنی وفق داده و بر روی زمین نشسته است. ترکیب قاب بندی افقی، شکستن خط فرضی و نقض قانون ۱۸۰ درجه، استفاده از نماهای طولانی با عمق زیاد میدان و از همه مهمتر استفاده از قاب خالی – طبیعت بی جان – از مهمترین ویژگیهای فرمال آثار اوزو هستند که به روایت داستان کمک شایانی میکنند.
فیلم صبح بخیر (۱۹۵۹) ماجرای روزه سکوت ۲ پسر بچه را روایت میکند که به نوعی بازسازی شاهکار صامت اوزو یعنی متولد شدم اما … به حساب میآید. نخستین فیلم رنگی اوزو علفهای شناور (۱۹۵۹) نام داشت که به ماجراهای یک گروه سیار تئاتر کابوکی میپرداخت. سه فیلم آخر اوزو به ترتیب آخر پاییز (۱۹۶۰)، پایان تابستان (۱۹۶۱) و بعد از ظهر پاییزی (۱۹۶۲) نام دارند. این فیلمساز بزرگ و سنتگرای ژاپنی موفق شد با خلاقیتهای پرشمارش و شیوه خاص کارگردانی خود مانند استفاده از فضای خالی و خلق فضای ۳۶۰ درجه در آثارش نام خود را به عنوان یکی از مهمترین فیلمسازان ژاپنی در تاریخ سینما جاودانه کند.
منابع:
۱.تاریخ سینمای بوردول
۲.تاریخ سینمای دیوید کوک
۳.بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو
۴. بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف عباس ملک محمدی
نظر شما