عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه و چزابه در سال ۱۳۶۰ به پایان رسیده بود، جنگ با دشمن در همه جبهه ها و انجام عملیات علیه متجاوزان تداوم داشت. فرماندهان و مسئولان ارشد به دنبال راهی برای گشودن راهکارهای پیروزی بر دشمن بودند که قرارگاهی سری در منطقه عملیاتی جفیر در جبهه جنوب برپا شد.
عده ای از بچه های خوزستان گرد فرماندهی آگاه و شجاع شهید سرلشکر حاج علی هاشمی جمع شدند حاج علی دلیر مردی که با چند بسیجی از آغاز تجاوز دشمن با سلاح اندک مقابل متجاوزان ایستاده بود.
وظیفه قرارگاه نصرت این بود که باید به هورالعظیم می رفت و منطقه را برای عملیاتی بزرگ آماده می کرد. در این مرکز هیچ کس حتی همرزمانی که در دیگر محورهای دفاع و مناطق داشتیم نباید از حضور و کار روی منطقه هور و آب و آبراه سخنی به میان می آورد. بر این اساس وسایل مورد نیاز شناسایی از جمله بلم ها را شبانه خودمان با خودروهای نظامی وارد پاسگاه مرزی شط علی کردیم. به آن دلیل که حتی راننده ای هم نباید به این محور وارد می شد.
هور بود، آب راکد و ساکن، زلال و شفاف
بچه های مسجد جزایری نیز تحت فرماندهی حاج علی و در محور موازی طبر و شهید بقایی با مسئولیت شهید حاج حمید رمضانی مستقر شدند. کار آغاز شد. هور بود، آب راکد و ساکن، زلال و شفاف، عمق آب به خوبی دیده می شد، باید آموزش های لازم منطقه که شنا و پاروزنی بود را خیلی سریع فرا می گرفتیم. بچه هایی مثل شهید عبدالرضا شجرات وارد بودند و به سرعت دیگر بچه ها را آموزش می دادند. سکوت روز و شب هور را وزش نسیم به نیزارهایی که عرب زبان ها به آن چولان و گسب می گفتند می شکست.
از پاسگاه مرزی خودمان تا دکل های مرزی که از قدیم الایام در آبها کاشته شده بود و حد و حدود مرز ایران و عراق را مشخص می کرد یک ساعتی پارو می زدیم و از دکل ها تا اولین روستای داخل خاک عراق "الصخره" چند ساعتی (بسته به تند و کند بودن حرکت با بلم هایمان) فاصله بود. براساس رسم و رسومات، داخل روستا که می شدیم باید برای ادامه حرکت با بلم از چوب های بلندی که با فشار دادن به کف آب بلم را به جلو می راند استفاده می کردیم. عرض آبراه هایی که در آن حرکت می کردیم حدود یک و نیم متر بود. عراقی ها در هر روستا فقط یک پاسگاه مرزی داشتند و ما برای عبور باتوجه به حضور مجاهدین و همراهی شان با مشکلی مواجه نمی شدیم.
پس از پشت سر گذاشتن روستا به سیل بند می رسیدیم که جاده مواصلاتی بود و دشمن شب ها به فاصله ۳۰۰ متر یک نگهبان می گذاشت و روزها جمع می کرد. شناسایی این منطقه بیش از یک سال طول کشید. سختی کار و نفوذ به عمق مواضع دشمن بعثی از یک طرف و از طرف دیگر سایر همرزمان نیز نباید از حضورمان در منطقه آبی اطلاع داشته باشند که این موضوع به شدت بچه ها را آزار می داد.
شب موعود فرا رسید
اما بالاخره شب موعود فرا رسید. شط علی میعادگاه لشکریان الهی آغوش گشود و دلیرمردان لشگر پنج نصر بسیجیان دلاور استان خراسان را در خود جای داد. دیگر نیزارهای هور رقص شادی تردد صدها قایق کوچک و بزرگ را تماشا می کردند. شبانه قایق های متعددی به ساحل هور رسیده بود. سکوت ساحل را خودروهای سنگین و جرثقیل ها برای پیاده کردن قایق ها شکستند. لشگریان نصر قدم به آب های زلال هور گذاشتند، شبانگاهان با راهنمایی بچه های علی هاشمی که ماه ها در این منطقه با آب هور نجوا کرده بودند به دشمن یورش بردند. عملیات بزرگ خیبر آغاز شد.
فرمانده پاسگاه الصخره عراق در همان دقایق اولیه عملیات به اسارت بچه ها درآمد، وقتی از او سوال شد فکر می کردی چنین هجومی از سوی رزمندگان ایران از این محور شود و این چنین غافلگیر شوید؟ گفت: فرماندهان ارشد به ما گفته بودند ایرانی ها شاید روی بغداد چترباز پیاده کنند اما حمله از این آبراه های تنگ و موانع طبیعی ممکن نبود.
چگونه آبراه ها آغوش باز کردند
به راستی چگونه آبراه ها آغوش باز کردند و صدها نیرو با تجهیزات از آن عبور کرده و به دشمنی که در خواب بود یورش بردند! جز مدد الهی چه می توان گفت. بچه ها آبراه ها را درنوردیدند، دشمن را غافلگیر کردند و برای ساعت ها جاده اصلی اماره – بصره راه مواصلاتی اصلی دشمن را مسدود کردند. عملیات بزرگ خیبر بود که وضوی در آب فرات را مژده داد و تعقیب متجاوزان بعثی تا کیلومترها داخل عراق را مهیا کرد. خیبر دشمن را ذلیل و خفیف ساخت تا بفهمد تعقیب او تا آزادسازی آخرین وجب از این آب و خاک ادامه خواهد داشت.
خیبر دشمن را وادار کرد تا به شکست خود اعتراف کند و حضور رزمندگان ایرانی را همه جا احساس کنند و آرامش را از آنان بگیرند.
خیبریان ایران زمین با اقتدا به بزرگ خیبرشکن نجف مولا علی (ع) در این عملیات درس عبرتی به دشمن دادند و محوری دیگر برای ناامن ساختن دشمن و زمینه ساز نبرد سنگین "بدر" شدند.
ایثارگر و از رزمندگان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران
نظر شما