ادبیات آیینه زمانه خویش است و این امر از هزاره های دور و هنگامه شکلگیری جریانی به عنوان ادبیات تا به امروز صادق است و پر بیراه نیست اگر بر این نکته پای بفشاریم که خاصیت آیینه گون بودن ادبیات تا فردا و فرداهای دیگر بر همین نمط استوار خواهد بود.
در دو ساحت کلان ادبیات (نظم و نثر)؛ زمانی که روایت ادبی نویسنده به شکل نثر قلمی میشود به دلیل جامعه فراگیر مخاطبانش نسبت به آثار منظوم و خاصیت داستان گونه اش در شکل گیری چارچوب و قواعد نظام مند خلق ساحت ادبیات، آثار منثور رسالت بیشتری را در قامت آیینه گون بودن جامعه برای مخاطبان برعهده دارند. زیرا نظم بیشترین آبشخور خود را از تخیل بی حد و مرز و فرازمانی و فرامکانی شاعر وام میگیرد اما پای نویسنده ادبیات داستانی بر زمین است و منزلت او چشمان عموم مخاطبان از طبقه های مختلف اجتماعی تا افرادی با رنگین کمانی از نگرش ها و تفکر ها.
با استناد به این اصل، زمانی قلم نویسنده ادبیات داستانی می تواند مانند پایش برای عموم مخاطبان در این زمینه ماندگار شود که بتواند جامعیت فراگیری را با خود همراه کند. برای این فراگیری نویسنده برخلاف شاعر در مواجهه با ادبیات داستانی محدودیت و چارچوب بیشتری را در بهرهگیری از تخیل که نخستین ذره شکلگیری ذات و ماهیت ادبیات است را به کار می برد.
دو راهی ادبیات داستانی یا تاریخ شفاهی جنگ
با این مهم وقتی روایت و نگاهمان را در خلق آثار ادبیات داستانی در حوزه ای؛ مانند دفاع مقدس متمرکز می کنیم ماجرا متفاوت تر نیز می شود. حماسه هشت سال دفاع مقدس اتفاقی حقیقی، عینی و مصداق دقیق کلام واقعیتی بود که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نسل نخست مردان و زنان کشورمان سال ها آن را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس کرده اند.
پس نقل روایات خاطرات آن برای فرزندانشان در حقیقت به معنای یکی از مهمترین مستندات در مسیر بهره بردن نویسندگان از دامنه تخیل بی حد و مرز در خلق آثار ادبیات داستانی به شمار می رود. به همین سبب در پارهای موارد در مواجهه خوانندگان با آثار ادبیات داستانی این تفکر به وجود میآید که آیا باید آن کتاب ها را در قامت ادبیات داستانی طبقه بندی کنند یا در زمره خاطرهنگاری ها و تاریخ های شفاهی از روایت جنگ.
خلق اولین ها؛ نخستین رمز ماندگاری
یکی از مهمترین مواردی که نام نویسنده یا اثری را در تاریخ هر سرزمینی ماندگار و مانا میکند به آثاری باز میگردد که نخستین ها را خلق کرده و به نام خود امضا زده اند. وقتی در حوزه ادبیات دفاع مقدس در قامت روایت داستانی صحبت میکنیم، یکی از نخستین نام ها و کتابهایی که در قامت رمان جریان شکل گیری مفهومی به عنوان ادبیات داستانی دفاع مقدس را رقم زده است به رمان نخلهای بیسر به قلم درخشان قاسمعلی فراست برمیگردد.
قاسمعلی فراست از آن دست نویسندگانی است که او را به واقع می توان از نویسندگان ادبیات انقلاب نام برد؛ او نخستین سالهای فعالیت خود در حوزه ادبیات داستانی را بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی و با مجموعه داستانی زیارت آغاز کرد. وقوع جنگ هشت ساله و حماسهآفرینی رزمندگان در جبهههای نبرد حق علیه باطل، قاسمعلی فراست را مانند بسیاری از هممسلکانش در حوزه ادبیات داستانی به حیطه جنگ، دفاع مقدس و خلق آثار در این گونه ادبی رهنمون کرد.
فراست به آن گروه از داستاننویسان تعلق دارد که همواره بر شکل تجربه شهودی و حضوری برای خلق آثارش شهره است. به همین جهت برای خلق رمان نخلهای بی سر که به روزهای محاصره و نبرد برای آزادسازی خرمشهر و جنگ در جنوب کشورمان میپردازد، در همان سالهای بحبوحه جنگ تحمیلی یعنی سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ به خرمشهر رفت.
در نخلهای بی سر بسیاری از تجربیات حضوری و شهودی فراست را میتوانیم به وضوح دریابیم. هرچند قاسمعلی فراست قلم زدن در حوزه ادبیات دفاع مقدس را منحصر به خلق رمان نخلهای بی سر نکرد و کتابها و رمانهایی چون نیاز، عشق مانعی ندارد و گلاب خانم را نیز در همین حال و هوا خلق کرده است؛ اما وقتی درباره حوزه ادبیات دفاع مقدس و نخستین آثار جربان ساز آن صحبت میشود، نام قاسمعلی فراست با رمان نخل های بی سر میدرخشد. این رمان در کنار بهره بردن از ادبیاتی تهییجی، از اولین رمانهای مرتبط با خرمشهر و سرآغاز نوشتن برای جنگ محسوب میشود که برای پیشبرد داستان خود از روایت خطی بهره برده است.
ناصر، شخصیت اصلی داستان است که در کنار حسین به عنوان برادرش و خواهرش شهناز، مقابله با دشمن اشغالگر را رسالت خود میدانند. خانواده ناصر در تب و تاب ماندن یا رفتن سرگردانند؛ پدر و مادر او گمان نمیکنند جنگ به این راحتی خانه و کاشانه آنها را هدف قرار دهد. ناصر، حسین و شهناز، پدر و مادر را ترغیب به رفتن میکنند و خود میمانند تا از شهر دفاع کنند. در فاصله کوتاهی شهناز شهید میشود. او اولین فرد خانواده است که بر سر آرمان خود جان میدهد. شهادت او، برادرانش را در دفاع از شهر و ارزشهایی که به آنها معتقدند، راسختر میکند. خانواده ناصر به تهران مهاجرت میکنند؛ او خود نیز چندبار به تهران میآید، ولی برای جبهه دلتنگی کرده و بالاخره به سوی جنگ باز میگردد. با هجوم بعثیها به شهر، حسین نیز شهید میشود و به خواهرش میپیوندد و سرانجم ناصر هم که خود بیمار است در روزهای نبرد برای آزادسازی خرمشهر به شهادت میرسد.
نخلهای بی سر؛ رمان یا خاطره نگاری
انتشار این رمان در سال ۱۳۶۱ که سال اوج دوران حماسه هشت سال دفاع مقدس بود نیز نه تنها نام فراست و نخل های بی سر را به عنوان سنگ بنای جریان ادبیات دفاع مقدس برای همیشه در تاریخ ادبیات کشورمان ماندگار و مانا کرد که مخاطبان همراه با دوران حماسه سازی هشت سال دفاع مقدس را با شیوه و نمطی دیگر از قامت روایت رشادت رزمندگان اسلام این بار با نگاهی داستان گونه همراه ساخت.
یکی از نخستین مواجهه منتقدان و کارشناسان حوزه ادبیات با رمان نخل های بی سر به همان اصلی برمی گردد که در ابتدای این گزارش ذکرش رفت. قرار دادن این اثر در قامت ادبیات داستانی و یا محلی برای جولان خاطرهنگاری قلم نویسنده؟
تردیدی وجود ندارد که قاسمعلی فراست در خلق نخل های بی سر دست به خاطر نگاری و روایت نعل به نعل روزها و هفتههای نخستین اشغال خرمشهر و درگیری رزمندگان اسلام در این جبهه نزده است. خلق مثلث قهرمانانی چون ناصر؛ حسین و شهناز به عنوان خواهران و برادرانی که به واسطه اشغال خرمشهر تب و تاب زندگیشان رنگ و بویی دیگر می گیرد و تمامی آنها فرجامی تراژیک را تجربه می کنند این اثر را در قامت ادبیات داستانی استوار می کند.
با وجود دوشادوشی نگاه آمیخته با تخیل و رد ادبیت قلم فراست در خلق رمان نخل های بی سر؛ شکلگیری این اثر در سال ۱۳۶۱ بازتاب دهنده نخستین تجربه نویسنده در قامت نویسندگان کشورمان در خلق آثاری برگرفته از یکی از معاصرترین حوادث تاریخ انقلاب یعنی حماسه هشت سال دفاع مقدس به شمار می رود.
همین همزمانی انتشار این رمان با پشت سر گذاشتن روزها و سال های حماسه دفاع مقدس در جبهه های حق علیه باطل، باعث شده است که نخلهای بیسر به عنوان جریان سازترین اثر ادبیات داستانی در قالب و ساحت شکلگیری رمان دفاع مقدس عنوان پیشروترین و یکی از ماندگارترین آثار این حوزه را به خود اختصاص دهد.
در هم آمیختن نگاه ادبی با جامعه شناسی جنگ
در حقیقت تحسینی که همواره همراه نام فراست و نخلهای بی سر است به هوشمندی و ذکاوت این نویسنده در خلق روایت رمانی است که در سال های برقراری حماسه هشت سال دفاع مقدس یکی از مهمترین نقاط ثقل این اتفاق یعنی مسئله شهر و جنایت های رژیم در تاریخ جنگ تحمیلی را مد نظر قرار داده است.
فراست این بار با نحوه روایت خبری و خاطره نگاری که در قامت نثر ادبی شکل گرفته و قوام پیدا کرده است؛ رمانی در ساحت ادبیات داستانی را به مخاطب معرفی میکند.
فراست که آگاهانه قدم در مسیری گذاشته که میداند بنیانگذاری جریان ادبی را در قامت فعالیت ادبیات کشورمان در حال نقش زدن است؛ تلاش می کند به واسطه ادبیات دفاع مقدس، تبیین مفهوم ادبیت در همسویی با نگاه جامعه شناسی را نیز برای مخاطبان خود به عنوان یکی دیگر از چارچوب ها و اصول خلق آثار ادبی تبیین کند.
نگاه جهانشمول فراست در نگارش نخلهای بی سر
مفهوم محوری در رمان نخل های بی سر به حصر خرمشهر باز میگردد؛ اما مفاهیمی که در همان سالها به واسطه حماسه دفاع مقدس بخشی دیگر از جامعه ایران را درگیر خود کرده مانند مساله فلسطین و یا خیانت بنی صدر در روزهای نخستین جنگ را نیز می توان در تصویر و ترسیم جذاب فراست در خلال روایت قهرمانان این اثر به وضوح دید. این جز مهر تاییدی بر نگاه جهان شمول و اشراف نویسنده این اثر بر ساحت خلق ادبیات داستانی حکم دیگری نمی دهد.
یکی دیگر از اصولی که رمان نخل های بی سر را به عنوان اثری مانا و ماندگار در خواندنی کردن دوران دفاع مقدس در ساحت کتاب برای مخاطبان حتی تا امروز زنده نگه داشته است قلم بی طرف فراست در روایت این رمان است.
این مهم زمانی گیراتر میشود که دریابیم نویسنده این رمان را در سال ۱۳۶۱ یعنی در اوج دوران حماسه سازی هشت سال دفاع مقدس قلمی کرده و دخالت ندادن نگاه روایتش، داوری بیطرف و سپردن قضاوت نهایی به خوانندگان یکی دیگر از فرازهای درخشان قلم فراست و اصول ماندگاری رمان نخل های بی سر به شمار می رود.
قلم صریح، زبانی شیوا دو ویژگی ممتاز ادبیات فراست
مهدی کاموس نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی درباره ویژگی های قلم قاسمعلی فراست و رمان نخل های بی سر در گفتوگو با خبرنگار ایرنا با تاکید بر آنکه آثار فراست در شکل قصهگویی و تعریف داستان از روایت خطی کلاسیک تبعیت می کنند یادآور شد: مهمترین دلیل جذابیت و سرگرم کننده بودن آثار قاسمعلی فراست و به ویژه رمان نخل های بی سر در پرداخت شاخهگون و خرده داستان های مختلف برای شکل گیری داستان واحد قهرمان های این اثر خلاصه می شود. اتفاقی که در بین آغازگران جریان ادبیات دفاع مقدس کمتر به چشم می آید.
وی ادامه داد: نکته حائز اهمیت دیگر در تایید شجاعت و صراحت قلم فراست به دیدگاه رئالیستی او در خلق اثر ادبی باز می گردد. در حقیقت نویسنده ای که برای نخستین بار تلاش میکند سبک و شیوه ای جدید را در قامت ادبیات هر سرزمینی بنیانگذاری کند شاید دورترین عاملی که برای خلق اثر خود در نظر میگیرد تبعیت از قوانین نگاه رئالیستی و واقع نمایی است؛ اما فراست با شجاعت تمام و با بینشی دقیق در خلق رمان نخل های بی سر و سایر مجموعه داستانها و رمانهایی که به محوریت که با محتوا و محوریت دفاع مقدس قلمی کرده از این شیوه بهره برده است.
مدیرکل دفتر مطالعات و رصد کالاهای فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی تصریح کرد: قلم واقع نما و رئالیستی فراست از هولناکترین، ناگوارترین، خشن ترین و تلخ ترین اتفاقات حماسه دفاع مقدس تا شور و نشاط و شادی مردم و رزمندگان از فتوحات سربازان کشور در آن سالهای سخت که تمام آنها را خانوادههای ایرانی طی هشت سال دفاع مقدس و سالهای پس از آن تجربه کردهاند نعل به نعل بازتاب می دهد. همین آشنایی مفاهیم تصویری در روایت داستانی فراست است که جذابیت آثار او را در قامت نویسنده برای هر مخاطبی دوچندان می کند.
تلفیق دو زبان شفاهی و ادبی در خلق ادبیات
به گفته کاموس ویژگی سوم قلم فراست که یکی از محلهای تجلی آن را در رمان نخل های بی سر می توان دید به قدرت زبان و خلق ادبیت ادبیات قاسمعلی فراست می توان مربوط دانست. زمانی که به عنوان زبان شفاهی در قامت شکلگیری جریان ادبیات در سال های بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی شکل جدیدی به خود گرفته بود و عموم نویسندگان از زبان ادبی و زبان معیار برای نگارش استفاده میکردند، فراست با تلفیق این دو گونه زبانی یعنی شفاهی و ادبی تلاش میکند وضعیتی متفاوت را در قامت اثر داستانی و رمان خود به مخاطب ارائه دهد.
وی ادامه داد: ممکن است برخی منتقدان که نگاه سختگیرانهای در شکلگیری آثار ادبی دارند تلفیق این دو گونه زبانی در آثار فراست را به عنوان یکی از نقاط آسیب آثار او برشمارند؛ اما وقتی به سال های شکل گیری این اثر باز می گردیم که هنوز بسیاری نویسندگان ترس و بیم در تلفیق زبان شفاهی با زبان ادبی داشتند؛ میتوانیم این جسارت قاسمعلی فراست در خلق رمان نخل های بی سر که در دیگر آثار ادبیات دفاع مقدس او نیز بازتاب و جلوه ای متفاوت داشته را به عنوان یکی از عوامل قدرت بخش قلم و ادبیات این نویسنده بنامیم.
خرمشهر آزاد شده؟
در پایان این نوشتار بخشی از رمان نخل های بی سر را می خوانیم:
«با خرمشهر صحبت کنین»؛ صدای تلفنچی قطع می شود و صدای خفیف تری به گوش می رسد.
- سلام علیکم!
صدا به گوش زن آشناست! صدای صالح است؛ صالح موسی زاده.
- سلام علیکم، بفرمایید.
- بتول خانم خبر خوش؛ تبریک؛ تبریک!
- چیه صالح؟ چه خبره؟
- تا چند دقیقه دیگه همه ایران می فهمن؛ شایده همۀ دنیا!
- خرمشهر آزاد شده؟
- آره؛ گرفتیمش؛ حالا من از خط اومدم مهمات ببرم؛ گفتم خبرو به شما هم بدنم.
چهرۀ زن گل انداخته، خنده از لبش کنار نمی رود و روی پایش بند نیست. بی اختیار اشک می ریزد و این پا و آن پا می کند. حرفی به گلویش آمده است و می خواهد بزند، اما شادی امانش نمی دهد. لب باز می کند و بریده بریده به صالح می گوید: دیگه حالا... اگه ناصر هم... شهید بشه... غمی ندارم.
- چی؟
- می گم حالا دیگه اگر ناصرم هم شهید بشه، غمی ندارم.
- پس... پس ناصر هم شهید شد.»
از: امین خرمی
نظر شما