خیابان ایران محلۀ مشهوری است در جنوب شرقی تهران. محلهای کهن که از زمان ناصرالدین شاه تاکنون محل زندگی بسیاری مقامات کشوری و نامداران اجتماعی و سیاسی بوده است. ویژگی خیابان ایران و مناطق پیرامونش مرکزیت مذهبی- مناسکی تهران است که همین سابقه تاریخی این محله را برای طیف وسیعی از خانوادههای مذهبی و متمول جذاب و محبوب و ایمن میکرده است.جذابیت و امنیتی که هویتی خاص برای ساکنین مذهبی این خیابان ایجاد میکرد و همه میدانستند هنجارهای دینی در آن با نظارت نانوشتۀ بیشتری رعایت میشود. اما در سالهای اخیر خیابان ایران نیز از توفان تحولات برکنار نبوده و نسل جدیدتر بالیده در آن و ورود برخی مراکز و افراد متفاوت، جوّ غالب آن را شکسته است. این وضعیت پیشین و امروزینِ خاصِ خیابان ایران برای محسنحسام مظاهری تمثیل و استعارهای را فراهم کرده است که با آن وضعیت جامعه مذهبی پساانقلابی را در کتابش با عنوان ساکنِ خیابان ایران تشریح و تحلیل کند. ساکنان خیابان ایران، همان دیندارانی هستند که پس از استقرار دولت دینی در وضعیتی پیچیده، پُرمخاطره و سرشار از تناقض و تلاطم و مساله زیست میکنند که به قول مظاهری در صورت بازنیاندیشی در تنظیم مناسبات نهاد دین و دولت، در معرض بحران قرار خواهند گرفت. تصور اولیه در حضور حاکمیت دینی یا دین حاکمیتی این است دستکم زیست دینداران بسامان و تسهیل شود. کتاب ساکنِ خیابان ایران در مقابل این تصور اولیه است و میکوشد بهرغم قبول برخی تسهیل و موهبتها برای دینداران در حکومت دینی، از پارهای چالشها و مسالههای اختصاصی آنان در ذیل حکومت دینی هم سخن به میان آورد.
محسنحسام مظاهری پژوهشگر دینی معاصر، جامعه شناس و پژوهشگر مطالعات اجتماعی تشیع، انقلاب و جنگ است. ازو پیشتر کتابهای نظیر رسانۀ شیعه، تراژدی جهان اسلام، تاملات جامعهشناختی پیادهروی اربعین و اسطوره همت منتشر شده است. کتاب ساکن خیابان ایران (نشر آرما، چاپ اول ۱۳۹۸) گردآوری مجموعه یادداشتهای تلگرامی او در کانال شخصی و دو مقاله منتشره در مجلات است که همگی رویکردی انتقادی به وضعیت دینداری در دوران استقرار حکومت دینی دارند.
خلاصه کتاب
کتاب با یک مقدمه در تشریح استعاره خیابان ایران و سپس با اولین مقاله که میتواند مقدمه دومی برای کتاب باشد، با عنوان بزرخ آرمانگرایی و واقعگرایی، جمهوری اسلامی و دوگانه فارابی-ابنخلدون آغاز میشود. در این یادداشت تقابل مدینه فاضلۀ انتزاعی و فراتاریخی فارابی و مقدمۀ تاریخ عینی و واقعگرای ابنخلدون تشریح میشود و در پایان ادعا میشود خیل تصمیمگیران در جمهوری اسلامی عموما فارابیگرا، اهل مدینه فاضلۀ انتزاعی و آرمانی بودهاند و بهجاست که امروزه ابنخلدونوار بیشتر چشم بر واقعیات عینی بگشایند و مبنی بر منطق واقعیت با دیدنِ جهان آنگونه که هست نه آنگونه که باید باشد راهی به سوی جهانِ ساختنی بسامانتر بیابند. در یادداشت دوم به موضوع حواشی منطقه شمال کشور با استعاره شمالِ مردانه و شمالِ زنانه پرداخته میشود و سیر تغییرات شمال از حرکت به سوی مردانگیزدایی در پهلوی اول تا دوباره مردانه شدن در دوران انقلاب و باز میل به شمالِ زنانه که کانون فراغت و تفرج است بررسی میشود. در یادداشت سوم در رویکردی انتقادی به مردانگی و حاشیهنشینی زنان در فضاها و مراسم مذهبی پرداخته میشود. در یادداشت شاخصِ چهارم کتاب با عنوان تکثیر خیابان ایران چرایی گسترده شدن کُلونیهای دینداران از قبیل کافهها، رستورانها و مدارس ویژه تحلیل میشود. حیات گلخانهای و جدایی معناداری که نه فقط از سوی خود شهروندان دیندار بلکه از جانب برخی نهادها با ساختن شهرکها و مجموعههای اختصاصی شده است. همچنین از این نکته سخن به میان میآید که چرا در دوران استقرارِ حاکمیت دینی، دینداران ضمن احساس اقلیتبودگی به سیاست بقا (به تعبیر مولف) بازگشتهاند؛ که در ابتدای انقلاب با سیاستهایی نظیر اسلامیسازی فضاها و ساختارها سیاست غلبه بود.
یادداشت بعدی به منزله تکملهای بر نوشته پیشین با عنوان گشایش یا تنگنا؟ به وضعیت متناقض دینداران در حکومت دینی میپردازد و ادعا میشود برخلاف پندار اولیه زیست دینی برای دینداران در ذیل حاکمیت دینی به مراتب سختتر و پُرهزینهتر از حاکمیت غیردینی است. در پایان یادداشت هم بعد از بیان دلایل مدعای اصلی، گفته میشود زیست گلخانهای دینداران و سیاست بقایشان در موضعی منفعل و اجباری است و این انفعال از نتایج همان ادعای اصلی مبنی بر پُرهزینهتر شدن زیست دینی در ذیل حاکمیت دینی است. چیزی که از نظر مظاهری بستری آماده برای تقابل و فعال شدن گسل خطرناک مذهبی- غیرمذهبی است. در یادداشت کوتاه ششم به رشد نامتوازن صرفا سختافزاری تشیع در دوران معاصر پرداخته و ادعا می شود این توسعۀ صرفاً سخت افزاری اولاً در یک توافق نانوشته هم به مذاق توده دیندار خوش میآید و هم روحانیت با آن همدل است، ثانیاً به سختی میتوان ادعا کرد همرا با بسط نرمافزاری و معرفتی تشیع است. یادداشت کوتاه بعدی ضمن پرداختن به رخداد عدم اکران فیلم رستاخیز آن را دستمایهای برای تحلیل تقابل دوگونه گفتمان تشیع نخبگانی و تشیع مردمی و مواضع متفاوت آنها قرار میدهد. مرجعیت مذهبیِ جمهوری اسلامی در کشاکش قم و تهران عنوان یادداشت بعدی است که معطوف به تشریح دو جریان به بیان نویسنده تشیع سیاسی و تشیع سنتی-هویتی است که پیروزی انقلاب اسلامی بر مبنای این دوگانه، پیروزی و برتری تشیع سیاسی و ایدئولوژیک بر گونۀ دیگر تفسیر بود. چیزی که از نظر نویسنده بعد از جمهوری دوم (مصادف با پایان جنگ و عبور از مرحله استقرار نظام) تشیع سیاسی با افول، عقب نشینی و نوعی جلبنظر تشیع سنتی و هویتی مواجه شده است. یکی از شواهد این نکته مساله عدم حضور زنان در ورزشگاهها بهرغم فتوای جواز رهبری است.
آخرالزمانِ شیعی و الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی بر صدر یادداشت بعدی میآید. در این یادداشت رشد ادبیات آخرالزمانی و باور به بسیار نزدیک بودنِ ظهور در سیر تاریخی مختصری بیان و وجه مهم اشتراک ادبیات آخرالزمانگرایی عصر صفوی و دوران جمهوری اسلامی در تطبیق شخصیتهای روایی بیان شده در روند ظهور تحلیل میشود. یکی از مشخصترین رویدادهای نمادین برای مظاهری در تحلیل خود صبحگاه مشترک یگانهای نظامی و انتظامی جهت اعلام آمادگی و بیعت با امام زمان (عج) در روز معنادار نهم ربیعالاول و در مسجد جمکران است. به نظر مظاهری این مجموعه اتفاقات حاکی از پُررنگ شدن سویههای شیعی در زبان رسمی و هویتیابی مذهبی نظام از قم و تبدیل شدن بیشترِ نظام اسلامی به نظامی شیعی است. پازل آخرالزمانی که در کنار دیگر قطعات رشد سختافزاری تشیع، فربهی مناسک و ظهور مناسک نوپدید، تصویرگر آینده تشیع ایرانی است. سه یادداشت آخر کتاب به نوعی به بحث وحدت شیعه و سنی در قالب ایده هفته وحدت میپردازد. در یادداشت نخست ایده هفته وحدت را که در سه میدان تاریخ، دولت و روحانیت رسمی دو مذهب به اشتباه ترویج شده، شکستخورده مینامد و پیشنهادی جایگزین برای عوض کردن زمین بازی وحدت در موضوع مشکلات اجتماعی، گفت وگو در لایه نخبگان غیردینی و برجسته کردن دیگر وجوه هویتی به موازات هویت مذهبی اهل سنت میدهد. در یادداشت بعدی با عنوان وحدت آمرانه، وحدتگراییِ از بالا به پایین حکومتی ناکام و محقق نشده در متن جامعه مذهبی طرفین معرفی میشود که حتی باعث رشد جریانهای تکفیری شده است. چیزی که به نظر مولف متناسب با یادداشت قبلی باز بهتر بود در سطح نخبگانی حوزه و دانشگاه و نه ساختار حکومتی دنبال میشد.
عنوان آخرین یادداشت واقعیت شیعه بودن و اقتضائات هویتی است. در این یادداشت مدعای اصلی یادداشت پیشین تبیین میشود که شعار وحدت اسلامی چگونه به رشد اندیشههای تکفیری بین شیعیان انجامیده است. ابتدا در یک منظر تاریخی سیر تاریخ تشیع به عنوان اقلیتی و غیررسمیِ معترض در تاریخ جهان اسلام بررسی میشود. تاریخی که در آن مناسک شیعی به عنوان تقویتکننده مرزهای هویتی خود با دیگریِ در اکثریت (بنابر بر ویژگی مشترک همه اقلیتهای تاریخی) برای حفظ هویت حتی از مناسک رسمی اسلامی نظیر نماز و حج همیشه جایگاه والاتری داشتهاند. اقلیتبودگی تشیع که همیشه با تشدید عناصر هویتی - مناسکی نسبت مستقیم دارد، به نظر مظاهری در نقطه مقابل ایده وحدت آمرانه از سوی تشیع سیاسی است، در نتیجه از نطر او هر قدر ایده وحدت بیشتر ترویج شده، تشیع سنتی-هویتی (به عنوان بخشی از جامعه شیعه) در جهت واکنش تقابلی بیشتر به سوی مقاومت، هویتبخشی، تکفیر و حفظ مرزهای خود با دیگری از طریق احیا، توسعه و تورم و ابداع مناسک مذهبی رو آورده است. چیزی در زنجیره تولید هویتهای مرگبار در واکنش بخشی از جامعه اهل سنت به رشد جریانهای سلفی و تکفیری و خشونت مذهبی در آنها منجر شده است. البته مولف در جاهای دیگر علیرغم تذکر فربهی مناسک، موضع نقد خود را در نقطه مقابل نقد و خشونت روشنفکران در قبال دین عامه میداند، از منطق و لزوم فهم دینِ مناسکی عامه در چارچوب خود دفاع میکند و تغییرات مناسکی را طبیعی و البته نه لزوما مطلوب میداند.
نقاط قوت و ضعف
ساکن خیابان ایران، کتاب حقیقتا خوشخوان، جذاب و جسوری است. مظاهری در تحلیلهایش به عنوان ثمره چند سال کار جدی و دغدغهمند در حوزه مطالعات اجتماعی تشیع و انقلاب، خوشقلم، باریکبین و جامعاندیش بوده است. از نهایت مرزهای مجاز برای سخنگفتنِ جسورانه به نحو خوبی بهره میبرد. هم حرف خوب میزند و هم خوب حرف میزند. هم خوب جزئیات روزمره را زیر نظر میگیرد و هم خوب آنها را در طرح کلی تحلیل خود مینشاند. هم ژورنالیستِ روزمره است و هم استراتژیست گذشته و آینده. نویسنده به تصریح خود به جامعه مذهبی تعلق دارد و از طرف دیگر با عینک یک جامعهشناس دین به وضعیت دینداران در حکومت دینی، منتقدانه مینگرد و دین را برای انسان و جامعه بیشتر میپسندد تا دولت و قدرت. همچنانکه در ابتدا کتاب را به امامموسیصدر دقیقا برای همین تقدیم میکند که او به نظر مظاهری دین را برای انسان و جامعه میخواست، نه دولت و قدرت. چنین موقعیت شایع نیست. جامعهشناسان ایرانی یا چندان دین را درخور یک عنصر سترگ سنت، شایسته در قرار گرفتن در متن تحلیل نمیبینند یا خود به عنوان یک باورمند، به جامعه مذهبی تعلق خاطر ندارند. به همین دلیل معمولا آن را خوب نمیشناسند. یا اگر هم خلاف این باشد، رویکردشان انتقادی نیست و از سر مواضع ایدئولوژیک یا دلایل از نظر خودشان کافی و مستدل و موجه از اساس موافق تسهیل دینداری در ذیل حکومت دینیاند تا دچار چالش و مسأله بودن آن. اما محسنحسام مظاهری هم جامعهشناس است، هم خود متعلق به جامعه مذهبی و هم پیگیر و دغدغه مند مطالعات تشیع، عاشورا و انقلاب و از همه مهمتر نگاهش انتقادی و چالشی است. همه اینها در کنار هم موقعیت ویژه و غیرشایعی به تحلیلهای او میبخشد که سخنگویان زیادی ندارد. همه اینهاست، اما مانع نمیشود نقاط ضعف کتاب او را ندید.
ساختار تلگرامی
اولین نکته اینکه ساختار کتاب متاثر از تلگرامیزه بودن نوشتهها است. مقصود از تلگرامیزه بودن، مجموعهای از ویژگیهاست که ناگریز حاکم بر نوشتههای منتشره در شبکه اجتماعی تلگرام است. اخیرا شاهدیم کتابهای مشابهی چاپ و تصحیف میشوند که ابتدا یادداشتهای تلگرامی بودهاند. این یک حُسن دارد و یک قبح. حُسنش این است که نوشتهها بیهوده بلند و حوصلهسَربر نیست. مظاهری تا به حال نشان داده توانایی خوبی در ایجاز سخن و در عین حال جامعنویسی دارد. جمع این دو، کار سادهای نیست و سالها مرارت و تمرین میطلبد. او حرفِ خوبش را به اندازه و کامل میزند. محدودیت و کمحوصلهگی تلگرامخوانان هم مزید بر علتِ کوتاهنویسی شده است که به هنر نگارش مظاهری، خروجی نهایی معمولا عقیم و نارس از کار در نیامده است. هرچند برخی یادداشتها مثل رشد تشیع: سخت افزاری یا نرمافزاری میتوانست مفصلتر باشد و یکهو تحلیل را در اوج خود و تمام نشده، رها نکند.
نقص ساختار تلگرامی اما، در ناپیوستگی یادداشتها نسبت به هم است. البته میتوان یادداشتهای مظاهری را در ذیل عنوان کتاب که چالشهای دینداری در جمهوری اسلامی است جمع کرد، اما گاهی برخی یادداشتها از مرز موضوع بیرون میزند و مرتبط با سایر حوزهها و مناظر میشود. خصوصا اینکه گاهی سویۀ نوشتهها دیگر از منظر نگاه دینداری عامۀ دینداران به عرصۀ جامعه و قدرت نیست، بلکه بیشتر از آنسو متوجه مسائل و مناظر سیاستگذاری دیندارانه است. فرق است بین سیاستگذاری دیندارانه با دینداری در ذیل سیاست.
همچنین چالش و مهمترین نقد وارده در تلگرامیزه بودن یادداشتها این است که ما با رویۀ خارجی تحلیلها سر و کار داریم. چیزی که متناسب با اقتضائات یک کانال تلگرامی بدیهی است. اما وقتی متنی که جسورانه به مواجهه چنین موضوع فربه و پیچیدهای رفته است به کتاب تبدیل میشود، انتظار است مبانی، زیربناها و برخی عقبههای نظری تحلیلها هم به فصول کتاب افزوده شود. مثلا وقتی ادعا میشود دینداران در حکومت دینی (به بیان مولف شرایط غیر عادی) تحت فشار عوامل بیرونی قرار میگیرند (صفحه ۷۰ کتاب) خواننده سختگیر انتظار دارد نویسنده بگوید این نکته مبتنی بر کدام مبنای نظری در مناسبات دین و دولت و سازگار با چه قرائتی از نصوص دینی است؟ همچنانکه قابل تصور است شخصی که در نقطه مقابل، موافق تسهیل دینداری در حکومت دینی است، برداشتی از گستره و شمول شریعت ارائه کند که کسب قدرت از ذاتیات و واجبات دین باشد. بدون شفاف بودن این قبیل مبانی نظری و اکتفا به تحلیلهای بیرونی و جامعهشناختی، داوری در این تقابل ناممکن و سطحی است. شاید نویسنده بگوید من با میل به رویکرد ابنخلدون و توجه به واقعیات خارجی و محقق شده در تاریخ از همان اول مبنایم را مشخص کردهام. در صورت این پاسخ بر خواننده آگاه روشن است که توجه به واقعیت بیرونی و عینی ما را بی نیاز از تصریح مبانی نظری و ذهنی نمیکند، همچنانکه میدانیم و گفتهاند هر مشاهدهای مسبوق به نظریه و هر مشاهدهگری عینک تئوری خود را بر چشم زده است.
در مجموع باید گفت کتاب ساکن خیابان ایران در نوع خود در پرداختن به موضوعی حساس و حیاتی، نمونههای مشابه زیادی ندارد. تحلیلها مناظر جدیدی از تبیین مساله را پیش چشم خواننده میگشاید و ذهن او را از زوایای تازهای به رخدادهای روزمره متوجه میکند. از این رو ساکن خیابان ایران برای هر دیندارِ دغدغهمند و تحلیلگر اجتماعی که نقشآفرینی دین را در جامعه و در حضور حکومت دینی مهم میانگارد و زیست روزمره خود را به نحوی از انحاء دچار چالش و مسأله یافته، کتابی جدی و درگیرکننده است. این جدای از آن است که او دین را برای انسان و جامعه بداند، یا برای دولت و قدرت یا هر دو یا هیچ کدام.
نظر شما