یکم- تقریباً شش سال قبل گفتوگوهای محرمانه و لابیهای شبانهروزی ایران و آمریکا منجر به توافق هستهای جامع موسوم به برجام شد. دیپلماسی در برجام با دادن وعدههای فراوان، تن به ریسک قابلتوجهی داد و امروز این وعدهها رنگباختهاند و خطر هر لحظه بیشتر میشود. نمیتوان پیامدهای تصمیم احمقانه ترامپ در خروج یکجانبه از برجام را نادیده گرفت بخصوص در تورم برخی کالاها و کاهش فروش نفت ایران. با این همه، تصور غیرواقعبینانه ترامپ در اعمال فشار حداکثری بر ایران که باعث شود ایران شروط ترامپ را قبول کند نشان داد که ایران هنوز کارتهایی برای بازی دارد و هنوز بازی موش و گربه ادامه دارد. درست در دو هفته پایانی مذاکرات بود که مسئله لغو تحریمهای تسلیحاتی و موشکی ایران مطرح شد و روسیه و چین نیز از این طرح استقبال کردند. مسکو اعلام کرد که این تحریمها باید نخستین محدودیتهایی باشند که برداشته شوند و به این ترتیب موضع مسکو باعث بروز اختلاف جدی میان اعضای ۱+۵ شد. پس از کشوقوسهای فراوان، راهحلی ارائه شد که بر اساس آن تحریمهای تسلیحاتی و موشکی ایران برداشته شود، اما به صورت تدریجی و مرحله به مرحله. و سرانجام در روز برجام قطعنامه ۲۲۳۱ در ۲۰ جولای ۲۰۱۵ به تصویب رسید و سند برجام مورد تأیید قرار گرفت.
پیشتر چهار قطعنامه ۱۷۳۷،۱۷۴۷،۱۸۰۳،۱۹۲۹ ذیل ماده ۴۱ منشور سازمان ملل از سوی شورای امنیت در خصوص ایران به تصویب رسیده بود که تحریمهای تسلیحاتی نیز در آنها گنجانده شده بودند. پیوست دوم قطعنامه ۲۲۳۱ محدودیتهای مربوط به تسلیحات را به قوت خود باقی گذاشت و رفع آنها را منوط به گذار زمان اعلام کرد. تفاوتی که برجام در محدودیت تسلیحات ایجاد کرد این بود که تا پیش از این، فروش تسلیحات به ایران به کلی ممنوع بود اما بر اساس برجام فروش تسلیحات با تأیید شورای امنیت مجاز شد.
دوم: تحریم تسلیحاتی ایران نخستین بار در قطعنامه ۱۷۴۷ در ۲۷ مارس ۲۰۰۷ اعمال شد. بند ۵ این قطعنامه تصریح میکند: شورا تصمیم میگیرد که ایران نباید اقدام به تأمین، فروش یا انتقال مستیم یا غیرمستقیم مواد یا سلاح مربوطه از طریق خاک، اتباع، ناو یا هواپیمای خویش کند و همه کشورها باید تأمین این قطعات را از ایران از طریق اتباع خود یا استفاده از کشتی یا ناو هواپیمابر خویش، در داخل یا خارج از ایران ممنوع اعلام کنند. بعد از آن قطعنامه ۱۷۳۷ در ۲۶ دسامبر ۲۰۰۶ تصویب شد. بند ۳ این قطعنامه تصریح میکند: این قطعنامه از همه دولتها میخواهد داراییهای مالی ۱۰ شرکت و سازمان و ۱۲ فردی که در برنامههای هستهای و موشکی ایران مشارکت داشتهاند را مسدود نمایند.
در برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام و یا توافق هستهای وین تحریمهای تسلیحاتی به دو دسته تقسیم شدند؛ تحریمهای تسلیحاتی و تحریمهای موشکی.
الف. تحریمهای تسلیحاتی
در مورد تحریمهای تسلیحاتی، محدودیتی ۵ ساله برای ایران در نظر گرفته شد و تا پیش از آنهم ایران قادر خواهد بود آنچه را که در لیست «تسلیحات متعارف سازمان ملل» وجود دارد، با جلب رضایت اعضای شورای امنیت سازمان ملل خریداری کند.
در بند ۵ از بخش بیانیه قطعنامه، در توضیح این مسئله آمده است:
«تمامی کشورها، مشروط به اینکه شورای امنیت پیشاپیش بر مبنایی مورد به مورد، تصمیم به تصویب بگیرد، میتوانند در این فعالیتها مشارکت داشته و یا اجازه آن را صادر کنند: تأمین، فروش و یا انتقال مستقیم یا غیرمستقیم، هرگونه تانک جنگی، خودروهای رزمی زرهی، سامانههای توپخانهای سنگین، هواپیماهای رزمی، بالگردهای تهاجمی، ناوهای جنگی، موشکها و یا سامانههای موشکی، مطابق با اهداف "فهرست تسلیحات متعارف سازمان ملل"،
ب. تحریمهای موشکی
در مورد تحریمهای موشکی، محدودیتهای اعمالشده، هشت ساله خواهند بود و قرار است پس از آن محدودیتهای مربوط به توسعه برنامه موشکی ایران نیز برداشته شود.
در این بخش هم بندی وجود دارد که بر اساس آن، تا پیش از رفع محدودیتهای هشت ساله نیز ایران میتواند موارد مورد نیاز برنامه موشکی خود را دریافت کند، مشروط بر اینکه خرید آنها از قبل به اطلاع شورای امنیت سازمان ملل رسیده و مورد تصویب قرار گیرد.
در حالی که در قطعنامههای پیشین ایران از هرگونه فعالیت موشکی «منع» شده بود، در قطعنامه جدید از ایران «خواسته شده است» تا دست به فعالیتهای مرتبط با موشکهای بالستیک نزند.
سوم: بر اساس برجام در سال ۲۰۲۰ تحریم تسلیحات سبک و متعارف ایران به پایان میرسد. در سال ۲۰۲۳ تحریمهای مربوط به تسلیحات سنگین و موشکی اتمام پیدا میکند و در سال ۲۰۲۵ قطعنامههای پیشین سازمان مل علیه ایران که عمدتاً قطعنامههای فصل هفتمی بودند دیگر قابلیت بازگشت خود را از دست میدهند. اگر ایران زودتر از سال ۲۰۲۵ از برجام کنار بکشد، تحریمهای سازمان ملل و قطعنامههای پیشین به شکل خودکار علیه تهران فعال میشوند. و این دقیقاً همان سناریویی است که دولت ترامپ به دنبال تحقق آن در قبال ایران است چراکه بازگشت قطعنامهها، ایران را مجدداً مانند پیش از برجام ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار میدهد که تحریم و گزینه نظامی را مجاز میداند. نگرانی اخیر مقامات وزارت امور خارجه آمریکا در خصوص اتمام مهلت محدودیتهای برجامی ایران در تنگنا قرار دادن ایران برای خروج یک طرفه از برجام است تا برای اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران ابزار حقوقی لازم در اختیار داشته باشند و گرنه همان طور که اشاره خواهم کرد مسئله جنگ با ایران نیست، اگرچه نمیتوان پیامدهای تحریمهای بیشتر بر ایران را انکار کرد.
اظهارات مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در این خصوص چندآنهم نکته جدیدی ندارد اما شاید این پیام مهم و تکراری را دارد که تحریمها ادامه خواهد داشت. ما چه این اقدامات خلاف حقوق بینالملل ایالاتمتحده علیه ایران را تروریسم اقتصادی بنامیم و یا هر عمل نقض قوانین بینالمللی، باید اذعان کرد که این تحریمها در سیاست داخلی و خارجی کشورمان تأثیر خواهد گذاشت. بیتردید نمیتوان سیاست خارجی را بدون توجه به مؤلفههای سیاست داخلی بررسی کرد و این هر دو در هم تنیدگی دارند. اصلاحات در برخی امور داخلی از جمله امور قضایی میتواند تأثیر مثبتی در سیاست خارجی داشته باشد. و دست آخر اینکه صحنه سیاست بینالملل صحنهای است که امروزه نمیتواند جدا از صحنه سیاست داخلی کشورها باشد. و در واقع سیاست خارجی متغیر مستقلی نیست که ادعا بکنیم میتوانیم بدون توجه به نارساییها در سیاست داخلی در حوزههای اقتصاد، فرهنگ و سیاست، در سیاست خارجی موفق باشیم. واقعیت این است که ما در داخل با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه هستیم حتی در حوزه فرهنگ با دوران در حال تحولی روبرو هستیم. مدیریت این مشکلات در داخل خود جنگی دیگر است که باید بر آن پیروز شد. لذا دغدغههای سیاست داخلی بیگمان در سیاست خارجی بیتأثیر نیست. کسب مزیت نسبی در داخل در حوزههای مختلف میتواند در سیاست خارجی نیز برای ما مزیت نسبی به بار آورد.
چهارم: در حال حاضر موضوعاتی مشترک بین طرفین برای مذاکره وجود دارد و باب دیپلماسی مثل همیشه به روی طرفین باز است: عربستان، عراق، یمن، افغانستان، سوریه میتوانند محورهای مشترک مذاکره قرار گیرند. باز شدن دوباره درهای مذاکره و گفتوگوی ایران با عربستان که بستر آن تقریباً فراهم شده است میتواند از فشارهای ایالاتمتحده بر ایران بکاهد و در مسیر آینده برجام تأثیر بگذارد و چه بسا وزیر امور خارجه آمریکا از صحبت کردن درباره قطعنامه جدید علیه ایران اجتناب کند. اگرچه مسیر دشواری است اما ناممکن نیست. در عراق، ایالاتمتحده از عمق نفوذ استراتژیک ایران نگران است و آمریکا قصد ندارد به این راحتی عراق را تبدیل به حیاط خلوط ایران بکند. در افغانستانهم همینطور. و هکذا در یمن که موضوع جدی و تنشآفرینی در منطقه است. در هر کدام از این جبههها دو طرف میتوانند به توافقاتی برسند.
پنجم: اراده برای جنگ مهمترین عامل در جنگ است. پرسش این است که آیا در حال حاضر چنین ارادهای در ارتش ایالاتمتحده به جشم میخورد؟ حتی مجهزترین تکنولوژی در جهان برای زمینگیر کردن دشمن بدون اراده و میل به جنگ بیفایده است. بیخود نیست برخی نظامیان پیچیدهترین نظام تسلیحاتی را ماهیت بشر میدانند و توسل به زور را منوط به فهم مهمترین و اساسیترین نظام تسلیحاتی یعنی انسان میدانند.
خیلیها معتقدند عدم تمرکز دولت ترامپ بر مسئله اراده و میل برای جنگ باعث ایجاد شکاف خطرناک در رفتار ارتش آمریکا شده است، البته بگذریم از دلایل جامعهشناختی این امر و فقط بر این نکته بسنده میکنم که ترامپ برای طبقه کارگر آمریکا وعده داده است سراغ جنگ نخواهد رفت و بیشتر بر بهبود اوضاع اقتصادی آنها تمرکز خواهد کرد نه جنگ. با این اوصاف در گفتمان استراتژیک باید سناریوهای محتمل را بررسی کرد و در صحنه سیاست بینالملل هر آن میتواند اتفاقی رخ بدهد و همه معادلات را عوض کند.
موسسه رند در گزارشی که در سال ۲۰۱۸ منتشر کرد (https://www.rand.org/pubs/research_briefs/RB۱۰۰۴۰.html) به بررسی تاریخی اراده برای جنگ از زمان جنگ جهانی دوم به بعد میپردازد و تلاش میکند فهم اراده برای جنگ را در تاریخ مورد کنکاش قرار دهد. این موسسه بیش از ۲۰۰ اثر مهم را در این موضوع تحلیل میکند و به این نتیجه میرسد که هیچ تعریف، تبیین یا الگوی قابل قبول همگانی از اراده برای جنگ در ارتش آمریکا وجود ندارد. این بدان معنی است که ارتش ایالاتمتحده و متحدانش هیچ نقطه مرکزی مرجع برای فهم مهمترین عامل در جنگ یعنی ماهیت انسان ندارد. این گزارش فهم این امر را بسیار دشوار اما ممکن میداند.
کارشناس و پژوهشگر روابط بینالملل
نظر شما