در این برنامه، شهشهانی از تصویر ایرانی گفت که همراه با پوشاک در حافظه جهانی تثبیت شده است: هویت فرهنگی با پوشاک متمایز میشود و از ابتدا برای ایرانیان چنین بوده است. پارچه سر ملکه هخامنشی او را از پادشاه متفاوت میکرده و ملکه پارت با تاجی بلند بر سر شناخته میشد. در همه دوران باستان آنچه هویت فردی را به همه میشناساند، چه طبقه مرفه و چه نازل، لباس است. اگر طبقه حاکم به تاج مشخص میشود، طبقه روستایی نیز حتی اگر پایش برهنه است اما سرش پوشیده است.
او ادامه داد: با تاختوتاز ایران ازسوی اعراب و مغولها، محیط عمومی ایران برای زنان خطرناک میشود و آنان را به قلعههای پوششی سوق میدهد تا آبرو و جانشان حفظ شود. آنان از پشت پنجره نظارهگر جامعه میشوند و محیط عمومی را به پیلهوران میسپارند. هرچه رتبه بالاتر رود، حفاظت بیشتر میشود و حتی ورود به عرصه عمومی اعلام میشود اما در طبقات پایینتر چون روستاییان و کشاورزان، این حضور تداوم مییابد.
این انسانشناس سپس به توضیح نمونههایی در پوشش پرداخت و گفت: در ایران لباس اقوام در مناطق مختلف تفاوت دارد. اگر زن گیلک دامن چیندار بلند بر تن دارد، در کوهستانهای مرکزی دامن کوتاهتر است. در میان کردها آستین زنان سمبوسهای بلند است با جلیقهای که از کمر دوخت میخورد. دیگر آنکه وقتی حرکت میکنند شلوارشان دیده نمیشود. اما کردهای کُرمانج دامنشان کوتاه است که تا روی ساق پا آمده و با جوراب پوشانده میشود. در شمال شرق ایران، زنان ترکمن با تاسی از آسیای شرقی، از پیراهن بلند و روسری سهگوشی به سر قرار میدهند که به آنان امکان تنوع میدهد و اگر ازدواج کرده باشند تل مدوری روی سر خود - و زیر روسری - قرار میدهند. مردان هم قبای بلندی بر تن میکنند و کلاه پشمی بافته نشده بر سر دارد. زنان شرق ایران جامه و شلوار سفید دارند و هرچه به جنوب میرود فراختر میشود تا برای باد زدن و خنککردن خود و همچنین دورکردن حشرات از خود یاریگرشان باشد. در قشم و لنگه و هرمز و کیش البته شلوار زنان چسبان است. زنان جنوب ایران را با شوار و دامن تنگ و غربنشینان را با دامنهای فراخ نظاره میکنیم. در شمال غرب و جنوب شرق اما لباس مردان بهشکل گذشته حفظ شده و لباس زنان هنوز همان تنوع رنگ را دارد. در جنوب ایران زنان از نقاب استفاده میکنند تا صورتشان از نور شدید آفتاب برحذر بماند. مردان بلوچ هم شالی بر کمر میبندند که هم برای دور کمر است، هم برای نماز گزاردن و هم در سایه نشستن روی زمین. کلاه نمدی بختیاریها نیز هم برای علامت دادن مورد استفاده قرار میگیرد و هم اندازهگیری گندم و همه اینها، مثالهایی بود برای این خصیصه ایرانیها که از یک شیء یا مکان استفاده متنوعی میکند.
لباس در هر شهر دائم در حال تغییر است و بسیار انعطافپذیر مینماید، همانگونه که لهجه روستابهروستا فرق میکند طرح و رنگ لباس هم چنین است و حفظ آن بسیار دشوار است اما میتوان با تدبیر حفظشان کرد
شهشهانی پس از این نمونهها، بهسراغ زمان متاخر آمد و اظهار کرد: با این تنوع و هویت ظاهری وسیع، حال باید دید چگونه وحدت پوشاک ایرانی حفظ میشد و چگونه این یگانگی پدید آمد بدون آنکه حکم حکومتی در کار بوده باشد. البته در روزگار قاجار یگانگی در دولتمردان وجود داشت زیرا هرکس که حکم پادشاه میگرفت و صاحبمنصب دولتی میشد خلعت و جبه و حمایل و نشان به او داده میشد و این پوشاک وسیله نمایانساختن یکپارچگی کشوری بود. در همین ایام، شرقشناسان و سیاحان فرنگی که به ایران میآیند، اوج ارتباطشان دربار بود. اما آنان تنها برای لذتبردن و سفرکردن و نوشتن سفرنامه کیلومترها راه نمیآمدند تا ایران را ببینند. در این میان، اگر علاقه چارلز دوم، پادشاه بریتانیا، به علاقه به استفاده از مدل لباس ایرانی بهجای فرانسوی را به کناری گذاریم، از آن زمان و بهمرور در علاقه و سلیقه ایرانی در لباس تغییرات شگرفی رخ میدهد. از این رو، با رخنه تفکر همانهایی که به ایران میآمدند، در پارچه و دوخت و دانش و الگو تغییر ایجاد شد و این اثرگذاری از راه سلیقه صورت گرفت تا مدلسازی مورد تمایل آنان انجام شود.
بهگفته این استاد دانشگاه شهید بهشتی، مدلهای خارجی با پارچههای ازخارجآمده در اختیار خیاطان ایرانی قرار گرفت و این روند تا دوره پهلوی اول ادامه یافت و در آن زمان، قانون لباس متحدالشکل مطرح شد و در ارتش، آموزشوپرورش و ادارات دولتی عملی شد. حالا خاندان سلطنتی از لباسهای خارجی استفاده میکردند که متمدنان و تمیز و پاکیزه بود و البسه بومی کثیف و ژنده و قدیمی. وقتی ناپلئون سوم به ناصرالدینشاه نامه نوشت متذکر شد که عثمانیها با کنارگذاشتن لباس بومی حیثیت خود را در اروپا از دست دادند و از این رو، تمدن میتواند همراه با حفظ شئونات باشد. اما در دوره پهلوی دوم دو زن (فرح دیبا و فائقه آتشین) به الگودهندگان جامعه تبدیل شدند و پاریس به محل اقتباس تبدیل شد. لباس اقوام ایرانی حفظ شده بود اما برای حضور در ادارات دولتی نیاز به لباس رسمی داشتند و یونیفورم راهی برای همین تغییر بود. این تغییرات لباس اما برای روشنفکران چندان محل اهمیت نبود. پس از انقلاب اما درباره پوشش حرف به قانون و شرع و عرف و حریم خصوصی و محل عمومی کشیده شد. با این حال، از آغاز دهه ۱۳۹۰، طراحان ایرانی جرات یافتند از طرح و رنگ استفاده کنند و البته نباید فراموش کرد برای حضور دوباره در عرصه جهانی پوشاک و معیار قرارگرفتن لباس ایرانی باید هنر و صنعت را توامان داشت و البته خلاقیت و اعتماد به نفس. اگرچه بازگشت به گذشته و لباس آن معنا ندارد اما اکنون در حال محکخوردن و فهم گذشته خود هستیم تا با الگوگیری از آن پیشینه خود را به روز به منصه برسانیم. جالب است بدانیم من مدتی تلاش کردم لباس زنان منطقه مورد پژوهش خود یعنی ممسنی را در عرصه عمومی و خصوصی بپوشم اما لباس ۱۵ متری مناسب خیلی جاها مثلا سوار اتوبوس شدن نبود چون دستوپا گیر بود. این را نگفتم که تصور کنید اینگونه البسه را نمیتوان پوشید بلکه باید برای زندگی امروز که مختصات خود را دارد مناسبسازی کرد.
او در پایان با ذکر چند نکته درباره لباس ایرانی گفت: سریعترین راه برای انتقال معنا لباس است. تنوع رنگ لباس در ارتباط با نوع اقلیم و جنس پوشش با جغرافیا و سرما و گرما مرتبط است. مناسک مذهبی، ملی و خانوادگی برای ایرانیان بسیار مهم است و همیشه دوست دارند بهترینهایشان را بپوشند. بیشک پوشاک یک موضوع مربوط به اقتصاد سیاسی است و دنیا این را فهمیده است و نگرش عمومی به لباس با آنچه نگاه رسمی حاکم دارد همیشه تفاوت داشته است. امروز جوانان منطقه بر مبنای سلیقه خود لباس بر تن میکنند، نه وابستگی مکانی. لباس در هر شهر دائم در حال تغییر است و بسیار انعطافپذیر مینماید، همانگونه که لهجه روستابهروستا فرق میکند طرح و رنگ لباس هم چنین است و حفظ آن بسیار دشوار است اما میتوان با تدبیر حفظشان کرد.
نظر شما