میراث صنعتی‌زاده‌ها
کودکان پرورشگاه صنعتی به هنگام استقبال از سیدمحمد تدین، والی کرمان/ سه‌شنبه دوم دی ۱۳۰۹

عصرهنگام که لاله‌زار برگشتیم، قراری دیگر در راه بود. باید سری هم به پرورشگاه صنعتی می‌زدیم که قرارش را به واسطه همین آقای مصطفویِ گلاب زهرا تنظیم کرده بودیم. می‌خواستیم حالا که در حال گفت و شنود درباره صنعتی‌زاده کارآفرین هستیم از وجهی دیگر نیز او را بشناسیم. از این رو به سراغ پرورشگاه صنعتی رفتیم.

جایی دیگر که شامل سلسله اقدامات عام‌المنفعه خاندان صنعتی‌زاده می‌شود. مصطفوی ما را با ماشین خود تا پرورشگاه در خیابان بهشتی رساند و با «محمود صنعتی» که مدیرعامل این مجموعه است، آشنا کرد. قرارمان چهار بعدازظهر بود و ما یک ربعی زودتر رسیدیم. عکس‌های مدیران پیشین پرورشگاه به دیورار بود و همچنین عکسی تاریخی که حاج علی‌اکبر در مرکز تصویر و همایون جایی در آن وسط و میان بچه‌های پرورشگاه جا خوش کرده بود.

همایون صنعتی‌زاده (ردیف دوم، نفر اول) و علی‌اکبر صنعتی‌ (ردیف دوم، نفر هفتم)

صنعتی که این روزها ۶۶ ساله است، از آن کس که پرورشگاه به همت او پا گرفته است، شروع کرد و گفت که او فرزند عبدالعلی پنبه‌فروش بود و در کودکی طعم بی‌مادری چشیده بود. او که از تجار و صنعتگران شناخته‌شده کرمانِ روزگار قاجار بوده که در کاروانسرای هندوها واقع در بازار میدان قلعه به خرید و فروش کُرک و شال اشتغال داشت، کلمه صنعتی را به همین دلیل یدک می‌کشید. دوران او مقارن با تحولات اجتماعی ایران مانند روشنفکرمآبی بود و او نیز با افراد منورالفکر حشرونشر داشت. جز این اما تفکری مردمی و شخصیتی خیّر داشت. به سبب کار خود بسیار سفر می‌کرد. ازجمله در استانبول با میرزا آقاخان کرمانی، میرزا رضا کرمانی و سیدجمال‌الدین اسدآبادی دیدار و بسیار تاثیر پذیرفت. آن زمان هنوز ناصرالدین شاه ترور نشده بود، مدتی قبل از آن. نوشته‌اند جرقه ایجاد پرورشگاه را سیدجمال برای او روشن کرد و توصیه کرد در کرمان بچه‌های بی‌سرپرست را جمع کن و پرورش بده و تربیت کن و حتی تا چندین سال در خانه خودش بچه‌های یتیم را سرپرستی می‌کند. او پس از آنکه به هند و عثمانی رفت و حج گزارد، به محضر آیت‌الله شیخ هادی نجم‌آبادی رفت که البته با او هم در ارتباط بود.

کودکان پرورشگاه صنعتی/ دوره پهلوی اول

صنعتی می‌گوید وقتی حاج علی‌اکبر به کرمان رسید بچه‌ها را دور خود جمع کرد و برایش خوراک و پوشاک تامین کرد.ابتدا با فروش بخشی از خانه‌اش، هفت کودک را در آنجا اسکان داد. اما بعد، کمیسیونی متشکل از افراد متمکن و خیرخواه تشکیل داد و سی نفر از اطفال یتیم را جمع‌ کرد تـا بتواند در آن شرایط سخت، آنان را از مرگ نجات دهد و هـم حرفه و صنعت بیاموزند. به مرور دیگر کفاف نمی‌داد و تا آمد به خودش بجنبد جنگ جهانی اول شروع شد. یتیمان روزبه‌روز زیادتر می‌شوند. حاج‌ علی‌اکبر عزمش را جزم می‌کند. زمینی در بیغوله‌ بیرون خندق رها شده، شکایت می‌برد پیش حسام‌الملک، حاکم وقت، و می‌خواهد که زمین را به او بدهد. زمین آن اما متعلق به نظمیه بود که می‌خواستند در آن زندان بسازند زیرا هنوز در آن زمان پرورشگاه و دارالایتام مفهومی غریب بود. پسرش عبدالحسین را به تهران می‌فرستد. ماجرا شش ماه طول می‌کشد اما او چنان ابرام می‌ورزد که هم زمین را می‌گیرد هم مسبب عزل آن حاکم می‌شود. زیرا معتقد بود که با چنین کاری، امکان وقوع بزه کاهش می‎یابد. حاج‌علی‌اکبر در این زمین خانه‌ای می‌سازد و خودش و بچه‌ها در آن ساکن می‌شوند. پرورشگاه زمستان ۱۲۹۵ آغاز به‌کار کرد که البته برای برپایی آن خیرّین کرمانی چون ارباب شهریار، دیلمقانی، هرندی، ارجمند، آگاه و... نیز صنعتی را کمک کردند. بچه‌ها در آنجا هم درس می‌خواندند و هم حرفه‌ای می‌آموختند. کرمان چون در جنوب‌شرق ایران واقع بود، مقر کمپانی هند شرقی بود و کنسولگری انگلیس در این شهر شعبه‌ای داشت و بچه‌ها از پارچه‌های پشمی به نام بَرَک برای آنها کلاه می‌بافتند و می‌فروختند و این، جز آموختن مهارت‌هایی چون سفال‌گری، رنگ‌رزی، کفش‌دوزی، آهنگری، نقاشی و مجسمه‌سازی بود. او که می‌خواست پرورشگاهی که حالا دیگر به ۱۷۰ نفر رسیده بود را گسترش دهد، در سال ۱۳۱۲ زمینی وسیع خرید. از درآمد همان که کلاه‌ها که بچه‌ها عصرها بعد از درس خواندن درست می‌کردند این ۱۶ هزار متر زمین فراهم آمد. ساخت و سازش شش سال طول کشید و شد جنگ جهانی دوم. او که جنگ جهانی اول و قحطی ناشی از آن بهانه‌ای شد تا پرورشگاهش را سامان دهد، حالا  وقتی داشت نو می‌شد، باز جنگی دیگر دامن وطن را گرفت. اگرچه هنوز مانده بود تا نائره جنگ به ایران برسد اما او شبانه بچه‌ها را به محل جدید بود. و البته صنعتی هم زیرکی به خرج داد و حاکم وقت را رئیس هیأت‌مدیره‌ پرورشگاه کرد تا مبادا توسط دولتی‌ها به یغما رود و مصادره شود و حتی فرماندار نظامی، رئیس دادگستری و رئیس اداره ثبت را به عضویت هیات مدیره پرورشگاه درمی‌آورد. رئیس هیات‌مدیره بودنِ استاندار کرمان تا وقوع انقلاب ادامه داشت اما بعد کار به شکلی دیگر پیش رفت.

سر در پرورشگاه صنعتی که امروز بدل به موزه هنرهای معاصر کرمان شده است

او با ذکر این نکته جالب که قدیمی‌‎ترین پرورشگاه فعال ایران در اداره ثبت کرمان با شماره ۱ ثبت شده است، گفت که با درگذشت حاج علی‌اکبر در آذر ۱۳۱۸ – احتمالا در ۷۸ سالگی - تعطیل نمی‌شود بلکه دوره‌ای تازه را آغاز می‌کند. از همان زمان تا چهل سال، اداره آن برعهده احمد اوحدی بود. در این میان کسی دیگر بود که نامش را به‌خاطر ندارم و بعد، نوبت به حمید هندوزاده رسید که از ۲۸ خرداد ۱۳۵۹ تا ۲۴ اسفند ۱۳۸۶ مدیر پرورشگاه بود. محمدرضا بنی‌اسدی مدیر بعدی بود و حالا چند سال هم هست که این افتخار نصیب من شده است.

علیجان صنعتی پدر محمود صنعتی است و پرورش‌یافته همین پرورشگاه. پدرش - با این توجه که زن‌عموی پدرش، دخترخاله همسر حاج علی‌اکبر بوده – در جوانی، جوانمرگ شد و او و برادرش را به پرورشگاه می‌سپارند. او چنان رشد می‌کند که به یکی از مهندسان طراز اول شرکت نفت تبدیل می‌شود. سیدعلی‌اکبر صنعتی، هوشنگ مرادی کرمانی و مهدی رجبعلی‌پور تنها و تنها سه‌تن از کسانی هستند که زندگی‌شان به «اکبرِ کَر» مدیون است. «علی‌جان غضنفری»، مسئول کتابخانه‌ صنعتی در جایی نوشته است: «حاج علی‌اکبر در راه سفر، جایی بین کهنوج و بندرعباس دچار بیماری حصبه می‌شود. کسی دقیق نمی‌داند چرا. آن زمان دکتری در کار نبوده. دوستانش راهی نمی‌بینند جز درمان‌هایی سنتی که به گوششان خورده. آن‌قدر لباس و پالان خر و هرچه به دستشان می‌آید، روی او می‌ریزند تا عرق کند و خوب شود اما افسوس که نفس علی‌اکبر زیر آن همه فشار می‌گیرد، همان‌جا گوش‌هایش می‌ترکد، خونریزی می‌کند. کَر می‌شود.» صنعتی هم گفت که نوه او، همایون صنعتی‌زاده بود که پدربزرگش را «حاجی بابا» صدا می‌کرد و می‌گفت او همیشه این بیت را می‌خواند که «خدایا کرم فرمودی، کرم فرمودی/ هزاران شکر، خرم نفرمودی.»  و یادی هم از همایون کرد که اصلا به دعوت او به پرورشگاه آمد و شد عضو هیات امنا. گفت که همایون چون مدتی در همین‌جا زندگی کرده بود، حتی اخلاقش هم مانند حاج علی‌اکبر بود و تازه این، جز چهره‌اش بود. او هم بچه‌ها را دوست داشت و هرروز می‌آمد و به آنها سر می‌زد. می‌گفت اگر استعداد درس ندارید کار کنید. منش و روش همایون درست مانند پدربزرگش بود و اخلاق تند اما بامحبتی داشت. خودِ من همینطور هستم. علتش هم، فرهنگ تربیتی قدیم ایران که من هم به آن اعتقاد دارم و اصل آن این است که باید بچه به دل عزیز باشد و به چشم خوار. به همین خاطر هم در آن نسل کسی را نمی‌بینید که در تربیت مسامحه کند و در نتیجه انحرافات اجتماعی به حداقل می‌رسد.

به گفته صنعتی حالا همان روش، خط مشی پرورشگاه است. او معتقد است بچه‌هایی که مادر دارند، در خانه نزد مادران خود – اگر مادر عارضه‌ای نداشته باشد و مثلا معتاد نباشد - نگهداری می‌شوند و هر شش ماه رصد می‌شوند. حتی ما در سطح استان از زه کلوت و چاه‌اسد و فهرج و قلعه گنج تا جیرفت و کوهبنان و زرند افرادی را تحت نظر داریم. چون به هرروی محیط‌های کلونی هم فرصت و هم تهدید هستند. در مقاطعی بهزیستی غالبا بچه‌های عارضه دار را به پرورشگاه می‌داد. اما در دوره جدید مقرر شد تا ۸۰ درصد یتیم و ۲۰ درصد بی‌سرپرست و بدسرپرست در مجموعه باشند. در گذشته بچه‌ها را در سن بالا هم می‌پذیرفتند اما چون در شش سالگی شخصیت شکل می‌گیرد حالا تنها بچه‌ها در سنین پایین جذب می‌کنیم و تا دانشگاه تحت پوشش داریم. بچه‌ها را بعد از دانشگاه به خانه مستقل می‌فرستیم تا آماده ورود به اجتماع شوند. چون باید احساس استقلال کنند. ما مثل جامعه کوچکی هستیم؛ هم بچه‌ای داریم که وقتی مستقل شده کارتن‌خواب شده و اوردوز کرده و هم بچه‌ای که کارگاهی دارد و کار می‌کند و حتی ماشین شاسی بلند سوار می‌شود. جز چهارپنج نفری که مطلقا هیچ‌کس را ندارند بقیه گاهی کسی به سرغشان می‌آید که آن هم افراد معین و امینِ ما هستند.

محمود صنعتی، مدیر فعلی پرورشگاه صنعتی

او در پایان گفت که مجموعه دخترانه در بم است با ۳۵ تا ۳۸ نفر که باید به ۵۰ نفر برسد و در کرمان که پسرانه است الآن ۶۸ تا ۷۰ نفر است که باید به ۱۰۰ نفر برسد اما در حال حاضر با افراد تحت پوشش به حدود سیصد نفر می‌رسد و البته متذکر شد که برای ما مهم است بچه‌ها حتما چهار فنِ قرآن، خط، شنا و موسیقی را یاد بگیرند.

صحبت‌مان که تمام شد سراغ بچه‌ها رفتیم. فکر کنم یازده نفری بودند. عصرانه را با آنها خوردیم. گپ زدیم و خوش گذشت. فیلمی هم آقای رجب‌پور، مسئول روابط‌عمومی آنجا، برایمان پخش کرد که سرودی بود که بچه‌های همین پرورشگاه خوانده بودند.

هوا گرگ و میش بود که بیرون زدیم اما هنوز می‌شد از سر در تاریخیِ باشکوه با آجرهای سه‌سانتی و خطوط اسلیمیِ آبی عکس گرفت که سارل ۱۳۲۷ ساخته شده است. دوست داشتیم کتابخانه را هم ببینیم که عبدالحسین بنا کرده بود. جایی که حاج علی‌اکبر وصیت کرد در آن خاک شود و شد. اما چون جلسه‌ای در آنجا برپا بود وارد نشدیم. موزه هنرهای معاصر کرمان هم تعطیل شده بود. جایی که تا سال ۱۳۵۶ پرورشگاه بود و بعد با ساخت مجتمع جدید بدل به موزه هنرهای معاصر کرمان شد تا از مجسمه‌های سیدعلی‌اکبر صنعتی و آثار هنری دیگر میزبانی ‌کند. در این سال‌ها هم مجموعه‌ای با نام یادگاران صنعتی شکل گرفته که یکی از بخش‌های آن پلاتو همایون صنعتی است و در آن گروه‎‌های تئاتر کرمان به اجرای برنامه می‌پردازند. اینها را بگذارید کنار اینکه نخستین سینمای کرمان را همین صنعتیِ بزرگ ساخت و شد سینما تابان - در خیابان شریعتی - که می‌گویند معماری منحصر به‌فردی داشت که پس از انقلاب مصادره شد. آنطور که «مجید فدایی» نوشته «در ۱۶ دی ۱۳۱۰ اولین تصاویر متحرک توسط یک دستگاه آپارات در سالن موسسه شبانه روزی ایتام صنعتی برای عموم به نمایش گذاشته می شود. در سال ۱۳۱۳ فیلم دختر لر به‌وسیله عبدالحسین سپنتا در کرمان و در خانه مرحوم صداقت به نمایش گذاشته می‌شود. استقبال از این فیلم بی‌نظیر بوده است. در سال ۱۳۱۴ سینما تابان در محل سالن موسسه شبانه‌روزی ایتام صنعتی کرمان راه‌اندازی می ‌شود. در بهمن ۱۳۱۵ سینمای تابان مجهز به سیستم صدا شده و برای اولین بار فیلم‌های ناطق در این سینما به نمایش در می آیند. در سال ۱۳۱۷ سالن تابستانی سینما تابان افتتاح شده و در همین سالن اولین فیلم موزیکال ترکی به نمایش درمی‌آید.»

آن شب از آنجا تا بلوار جمهوری که دفتر ایرنا در کرمان در آن واقع بود پیاده رفتیم که به‌نظرم یک‌ساعت‌ونیمی شد و همه‌اش در فکر صنعتی‌زاده‌ها بودیم که چقدر و چقدر در کرمان منشا اثر و ثمر شدند و خیلی‌ها را به خود مدیون ساختند. و البته چقدر فرهنگ مردم ایران را بارور کردند. حالا فکر می‌کنم حاج علی‌اکبر صنعتی بی‌جهت این بیت را نخواست تا بر مزارش حک شود:

بعد از وفات تربت ما، در زمین مجوی

در سینه‌های مردم عارف مزار ماست

همایون صنعتی‌زاده در سال‌های آخر عمر

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha