در غربالی که ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم ایران، در عرصه فرهنگ کرده است، ایرج افشار یکی از دانههای دُرشتی است که در کنار علّامه قزوینی، سیّدحسنِ تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغرِ حکمت، ابراهیم پورداود، علّامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیعالزمان فروزانفر، سیداحمد کسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتلخانلری، غلامحسین مصاحب، علیاکبر دهخدا، صادق هدایت، ملکالشعراء بهار و نیما یوشیج قرار میگیرد، بیآنکه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچ کدام ایشان داشته باشد و یا تکرار یکی از آنها بشمار آید. او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی؛ اینها بخشی از گفته های محمدرضا شفیعی کدکنی در خصوص این پژوهشگر و ایرانشناس است و به حق هم می گوید که او ایرج افشار است و بس.
تولد و خانواده
ایرج افشار در ۱۶ مهر ۱۳۰۴ خورشیدی در خانواده ای یزدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمود افشار در دوره خود چهره ای شناخته شده بود که به کارهای فرهنگی اشتغال داشت و در نخستین دهه ۱۳۰۰ خورشیدی مجله آینده را منتشر می کرد. به همین دلیل هم ایرج از همان دوران کودکی به دلیل موقعیتی که در خانواده برای او ایجاد شده بود به طرف کارهای فرهنگی سوق پیدا کرد.
تحصیلات
افشار تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رساند و در ۱۳۲۸ خورشیدی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درجه کارشناسی قضایی دریافت کرد. او در دوره دانشجویی و به موازات تحصیل در دانشکده حقوق دانشگاه تهران با مجله جهان نو همکاری کرد.
اشتغال در حوزه فرهنگ
ایرج افشار در ۱۳۲۹ خورشیدی مدتی در مدارس تهران به تدریس اشتغال داشت تا اینکه در ۱۳۳۰ خورشیدی به استخدام دانشگاه تهران درآمد و در کتابخانه دانشکده حقوق مشغول به کار شد و تا ۱۳۴۰ خورشیدی در آنجا بود و در همین سال رییس کتابخانه دانشسرای عالی شد و یک سال بعد با حکم محمد درخشش وزیر وقت فرهنگ به ریاست کتابخانه ملی ایران رسید اما پس از هفت ماه استعفا کرد زیرا پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ بعدی، ریاست آن را به ابراهیم صفا وعده داده بود. وی در همین مدت کوتاه مرکز ایرانشناسی را در کتابخانه ملی تاسیس کرد.
پس استعفا، برای تدریس به دانشسرای عالی بازگشت اما در ۱۳۴۲ خورشیدی باز به دانشگاه تهران منتقل و رییس مرکز تحقیقات کتابشناسی در آن دانشگاه شد که خود طرح تاسیس آن را به رییس وقت دانشگاه تهران داده بود. در همین سال به دعوت دانشگاه هاروارد برای فهرست نویسی کتابهای فارسی کتابخانه آن دانشگاه به مدت هفت ماه به آمریکا رفت و پس از بازگشت به ایران مدیر فنی دوره کتابداری شورای خواندنیهای نوسوادان شد که زیر نظر کمیسیون ملی یونسکو در ایران تأسیس شده بود.
این ایرانشناس در ۱۳۴۴ خورشیدی به ریاست اداره انتشارات و روابط فرهنگی دانشگاه تهران انتخاب شد و تا ۱۳۴۹ خورشیدی در همین مسوولیت باقی ماند و همزمان ماموریت طراحی، احداث و سازماندهی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را برعهده گرفت و خودش تا ۱۳۵۷ خورشیدی ریاست آنجا را برعهده داشت تا اینکه سرانجام در ۱۳۵۸ خورشیدی بازنشسته شد. وی در سالهای بعد به پژوهشهای ایرانشناسی از جمله تصحیح کتابهای کهن ایرانی ادامه داد و همزمان هم به عضویت شورای عالی دایره المعارف بزرگ اسلامی منصوب شد.
خدمات فرهنگی
افشار خدمات ارزنده ای به فرهنگ و ادب ایران کرده است که یکی از مهمترین این حوزهها مطالعات ایرانشناسی است. او از همان ابتدای فعالیت خود در این حوزه اهتمامی جدی به خرج داد. ویرایش، چاپ، نشر و نقد و بررسی سفرنامهها و مطالعات او در زندگی و آثار شخصیتهای ادبی، سیاسی، تاریخی و اقتصادی به عنوان یکی از منابع مهم ایرانشناسی قابل طرح است. از دیگر منابع ایرانشناسی او میتوان به مطالعات او در جغرافیا، فرهنگ عامه، زبان و گویشهای محلی اشاره کرد. افشار در سفرهای خود به اقصا نقاط ایران، آثاری تحقیقی بسیاری در معرفی فرهنگ، تاریخ و میراث شهرها و مناطق جغرافیایی متفاوت گردآوری و تألیف کرده است.
یکی دیگر از خدمات ارزنده افشار به فرهنگ ایران زمین را باید در حوزه کتابداری برشمرد. وی را میتوان حلقه واسط میان کتابداری سنتی و نوین در ایران دانست. او پس از آشنایی با کتابداری نوین به خصوص پس از شرکت در دوره کتابداری یونسکو در پاریس به پیشرفت آن در ایران کمک کرد. در دهه ۴۰ خورشیدی سه رویداد مهم در کتابداری ایران، سرآغاز کتابداری نوین در این کشور شد. یکی اینکه افشار در تأسیس انجمن کتابداران ایران نقش مستقیم و مؤثری داشت و دوم اینکه او از پیشنهاد دهندگان تاسیس دوره کارشناسی ارشد کتابداری در دانشگاه تهران بود و در راهاندازی آن نقش داشت. رویداد سوم، تأسیس مرکز خدمات کتابداری و مرکز مدارک علمی در وزارت تازه علوم و آموزش عالی بود.
از دیگر حوزههای مهم فعالیت افشار، نسخ خطی و چاپ سنگی آثاری بود که پیش از او گردآوری و تصحیح نشده بود. افشار با تصحیح، تنقیح، تحشیه و بازیابی نسخ خطی در حوزههای ایرانشناسی، مطالعات تاریخی و اجتماعی تأثیری گسترده در مطالعات این حوزهها از خود برجای گذاشت. این نسخه ها در سفرهای او به مناطق مختلف ایران و در ارتباط با کتابخانههای شخصی، خانوادگی و کتابخانههای عمومی ایران و جهان گردآوری شده بود. بسیاری از خانوادههای قدیمی در دادن نسخههای خطی و دستنویس به افشار، اعتمادی شایانتوجه به او نشان میدادند. در این حوزه افشار بیش از ۶۰ عنوان نسخه خطی را تصحیح و بازیابی کرد.
تالیفات
افشار از جمله پژوهشگران پرکاری بود که با توجه به گستره وسیع مطالعات و دغدغههایش حجم آثار تولیدی او رقم قابل توجهی را شامل میشود. به کوشش او نزدیک به ۳۰۰ کتاب و بیشمار مقاله در حوزههای کتابشناسی، نسخهپژوهی، سفرنامه، نامه، اسناد تاریخی و... برجای مانده است. وی همچنین به انتشار خاطرات و یادداشتهای روزانه سیاستمداران، نویسندگان و ادبای گذشته اهتمام داشت که از جمله آنها می توان به زندگی طوفانی، خاطرات تقیزاده، خاطرات و اسناد ناصر دفتر روایی: انقلاب مشروطیت، خاطرات حبیب یغمایی از روزگار مجلهنویسی، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات عینالسلطنه سالور، خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسن خان) و ... اشاره کرد.
افشار با توجه به تعلقخاطری که به جمعآوری اسناد و آرشیوسازی داشت، منبع مهمی چون نامهها را از نظر دور نداشت. در میان آثار منتشره به همت او میتوان به نامههای دوران مشروطه و نیز نامههایی که بسیاری از اهالی ادب و فرهنگ به شخص او نوشتهاند، اشاره کرد که در درک موقعیتمندی تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای پژوهشگران اهمیت بسیار دارند. از دیگر نامه ها می توان از نامههای مشروطیت و مهاجرت، نامههای تهران شامل ۱۵۴ نامه از رجال دوران به سیدحسن تقیزاده و نامههای برلن: از بزرگعلوی در دوران اقامت آلمان نام برد.
از تکثر و تنوع این همه آثار، شاید در وهله نخست این طور به نظر برسد که ایرج افشار در زمینههای پراکندهای کار کرده، بررسی دقیقتر آنچه به قلم یا به اهتمام او انتشار یافته است، نشان میدهد، رشته پیوستهای که این همه مهره را به هم پیوند میدهد، چیزی جز اطلاعرسانی فرهنگی در زمینه مطالعات ایرانی نیست.
درگذشت
سرانجام این ایرانشناس برجسته که تا آخرین روزهای زندگی پربارش، پیوسته به کار پژوهش و تألیف کتاب و مقاله مشغول بود، پس از اینکه مدتی به بیماری سرطان مبتلا شده بود در ساعت ۱۴:۳۰ چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ خورشیدی در بیمارستان جم تهران درگذشت تا شفیعی کدکنی در موردش بگوید: بزرگا مردا که او بود و دریغا و بسیار بار دریغا که به پنجاه چهره ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر کرد.
نظر شما