سالوادور دالی یکی از پیشگامان هنر سورئالیسم در دنیا محسوب می شود و نقاشیهای مشهور وی نشان دهنده سبک سورئالیسم یا فرا واقعی است.
دالی هنرمند بزرگی بود که آثار بزرگی را به هنر دنیا تقدیم کرده است و نمیتوان این مساله رانادیده گرفت، هرچند بحثهای فراوانی در زمینه ایدههای او و خط مشی زندگیاش وجود دارد. همچنین از او انتقاد میشود که چرا در جریان جنگهای داخلی اسپانیا از پادشاه فرانکو حمایت کرده است; اما آنچه که در کار دالی اهمیت دارد هنر اوست نه بیانیههایغیرهنریاش.
سالوادور دالی سعی داشت، خاطرات زندگیخود را به سورئالیسم بسپارد. از این رو بیشتر تابلوهایباقیمانده از او نگاهی به رخدادهای دوران جوانی او است.
زندگی نامه
سالوادور دالی در ۱۱ می ۱۹۰۴ در فیگورس، منطقهای از کاتالونیای اسپانیا در مرز فرانسه چشم به جهان گشود. او در خانوادهای پا به دنیا گذاشت که از لحاظ اقتصادی در طبقه متوسط جامعه بود اما پدر و مادر همه تلاش خود را در جهت رفاه و آسایش فرزندانشان به کار بسته بودند. پدر دالی، کاسیسالوادور یک وکیل بود و در دفتر وکالت کار میکرد. مادرش فلیپا دومنچ خانهدار و همیشه آرزو داشت یک نقاش باشد. فلیپا فرزندانش را به سوی نقاشی سوق میداد و برای آنها از همان دوران کودکی قلم مو و آبرنگ تهیه کرده بود.
او در ۱۹۱۶ میلادی وقتی ۱۲ ساله بود به اصرار و تلاش مادرش به مدرسه هنرهای زیبایکاتالونیا فرستاده شد تا به طور آکادمیک بهآموزش نقاشی بپردازد.
۱۴ ساله بود که نخستین نمایشگاه نقاشی خود را برپا کرد. در آن هنگام اگر چه آثارش به عنوان یک نوجوان جدی گرفته نشد اما دربارهاش گفت وگوها و نقدهایی انجام گرفت.
نقاشی هایش با مداد و سیاه قلم بود که به وسیله پدر و مادرش جمعآوری شد و در نمایشگاه در معرض دید عموم قرار داده شد. پدر و مادر سالوادور به داشتن چنین پسر هنرمندی افتخار میکردند و از مشوقان او محسوب میشدند.
دالی از ابتدا علاقه به کشیدن تصاویری عجیب و باور نکردنی داشت. برای مثال مردان را با موهای بلند و سبیل قیطانی و کت آستین بلند و شلوار کوتاه میکشید که به مدلهای قرون گذشتهباز میگشت.
او خیلی زود به کوبیسم روی آورد اما همزمان میکوشید با کار و تکنیک استادان بزرگ نیز آشنا شود. البته در آن زمان در مادرید هنرمندانی که به سبک کوبیسم تمایل داشته باشند، بسیار کم و انگشتشمار بود. از اینرو دالی نمیتوانست با اطلاعات و آگاهی کافی در این سبک حرکت کند.
فدریکو گارسیا لورکا که یکی از نقاشان و شاعران مشهور اسپانیا به حساب میآمد، تجارب خود را در اختیار دالی میگذاشت. آنان با یکدیگر دوستان نزدیک و صمیمی بودند.
دالی در حال به پایان رساندن دوران تحصیلیاش بود که بیحوصله شد. کمکاری میکرد و نمرات خوبی نمیآورد تا این که در ۱۹۲۶ میلادی درست پیش از آغاز امتحانات پایانترم از مدرسه اخراج شد. گویی دالی احساس آزادی میکرد. او میخواست خودش به دنبال سبکی نو و ایدهای جدید برود و تحت حصار آموزشگاه نباشد، از این رو از این که اخراج شده بود، خوشحال شد و فصلی نو را در زندگی خود بازکرد.
ویژگی های شخصیتی منحصر به فرد دالی
یکی از موجبات شهرت دالی مواضع متفاوت سیاسی اش بود. وی که در جوانی رویکردهایی مارکسیستی هرج و مرج طلب داشت در جنگ داخلی اسپانیا، طرف هیچ جناحی را نگرفت، بعدها در هنگامه ظهور هیتلر او را پدیدهای «جدید» و شگفت انگیز خواند و همینها موجبات جدایی ابدیش در ۱۹۳۹ از سوررئالیستها شد و بعدها که به اسپانیا بازگشت و از ژنرال فرانکو حمایت کرد، بسیاری از او متنفر شدند و تنها بود. همین مساله احتمالا بر تصور خودخاص پنداری و تافته جدابافته بودن وی موثر بود.
همچنین وی رفتارهایی بسیار عجیب داشت از سخنان در مجامع عمومی تا لباس پوشیدن و تیپ ظاهری و شاید نخستین سلبریتی بود که به ظرفیت مشهور شدن در رسانهها از طریق کارهای خاص و عجیب پی برد تا جایی که بسیاری از منتقدان و هنرمندان، او را هوچی، غوغاگر و صرفا به دنبال جلب توجه میدانستند.
فارغ از اینکه ریشه رفتارهای اجتماعی، جاه طلبی و خودپرستیهای افراطی دالی مانند اینکه میگفت: در هفت سالگی خواستم ناپلئون باشم و بعد از آن بلندپروازی ام مدام افزایش یافته یا اینکه کسی به من گفت نابغه ام، مدتها پیش از آنکه بدانم در چه چیزی نابغه ام. بسیاری از منتقدان مهم هنری، نه تنها شخصیت او، بلکه بعضی آثارش را منحرف خوانده اند و معتقدند که او اصالت نقاشیهای سده ۱۹ را با «اصالتِ شرارت و انحراف» جایگزین کرد.
جورج اورول نویسنده مشهور، «دالی» را "انبانی از انحرافات بیمارگون" خواند که از آثارش بوی تعفن میآید. این تعفن به طور قطع، خوشایند دالی است، او گرچه خودنماست اما دروغگو نیست و با دقت و مهارت سعی میکند که خود را شنیع نشان دهد، گویی می خواهد بگوید که بشری معمولی نیست و انسانی است ناخواسته. در دوران وی هنوز معتقد بودند "هر چیزی که از نظر اخلاقی تباه است، ارزش زیبایی شناسی ندارد" و دالی گویی به طور عمد می خواست به تنهایی این کلیشهها را بشکند.
به هرحال در آن دوران، دالی را نقاشی خوب و هنرمندی نفرت انگیز میدانستند که خودنماییها و انحرافاتش، نماد فساد سرمایه داری، تباهی انسان و بیماری جهان است،
سبک هنری دالی
سالواتور دالی در عزیمت به پاریس با سبک سورئالیسم آشنا شد و نقاشیهایش را بر این اساس به تصویر کشید. دالی در پاریس با نقاشیهای پابلوپیکاسو و میرو خو گرفت. در واقع دالی تصمیم گرفته بود، کوبیسم را رها کند. او تحت تاثیر میرو و شیریکو به سورئالیسم روی آورد. او احساس میکرد که اگر در پاریس زندگی کند، بهتر میتواند با هنرمندان سورئالیسم باشد و از تجارب آنان استفاده کند. او چندین تابلو با سبک سورئالیسم کشید و در بارسلون نمایشگاهی ترتیب داد.
از دیگر افرادی که روی او تأثیر داشتند، میتوان از «پل الوار» و «ماگریت» نام برد که او را با سوررئالیسم آشنا کردند. در این زمان دالی در سبکهای امپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم هم کار کرد. نقاشیهای او به سه دسته موضوعی تقسیم میشدند: دنیای انسان و احساساتش، سمبلیسم جنسی و تصویرپردازی ایدئوگرافیک (بیانگری بدون صدا و متن).
هنگامی که پابلو پیکاسو یکی از تابلوهایدالی را در بارسلون دید، شگفتیاش را پنهان نکرد. در آن دوران آندره برتون شاعر فرانسوی پیشوای جنبش سورئالیستی بود. دالی شاگرد و دوست برتون شد و زیر نظر او به این سبک ادامه داد.
زمانیکه جنگ به سراغ اروپا و به ویژه اسپانیا آمد، دالی از اعضای جنبش سوررئالیسم فاصله گرفت. در «دادگاهی» که در ۱۹۳۴ میلادی برگزار شد، او از این گروه اخراج شد. علت این اخراج، رد کردن جبههگیری علیه فرانسیسکو فرانکو بود. البته خود دالی اذعان داشت که فاصله گرفتن او از گروه به خاطر فعالیتهای ضد انقلابی او، شامل جشن گرفتن فاشیسم تحت رهبری هیتلر بوده است. اگر چه برخی دیگر ادعا میکنند که جدایی او به خاطر مشکلاتش با رهبر سورئالیسم «آندره برتون» بوده است. پس از این جدایی دالی باز هم به شرکت در نمایشگاههای بینالمللی سوررئال ادامه داد.
درگذشت دالی
دالی در نوامبر ۱۹۸۸ میلادی به علت عارضه قلبی در بیمارستان بستری شد و در پنجم دسامبر ۱۹۸۸ میلادی «خوان کارلوس اول» پادشاه اسپانیا که خود را همیشه از مریدان سرسخت دالی برمیشمرد، از وی عیادت کرد.
در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۹ میلادی، هنگامی که قطعهٔ محبوبش از اپرای «تریستن و ایزولده» اجرا میشد، سالوادور دالی به علت عارضه قلبی در ۸۴ سالگی در فیگوئرس از دنیا رفت. وی در سرداب موزه و تئاتر خود به خاک سپردهشد. مراسم تدفین وی در کلیسای سنت پره جایی که وی در آن غسل تعمید داده و در نزدیکی خانهای که در آنجا متولد شدهبود، برگزار شد. آرامگاه دالی در حیاط موزهای که به افتخار او بنا شد در زادگاهش، فیگرس، قرار دارد. جسد وی به وسیله نارسیس باردالت مومیایی شد و میراثش در تملک دولت اسپانیا قرار دارد.
نظر شما