روزنامه آرمان ملی در گفت و گو با فیاض زاهد فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد دانشگاه آورده است: قاطبه فعالان سیاسی اصلاحطلب معتقدند که در صورت تجدیدنظر و بازبینی در رویکردها، سازوکارها، راهبردها و ارائه استراتژی و مانیفست مشخص و همراه با مطالبات جامعه باز هم میتوان شاهد کنشگری فعال و مثبت اصلاحطلبان در جامعه بود و حتی میتوان برای انتخابات ۱۴۰۰ نیز حرفی برای گفتن داشت. آنچه مسلم است بازنگری در اصلاحات امری اجتنابناپذیر است و برای تاثیرگذاری باید ابتدا سرمایه اجتماعی خود را بازیابند و سپس برنامهای برای خروج از مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه پیدا کنند. برای بررسی شرایط اصلاحطلبان در جامعه، حواشی پیرامون این جریان در چند روز اخیر، انتخابات ۱۴۰۰ و آنچه در سپهر سیاست ایران میگذرد، «آرمان ملی» با فیاض زاهد فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد دانشگاه به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
پس از شکست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس انتقادات و حملات تندی به برخی اشخاص و کلیت اصلاحات وارد شد و حتی برخی از پایان و مرگ اصلاحطلبی سخن گفتند؛ اساسا با توجه به شرایط جامعه وضعیت اصلاحطلبی در جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
با این فرض که نوعی واگرایی و جدایی اجتماعی از جریان اصلاحات به چشم میخورد موافقم اما با مرگ جریان اصلاحطلبی خیر چرا که برای این جریان از نظر پویش ذهنی، نیروی انسانی، قدرت رهبری و اثرگذاری اجتماعی همچنان ظرفیتیهای قابل اتکا و اعتنایی میبینم که در صورت بازبینی، تجدید ارزیابی و ارائه مانیفست جدید همچنان میتواند با توجه به حجم پتانسیل، کادر و نیروها و هوادارانی که در سراسر کشور دارد مجددا به صحنه سیاسی بازگردد. ضمن اینکه حذف جریان اصلاحات از فرآیند نظام سیاسی ایران یک تخریب دیالکتیکی ایجاد میکند. به این معنا که اساسا بالندگی و پویش نظام سیاسی در ایران نیازمند نیروی سیاسی منتقدی است که قواعد بالانس و تعادل سیاسی در کشور را حفظ کند. فکر نمیکنم که حتی اگر خود اصلاحطلبان هم بخواهند، بتوانند بهطور کامل از ساحت سیاست کنار بروند. در واقع نیروهای هوشمندی که در حاکمیت طرفدار حفظ چنین تعادل و بالانسی هستند اجازه نخواهند داد. بهعنوان نمونه در همین انتخابات مجلس وقتی قاطبه جریان اصلاحات اعلام کرد که از صحنه سیاسی کنار خواهد رفت و تماشا خواهد کرد در بخشی با مشابهسازی و ارائه طرح ژنریک جریان اصلاحات و کمک گرفتن از برخی افراد دسته چندم تلاش کردند که صحنه را رقابتی نشان دهند، اما جوانب کار نشان داد که حرف و دیدگاه آنها چندان مطلوب کلیت نظام سیاسی و وضعیت موجود نیست. جریانات سیاسی همواره بهار و پاییز دارند. یک جریان سیاسی در مقطعی میتواند در اوج باشد. مثلا سالهای پس از جنگ جهانی دوم مدتها حزب کارگر انگلیس در راس قدرت بود و برای یک دوره طولانی صحنه سیاسی انتخابات را واگذار کرد و مجددا با بازبینی خود در تئوریها و مانیفستی که معمولا توسط برخی جامعهشناسان و چهرههای سیاسی آکادمیک در حزب کارگر بریتانیا مثل آنتونی گیدنز و دیگران طراحی شد، زمینههای بازگشت آنها فراهم گردید. در خود ایران نیز جریان اصلاحات که عقبه تاریخی آن در جریان چپ و خط امام تداوم پیدا میکند پس از انتخابات مجلس سوم و آغاز مجلس چهارم کرکره فعالیتهای خود را پایین کشیدند و به بازخوانی و بازسازی تئوریک و پراتیک خود پرداختند و مجددا در خرداد ۷۶ با قدرت به صحنه بازگشتند. این جریان، پتانسیل لازم را در خود دارد که بهدلیل تعداد متفکرین، تعداد نیروهای تحصیلکرده و نخبه، نیروهای موثر و باسابقهای که شاید امروز کمی به حاشیه رانده شدهاند مجددا با بازسازی، جذب نیروهای جدید و آموزشهای بهتر و البته تحلیل شرایط بینالمللی صحنه را برای بازگشت خود فراهم کنند و هیچاشکالی ندارد که اگر از این فرصت تاریخی برای بازپروری خود در عرصههای مختلف استفاده کند. نفس واگذاری یک انتخابات مجلس و البته انتخابات ریاست جمهوری که هنوز درک روشنی از آن نداریم، نشاندهنده شکست کامل اصللاح طلبان و رویگردانی مردم از این جریان نیست، چراکه تا انتخابات ۱۴۰۰ هزاران فعل و انفعال داخلی و خارجی وجود خواهد داشت که شاید شرایط را تغییر دهد.
برخی اصولگرایان با اتکا به نتایج انتخابات مجلس یازدهم و بیتوجه به چرایی این نتیجه، از هماکنون بر طبل پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ میکوبند در حالی که جامعه رویکرد چندان مثبتی به فرایند انتخابات ندارد. با توجه به عملکردهای دولت و ریزش سرمایه اجتماعی این مقوله را چگونه تحلیل میکنید؟
اگر به عملکرد همین دولت آقای روحانی را که از نظر سرمایه اجتماعی به شدت کاهش پیدا کرده با دو سال آخر احمدینژاد مقایسه کنید، این دولت قطعا نمره بسیار بالایی میگیرد. بهرغم انتقادات به برخی رفتارهای دولت، با نظر به شرایط امروز نمره دولت قابل قبول است. فقط کافی است قیمت نفت را مقایسه کنید با نفت بشکهای ۱۵۰ دلار و درآمد بالای ۷۰۰میلیارد دلاری که در ۸ساله دولت آقای احمدینژاد محقق شد. من فکر میکنم ظرفیت مدیریتی و نوع نگاه عاقلانهای که در مجموع با همه ضعفهایی که میشناسیم، فعال باقی خواهد ماند. پس از مدتی که یک دولت تندرو روی کار بیاید، با اظهارات و مواضعی که میگیرد مردم را متوجه این واقعیت میکند که هر نیروی سیاسی و هر دولتی را با توجه به موجبات و شرایط تاریخی آن باید ارزیابی کرد. در سالهای پایانی دولت اصلاحات چه تعبیری در مورد رئیس دولت اصلاحات بهکار میرفت و چه انتقاداتی نسبت به وی وجود داشت؟ ولی اکنون با همه شاخصهای داخلی و بینالمللی میبینیم که دولت او موفقترین دولت بعد از انقلاب بوده است و این را خود جریان اصولگرا هم به شکل تلویحی تایید میکند. با توجه به اینکه رئیس دولت اصلاحات و دولتش به هیچوجه نه شعار و نه ادعای یک دولت اقتصادی داشتند و تکیه آنها بر توسعه سیاسی، تکریم شهروندی و اهمیت قانونمداری در کشور بود، ولی موفقترین کارکرد در حوزه مبارزه با فساد، جذب سرمایهگذاری،GDPو GNP رشد سرمایهگذاری ایران با هیچدورهای قبل و بعد خود اصلا قابل مقایسه نبود و دولت احمدینژاد با آن همه درآمد حتی نتوانست به دامنههای آن موفقیت برسد. لذا افکار عمومی معمولا یک بازبینی و ارزیابی میکنند. کافی است که به اظهارات برخی از نمایندگان راه یافته به مجلس نگاه کنید و ببینید سطح تحلیل آنها از شرایط چگونه است. اجازه بدهیم که آنها دولت را هم در دست بگیرند و ببینیم که چند مرده حلاجند و چه توانی برای حل مشکلاتی که پیچیدگیهای داخلی و بینالمللی دارد، دارند.
بعضا مطرح میشود که اصلاحطلبان یا دولت مورد حمایت آنها زمانی که در قدرت هستند با وجود شعارهایی در خصوص پیگیری مطالبات مردم و بهبود شرایط اما در عمل به دلایلی نمیتوانند آنطور که باید موفق عمل کنند و این مساله در جامعه به ناتوانی آنها تعبیر میشود؛ رویکرد شما چگونه است؟
واقعیت این است مشکل ما در اداره دولت مشکل ساختاری است. ما از این چندگانگی باید فاصله بگیریم و ناچار از این امر هستیم. اکنون درآمدهای نفتی به صفر رسیده و مطالبات مالیاتی بهدلیل کاهش سهم اقتصاد به شدت پایین میآید، به حجم نیروی بیکار بهدلیل بحران کرونا افزوده خواهد شد، کارگاهها و محیطهای کسب و کار تعطیل خواهند شد. سازمان بینالمللی کار معتقد است که کرونا بر یکمیلیارد و ۳۰۰میلیون نفر ساکنان کره زمین در بخش تولید، اشتغال و اقتصاد لطمه خواهد زد. در واقع درصد قابل ملاحظهای در حدود ۲۶ درصد از بازارکار حذف خواهند شد. این حجم مطالبات در کنار نیازهای روزمره برای حفظ حداقل سطح زندگی مسئولان را با وقعیتهای عریانی روبهرو میکند. اگر به اینها بدشانسی ما را در رایآوری مجدد این رئیسجمهور دیوانه و بیخرد آمریکا اضافه کنیم بدین معنی است که او سطح فشارها را افزایش خواهد داد، چراکه نگران انتخاب مجدد خود نیست. پس لازم است که این چندپارچگی سیاسی یکدست شده و جزایر مستقل اقتصادی را یک کاسه کنیم. اکنون دولت با رای مردم روی کار میآید اما بر بخش وسیعی از نهادهای اقتصادی تسلطی ندارد. بسیاری از موسسات خاص مالیات پرداخت نمیکنند. وقتی در سطح مدیران ارشد کشور یکدستی و یکپارچکی ایجاد شود، دیگر نمیتوان از کنار این واقعیتها گذر کرد. حفظ و ماندگاری در یکپارچه کردن نظام اقتصاد در ایران و تعیین تکلیف بخشها، بنیادها و نهادهایی که بهصورت غیرشفاف عمل میکنند، دیده خواهد شد و این امر در دل خود اتفاقی مبارک را رقم خواهد زد. چراکه از سر ناچاری و زیر فشارهای اقتصادی مجبور به یکسانسازی در حجم عمل اقتصاد ملی خواهد شد. از طرف دیگر رئیس جمهوری که رای میآورد در تحقق بسیاری از برنامهها و وعدهها باید اخلاقا وعدههایی بدهد که بتواند آن را عملی کند یا حتی اگر میبیند تحقق این وعدهها کار سختی است با تکیه به فشار افکار عمومی آن را پیش برند. اما خود این موید این حقیقت است که یکدستی به معنای پایان تعارضها نیست. در دوره احمدینژاد در ۴ساله اول او مورد تایید همه اصولگرایان بود. چرا دولت احمدینژاد به آنجا ختم شد که امروز خود مغضوب و برخی معاونینش در زندان هستند و اسم آنها را جریان انحرافی گذاشتهاند و امروز در بحث انتخاب هیات رئیسه مجلس بین نزدیکان آنها و دیگر لایههای جریان اصولگرا شکاف عمیق وجود دارد؟ این یکپارچگی به معنی تسهیل شرایط نیست. زمان احمدینژاد درآمدهای سرشار نفتی وجود داشت در حالی که این اتفاقا اکنون محقق نخواهد شد و از نظر شرایط اجتماعی نیز وضعیت به مراتب بدتر شده و سطح سرمایه اجتماعی کاهش پیدا کرده است. تجربه دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ جامعه را آبستن برخوردهای اجتماعی قرار داده است. همه اینها باعث شده تا به لزوم بازنگری اساسی و جدی از سوی مسئولان بپردازیم. به عبارت دیگر شما نمیتوانید اصلاحات را تنها در امر اقتصادی ببینید چراکه نیازمند تغییرات در حوزه فرهنگی و اجتماعی نیز خواهد بود و این خود فضای تنفس جدیدی ایجاد میکند. نیروهای یکدست تندرو بهدلیل عدمباروری و عدم انعطاف در حوزههای تئوریک دچار شکنندگی و فرسایش بیشتری میشوند. بدین معنی که به نیروهای سیاسی در کنار مانده امکان مداخله و مشارکت افزونتر میدهند و این همان فرصتهایی است که نیروهای پیش رو، متعادل و عقلگرا متناسب با نیازهای اصلاح اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میتوانند نقشآفرینی کنند.
مشخصا مطالبات و خواستههای مردم در خرداد ۷۶ با اردیبهشت ۹۹ پس از دو دهه کاملا متقاوت است. از دیدگاه شما اصلاحطلبان برای بازیابی سرمایه اجتماعی خود باید چه مسائلی را در اولویت قرار دهند تا بتوانند دولت بعدی را دراختیار بگیرند؟
در نتیجه رفتارهایی که در دولت آقای هاشمی در دولت پس از جنگ رخ داده بود، تقویت طبقه متوسط، بازآفرینی نقش شهرها، اقتصاد جنگی و گذر از مرحله انقلاب به مرحله عرفیسازی مطالباتی مثل حقوق شهروندی، نظام قانونمدار، جامعه مدنی و مطبوعات آزاد و مستقل شکل گرفته بود ولی در این سالها با توجه به مبارزه پیدا و پنهان نهادهای مختلفی که اینگونه شعارها و برنامهها را مخل درک ساختاری خود از شرایط میدیدند و البته اینکه امروز ایران مشکلات عمیقی هم در حوزه بینالمللی دارد و دشمنانی شبیه عربستان، رژیم صهیونیستی، امارات یا دولت آمریکا دارد که بهصورت امنیتی هم مسائل را رصد میکنند. دوستان غیرسادهای مثل دولتهای چین و روسیه نیز در بزنگاهها همراهی نمیکنند و نمیشود با طناب آنها وارد هر چاهی شد. مجموعه اینها در کنار فرسودگی و مچاله شدن توان نهادها و طبقات اجتماعی در ایران مقداری قابل تأمل است. امروز فاصله دهکها به شدت کاهش پیدا کرده و از ۱۰ دهک جامعه بهنظر میآید که ۷ دهک جامعه نزدیک خط فقر هستند. دهک هشتم نیز بسیار به آنها نزدیک است و شاید فقط یک دهک در ایران وجود دارد که میتواند سطح زندگی مناسبی را تامین کند. به این معنی که اگر تا پیش از این طبقه متوسط فاصله معناداری با لایههای پایینی و بالایی داشتیم، اکنون این طبقه به طبقه پایین چسبیده و طبقه عالیه عدد بسیار اندکی را در ساخت طبقات اجتماعی در ایران شکل میدهد. پس وقتی به این لوگاریتم نگاه میکنیم نزدیک ۶۷درصد مطالبات جامعه معیشتی و اقتصادی است. پس اکنون برای مردم شعارهایی مثل دموکراسی، حقوق بشر، آزادی مطبوعات،آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی در اولویت نیست.
حواشی اخیر پیرامون جریان اصلاحات، نبود استراتژی و حمله به رئیس دولت اصلاحات را چگونه بررسی میکنید؟
مشکل فقدان استراتژی و مانیفست سطح رویی بحران است و بحران در لایههای عمیقتری وجود دارد و آن بحران این است که در چنین زمین بازی چگونه میتوانید بازی کنید. ابزارها و مولفههای مختلف بازیگری در عرصه سیاست را ناکام میکنند که نه اصلاحطلب هیچنیروی سیاسی دیگری در چنین زمین بازی نمیتواند خوب عمل کند. لذا فقدان مانیفست و تئوری سازنده از سوی اصلاحطلبان یک مشکل است اما این مشکلی است که در کف این آب وجود دارد و مشکلات عمیقتر را باید در لایههای زیرین جستوجو کرد. مشکل جریان اصلاحات رهبری فردی چون رئیس دولت اصلاحات نیست که اگر همه فعالان سیاسی و احزاب مثل وی بودند راههای برون رفت بهتری میشد فراهم کرد. از طرف دیگر همانطورکه در برخی مقاطع به کوتولهپروری روی آوردیم و اکنون نیز در مجلس و دیگر نهادها برخی برخوردها و سلیقهها منجر به حذف نیروهای موثر و کارآمد شده، در جریان اصلاحات نیز با همین پدیده روبهرو هستیم.
نظر شما