«انگلیس این جزیره [بحرین] را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم مثل دُنکیشوت رفتار کنم.»
محمدرضا پهلوی در دیدار خصوصی با کارکنان وزارت امورخارجه/ ۲۴ دی ۱۳۴۸
درباره ایرانی بودن این جزیره ۶۲۲ کیلومترمربعی شکی وجود ندارد و دربارهاش، بسیار سخن گفته شده است. چنانکه سیدحسن امین طی مقالهای با عنوان «بحرین، چگونه از ایران جدا شد؟» در مجله «رودکی» (شماره ۲۵ و ۲۶، تیر و مرداد ۱۳۸۷)، درباره قدیمترین سند مکتوب آن نوشته است: «قدیمیترین حماسه منظوم جهان که با نام گیلگمش در تمدن سومری در حوالی ۳۲۰۰ ق.م. سروده شده است، موطن قهرمان نیمهبشری و نیمهخدایی آن حماسه را بحرین = دیلمون - به زبان آسوری تیلمون - میشناساند. دیلمون که «بهشت سومری»ست، واژهای ایرانیست؛ همچنان که نام قهرمان آن حماسه، نام قهرمان آن حماسه، گیلگمش (= گیل + گمش) نیز ایرانیست.»
اما در روزگار معاصر، امپراتوری بریتانیا سخت به دنبال سیادت دریایی بهویژه در خاورمیانه و خلیج فارس بود و البته بدش نمیآمد بحرین را مستقل از ایران کند. انگلیسیها که در نیمه نخست قرن نوزدهم، دزدان دریایی خلیج فارس را که منطقه تحت حاکمیتشان بود، سرکوب کرده بودند، در ۱۵ مارس ۱۸۲۰ قراردای با شیخ بحرین منعقد کردند. به نوشته قربانعلی کناررودی طی مقاله «نقش استعمار انگلیس در جدایی بحرین از ایران»، در مجله «مطالعات تاریخی» (شماره ۳۳، تابستان ۱۳۹۰)، «در تاریخ بحرین، این اولین باری بود که انگلیس با حکان بحرین، بدون اجازه دولت ایران، ارتباط برقرار کرد... این امر مقدمهای بر جدایی بحرین از ایران و تحتالحمایه انگلیس شدنِ آن بود... تحتالحمایگی رسمی بحرین به دنبال ادعاهای سیاسی ایران و عثمانی بر بحرین صورت تحقق به خود گرفت. در ۳۱ مه ۱۸۶۱ قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه (شیخ بحرین) و فیلیکس جونز، نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمعالجزایر بحرین سرما تحتالحمایه انگلیس شد... در سال ۱۸۸۰ شیخ عیسی حاکم بحرین ضمن عقد معاهدهای با انگلیس متعهد شد که بدون نظر انگلیس هیچ قراردادی با دولتی دیگر منعقد نکند و تنها به دولت انگلیس اجازه دایر کردن کنسولگری و مخزن زغال سنگ دهد... در سال ۱۹۰۶ انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین، این کشور را به قیمومیت خود درآورد.»
این روند و در سایه انفعال حکومت مرکزی در همه این دههها، به همین منوال ادامه یافت و نقش ایران کمرنگ و کمرنگتر شد. چنانکه چند نوبت اعتراض دولت ایران، ازجمله «پس از عضویت در جامعه ملل، در سال ۱۹۲۷ ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجددا مطرح کرد» اما مفید واقع نشد. ماجرا حتی پس از جنگ جهانی دوم و متعاقب آن، کودتای ۲۸ مرداد، مسکوت گذاشته شد تا احتمالا روال جدایی بحرین سرعت بیشتری به خود بگیرد. هرچند «موج مخالفت عمومی با سلطه خارجی و احقاق حقوق مردم در بحرین» در سال ۱۳۳۵ که همراه با «تظاهرات و درگیری» بود، ماجرا را وارد ابعاد تازهای کرد.
از یک سو، «دولت ایران در ۲۰ آبان ۱۳۳۶/ ۱۲ نوامبر ۱۹۵۷ با تصویب مجلس شورای ملی، بحرین را که تا آن زمان جزء ایالات تابع فارس در تقسیمات کشوری بود، استان چهاردهم اعلام کرد» و از سویی دیگر، «در سال ۱۳۴۱ بحرین به پایگاه اصلی نیروی دریایی و زمینی انگلستان در خلیج فارس تبدیل شد.»
اما یک اعلام موضع توسط محمدرضا پهلوی، همهچیز را دگرگون کرد و گویی همه تلاشهایی که از سال ۱۳۳۶ آغاز شده بود، رنگ بطلان به خود گرفت. او در ۱۱ دی ۱۳۴۷ در پایان سفرش به هند، در یک کنفرانس مطبوعاتی در دهلینو شرکت کرد. فردای آن روز، رزنامه کیهان در شماره ۷۶۳۵ خود در گزارش آن نشست، پاسخ شاه به پرسش خبرنگاری درباره بحرین را چنین آورد: «ما نمیتوانیم بپذیریم جزیرهای که توسط انگلیسیها از کشور ما جدا شده توسط ایشان ولی به حساب ما به کسانی دیگر داده شود.این اصلی است که ایران نمیتواند از آن صرفنظر کند. ایران از سوی دیگر پیوسته با این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی علیرغم تمایل مردم آن سامان به زور متوسل نشود. من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد. زیرا این خلاف سیاست دولت ما است که برای گرفتن این قسمت از سرزمین خود به زور متوسل شود. سیاست ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمینهای دیگر از طریق زور مخالف باشیم. هرکاری که بتواند اراده مردم بحرین را بهنحوی که نزد ما و شما و همه جهان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد، خوب است.»
شاه هم چراغ سبز نشان داده بود و هم اعلام کرده بود که به هر آنچه جامعه جهانی، یعنی سازمان ملل، بگوید تمکین میکند. او حالا حاضر شده بود از یک ادعای دیرینه دست بشوید.
«ویتوریو وینسپیر گیچاردی» (Vittorio Winspeare-Guicciardi)، معاون دبیرکل و مدیرکل دفتر اروپایی سازمان ملل متحد، در راس یک هیات پنج نفره، چند ماه بعد به بحرین آمد. آنها نُه روز یعنی از ۹ تا ۲۹ فروردین ۱۳۴۹ (۲۹ مارس تا ۱۸ آوریل ۱۹۷۰) با «اشخاص مقیم بحرین» صحبت کردند و «سه سؤال طرح کرده بود: رأی به باقی ماندن جزء سرزمین ایران؛ رأی به باقی ماندن در تحتالحمایگی انگلیس؛ رأی به استقلال بحرین.» نتیجه البته از پیش معلوم بود. یعنی قرار بود معلوم باشد. «این گزارش تاکید داشت، جمعیت ایرانی بسیار ناچیزی خواهان پیوستن به ایران هستند، اما قاطبه قریب به اتفاق سکنه بحرین جویای تشکیل دولتی کاملا مستقل و عربی در آن جزیره هستند.»
کمتر از یک ماه بعد، آن گزارش در جلسه ۱۵۳۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد قرائت شد و در نتیجه، قطعنامه ۲۷۸ آن شورا درباره «مساله بحرین» در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ (۱۱ مه ۱۹۷۰) با آرای مثبت همه پانزده عضو دائم (چین، فرانسه، انگلیس، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی) و غیردائم (بوروندی، کلمبیا، فنلاند، نپال، نیکاراگوئه، لهستان، سیرالئون، اسپانیا، سوریه و زامبیا) به تصویب رسید.
در این میان، شاید بد نباشد به اظهارنظر نزدیکان شاه رجوع کنیم که یکی از مهمترینشان، امیراسدالله عَلَم است. او در بخشی از روزنوشت یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۹ نوشته است: «...امشب راجع به بحرین با یکی از دوستان در منزل خودم صحبت میکردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آنجا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم بود. سوال از جمعیتها و باشگاهها و اشخاص مختلف بود. این خلاف اصل است، ولی شیخ هم به غیر از این تن در نمیداد، زیرا از عوامل مخالف خودش میترسید. حال نمیدانم در ازاء این گذشت، ما جزایر تنب و ابوموسی را میگیریم؟ به هر حال باید بگیریم. راستی وقتی در جنوب بودم از روی این جزایر پرواز کردم، هیچچیز در آن نیست. تنها اگر به دست دشمن بیفتد، بد است و مزاحم ما خواهد بود.»
او همچنین پسفردای آن روز، در روزنوشتِ سهشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۴۹ نوشت: «... شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خندهام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را میخواند، که گویی بحرین را فتح کردهایم. ولی این خنده، به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم. شاید طرز اجرای آن، یا در اصل مطلب که همه اقلیتهای ایرانی در همه شیخنشینها به رسمیت شناخته بشوند،... حرف داشته باشم. ولی حال که آن نشد با این راه حل موافق هستم. غیر از این نمیشد.»
فردای آن روز، جلسهای در وزارت امورخارجه تشکیل میشود که احمد اقتداری در مقاله «گناه نابخشودنی، جدایی بحرین از ایران» در مجله «بخارا» (شماره ۶۷، مهر و آبان ۱۳۸۷)، چون در آن جلسه حضور داشت، در شرح ماوقع نوشته است: «در یکی از شبها نخستوزیر [هویدا] مرا به نخستوزیری خواند. کمیسیونی مرکب از عدهای وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات که معاون نخستوزیر بود، تشکیل شد. موضوع قبول ایران آن رفراندم ساختگی مطرح بود که فردا به مجلس فرستاده میشد. همه حرفشان را زدند و نوشتند. نخستوزیر گفت: "حالا باید دید فلانی چه میگوید که متخصص این مسائل و بررسی اوضاع خلیج فارس است." مخالفت خود را اظهار داشتم و نوشتم: "استدعا دارم جناب نخستوزیر به عرض اعلیحضرت برسانند: آنچه را که احمدشاه با همه ضعفش و پدرتان رضاشاه با همه قدرتش اجازه ندادند، شما هم اجازه ندهید که بحرین از ایران جدا شود. بحرین جزئی از آب و خاک لاینفک ایران است و هر کس از ایران جدا کند، مورد قبول ایرانی نیست و آن را خیانت به مواریث ملی ایرانیان میداند" و امضا کردم. فردا به وزارت خارجه رفتم. چون وزیر خارجه در جلسه حضور نداشت و من باخبر شده بودم که آقای اردشیر زاهدی قضیه بحرین و رفراندم آن را در مجلس مطرح خواهد ساخت، یادداشتی نوشتم و آقای وزیر را از این کار برحذر داشتم و به اتاق ایشان فرستادم. مرا به حضور نپذیرفت؛ اما کتاب "آثار شهرهای باستانی سواحل و جزائر خلیج فارس و دریای عمان" (تألیف احمد اقتداری، نشریه انجمن آثار ملی) را با تشکر پذیرفت. همان روز یا فردا وزیر خارجه به مجلس شورای ملی رفت و گزارش کار را به اطلاع مجلس رسانید و مجلسی که بحرین را استان چهاردهم ایران میدانست، پذیرفت که بحرین از ایران جدا شود. نخستوزیر میگفت وقتی گزارش کمیسیون آن شب را به اطلاع اعلیحضرت رسانیدم و نوشته تو را در ذیل صورتمجلس خواندم، شاه سری تکان داد و گفت: "حق با فلانی است و ای کاش من این گزارش و استدلالهای فلانی را زودتر دیده بودم"؛ ولی دیگر آب از سَبو ریخته شده بود و آب رفته به جوی بازنیامد!»
صبح پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت همان سال، یکصدوهشتادونهمین جلسه مجلس بیستودوم شورای ملی به شکل فوقالعاده با ریاست عبدالله ریاضی تشکیل شد و دستور آن، «طرح و تصویب اقدامات دولت مذکور در گزارش تقدیمی در مورد قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد راجع به بحرین و ابلاغ به دولت» بود. عباسعلی خلعتبری، قائممقام وزیر امورخارجه، در جلسه حاضر شد و متن گزارش را در صحن مجلس خواند: «به طوری که نمایندگان محترم به خاطر دارند در جلسه مورخ نهم فروردین ماه ۱۳۴۹ آقای وزیر امورخارجه گزارش اقدامات دولت را در مورد بحرین به استحضار مجلسین رساندند. در گزارش مزبور اشاره شده بود که دولت شاهنشاهی ایران از دبیرکل سازمان ملل متحد تقاضا کرده است که مساعی جمیله خود را برای کسب تمایلات واقعی مردم بحرین نسبت به سرنوشت خود به هر نحوی که مقتضی بداند اعمال نماید. در گزارش آقای وزیر امور خارجه همچنین تصریح شده بود که هرگاه نتیجه تحقیقات دبیرکل سازمان ملل متحد به تأیید شورای امنیت برسد دولت ایران نیز مفاد آن را محترم خواهد شمرد. اینک به طوری که نمایندگان محترم استحضار دارند نماینده اعزامی دبیرکل سازمان ملل به بحرین گزارش خود را درباره تمایلات اهالی بحرین به دبیرکل سازمان تسلیم نموده و این گزارش در جلسه مورخ دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ (برابر با ۱۱ ماه مه ۱۹۷۰) از طرف شورای امنیت طی قطعنامهای به شرح زیر تأیید شده است: "با توجه به نامه مورخ ۲۸ مارس دبیرکل سازمان ملل متحد به شورای امنیت. با توجه به نظرات نمایندگان ایران و انگلستان که ضمن نامههای آنها در تاریخ ۹ مارس ۱۹۷۰ و ۲۰ مارس ۱۹۷۰ به ترتیب به دبیرکل سازمان ملل متحد تسلیم شده است: ۱- گزارش نماینده شخص اوتانت که ضمن یادداشت دبیرکل در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰بین اعضای شورای امنیت توزیع شده است تأیید میشود. ۲- از نتیجهگیری و استنباطات گزارش، به خصوص این که «اکثریت قاطع مردم بحرین آرزومند استقلال و تعیین سرنوشت خود در کمال آزادی هستند و میخواهند به عنوان یک دولت خودمختار و حاکم درباره آینده روابط خود با دولتهای دیگر تصمیم بگیرند» استقبال میشود." اینک با توجه به این که گزارش نمایند دبیرکل درباره تمایلات مردم بحرین به اتفاق آراء مورد تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته است، دولت نیز پیرو گزارش مورخ ۹ فروردین ماه ۱۳۴۹ نتیجه اقدامات مزبور و قطعنامه شورای امنیت را جهت تأیید به استحضار مجلس محترم شورای ملی میرساند.»
محسن پزشکپور، نماینده خرمشهر، در جایگاه مخالف و محسن خواجهنوری، نماینده شمیرانات، در مقام موافق سخن گفتند. سخنانِ بنیانگذار حزب پان ایرانیست بسیار آتشین بود و ازجمله خاطرنشان ساخت که «ما حاکمیت ملی را بر مصوبات سازمان ملل مرجح میشماریم.» آن گزارش به رای گذاشته شد و نتیجه، ۱۸۷ رای موافق در مقابل فقط چهار رای مخالف (محسن پزشکپور، هوشنگ طالع، محمدرضا عاملی تهرانی و اسماعیل فریور) بود. در تمام جلسه امیرعباس هویدا، نخستوزیر مستمع بود و تنها در پایان جلسه گفت: «جناب آقای رئیس نمایندگان محترم از رأیی که در مورد تصویب گزارش دولت و تأیید سیاست مستقل ملی ایران داده شد تشکر میکنم. امروز یک صفحه جدیدی در تاریخ خلیجفارس باز شده که این صفحه تاریخ عظمت و بزرگی و درخشانی ایران خواهد بود.» که با «احسنتِ» وکلا مواجه شد. چهار روز بعد هم، مجلس سنا، بدون هیچ نطق اعتراضآمیزی، آن را به تایید رساند. از آن سو، موج سرکوب مخالفان جدایی بحرین آغاز شد و ازجمله آنکه داریوش فروهر به سه سال زندان محکوم شد.
اول خرداد ۱۳۴۹ دولت ایران هیاتی موسوم به حُسنِ نیّت به بحرین فرستاد. متعاقب آن در ۲۴ خرداد ۱۳۴۹، شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه، رئیس شورای دولتی بحرین وارد تهران شد تا سرانجام موجودیت بحرین (Bahrain)، یک سال بعد، در ۲۴ مرداد ۱۳۵۰ (۱۵ آگوست ۱۹۷۱) رسمیت یافت و ایران نخستین کشوری بود که آن را پذیرفت.
گلنار کرنوکر، طی مقاله «جدایی بحرین از ایران، نفع ایران یا انگلیس؟» در مجله «مطالعات تاریخی» (تابستان ۱۳۹۰، شماره ۳۳) مینویسد: «عکسالعملِ وزیر امورخارجه و نخستوزیر وقت ایران درخصوص ماجرای بحرین جالب توجه است. اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه در مصاحبه با خبرنگار مجله لایف در ۱۱ بهمن ۱۳۴۹ میگوید: "بحرین در حدود ۱۵۰ سال پیش از ما دور بود، چون انگلیسیها گفتند از منطقه باید بروند و ما برای اینکه خطری ایجاد نشود گفتیم هرچه نظر اکثریت اهالی است و هرچه آنها تصمیم گرفتند برای ما هم قابل قبول است، مسئله به سازمان ملل مراجعه شد و ما نظر اکثریت را قبول کردیم." امیرعباس هویدا در جلسه خصوصی و محرمانه کنگره حزب ایران نوین به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۰ در پاسخ به پرسشی درباره بحرین گفت: "صحیح است ما قدرت داشتیم و نیروی دریایی و هوایی ما قوی بود ولی ما طالب صلح هستیم. ضمنا دیدیم در ۱۵۰ سال گذشته که دیگران در بحرین دخالت داشتهاند وضعی بهوجود آوردهاند و چون ما قصد نداشتیم به آنها بگویید بروید، کار را به آن صورت که گفتیم حل کردیم."»
حالا دیگر بریتانیا به آنچه میخواست رسیده بود. بحرین را از ایران جدا کرده و به اصطلاح مستقل ساخته اما بهواقع به یوغ خود درآورده بود. شاه هم البته تن داده بود. هرچند طبق آنچه علم در روزنوشت یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ آورده، او سخت نگران عواقب آن بود، و این تاریخ است که قضاوت خواهد کرد: «بعد فرمودند مساله بحرین دارد حل میشود. با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند "حالا که من و تو هستیم آیا فکر میکنی در آینده ما را خائن خواهند گفت، یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شرّ کشمکشهای پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟" من عرض کردم که صرف ادعای ما بر این جزیره معلوم نبود و معلوم نیست که برای ما منتج به نتیجه میشد.»
* تیتر این مطلب برگرفته از اظهارنظر امیر اسدالله علم درباره ماجرای بحران در روزنوشت یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۹ است.
نظر شما