«محمدرضا مامانی» یکی از بازیکنان پرسپولیس در دهه ۸۰ محسوب میشود که علیرغم تمام استعداد و شایستگیهایی که داشت نتوانست به آنچه میخواست برسد.
او با افشین قطبی رابطه خوبی نداشت و حتی کار این ۲ نفر در لیگ هفتم به درگیری هم کشیده شد.
بازیکن اسبق پرسپولیس در گفت و گو با خبرنگار ورزشی ایرنا از روزهایی حرف زد که پیراهن قرمز را میپوشید.
از روزهایی حرف بزن که در پرسپولیس حضور داشتی؟
روزهای خوبی بود که مثل برق و باد گذشت.
اولین بازیات با پرسپولیس را به خاطر داری؟
بازی با فولاد در اهواز بود، هدایت این تیم را زوبل بر عهده داشت و در روزی که من نمایش خوبی را به اجرا گذاشتم بازی را سه بر صفر باختیم. بعد از این مسابقه من قربانی شدم.
چرا قربانی؟
برای اینکه به نیمکت ذخیرهها تبعید شدم.متاسفانه در رختکن اتفاقاتی رقم خورد که باعث شد از ترکیب خارج شوم.
این اتفاقات چی بود؟
یک جوان ۲۱ ساله بودم که تازه به پرسپولیس آمده و سرم به کار خودم بود، اهل جارو جنجال در آن روزها نبودم و حرف نمیزدم. وقتی پرسپولیس باخت خیلیها به علی پروین گفتند زوبل مربیگری و ترکیب چیدن بلد نیست و خودت امور تیم را در دست بگیر . این ماجرا گذاشت تا آری هان آمد و سرمربی شد.
در زمان آریهان روزهای خوبی را پیش رو داشتی؟
من تلاش میکردم و او به تلاشهایم توجه داشت، میدید که برای قرار گرفتن در ترکیب ثابت چقدر زحمت میکشم و نمیتوانست آنها را نادیده بگیرد.
زمان دینزلی شرایط خوبی نداشتی، البته در روزهای حضور او روی نیمکت پرسپولیس؟
خب هر مربی که تازه به ایران میآید به او حرفهایی میزنند و خط و خطوطی نشانش میدهند، اینها باعث میشود نگاهش به آدمها تغییر کند.
پشت سر تو به دنیزلی حرف زده بودند؟
رفته بودند به او گفته بودند محمدرضا مامانی بازیکن محبوب آری هان است و او در ابتدا نسبت به من بدبین شده بود اما در ادامه اعتماد کرد و به ترکیب اصلی رسیدم.
انتظار میرفت روزهای بهتری در پرسپولیس داشته باشی، سالها در خط هافبک این تیم فیکس بازی کنی؟
اشتباهات خودم بود، مسیر را اشتباهی پشت سر گذاشتم، نباید از حق خیلیها دفاع میکردم، نباید درباره عیدی و پاداش بازیکنان حرفی میزدم، نباید پشت سر رفیق درمیآمدم. همه چیزهایی که باعث شد نتوانم به آنچه استحقاقش را داشتم برسم همینها بود اما مطمئن باشید اگر زمان به عقب گردد باز هم این کارها را انجام خواهم داد چرا که خصوصیات اخلاقی من است و از بچگی با آن بزرگ شدهام. نمیتوانم ذاتم را فراموش کنم. در خانوادهای بزرگ شدهام که به من یاد دادهاند از حق مظلوم دفاع کنم و حرمت نان نمکی که خوردهای را بدان.
با افشین قطبی مشکلات زیادی داشتی، چرا؟
من با افشین قطبی مشکل و اختلافی نداشتم، او یک هنرپیشه واقعی بود و شخصیتی که جلوی دوربین نشان میداد با شخصیت واقعیاش فرسنگها فاصله داشت. او فارسی را به طور کامل بلد بود اما جلوی دوربین به صورت دست و پا شکسته حرف میزد، وقتی محمود خوردبین بیمار شد و دوست حبیب کاشانی مدیرعامل وقت پرسپولیس سرپرستی تیم را بر عهده گرفت به او یاد داد جلوی دوربین فارسی را با لکنت حرف بزند، پرچم پرسپولیس را ببوسد، از قلب شیر حرف بزند تا نزد هواداران محبوب شود، شاید باور نکنید اما ما دشنامهایی را از زبان قطبی شنیده بودیم که باورکردنی نیست.
نگفتی دلیل اختلافت با او چه بود؟
او میگفت من، شیث رضایی و علیرضا واحدی نیکبخت در باند مرزبان و حمید استیلی هستیم. در پرسپولیس باندی وجود نداشت و تمام این حرفها زاییده تخیلات وی بود. او حتی یک بار مرا صدا کرد و یک جمله ای را به من گفت.
آن جمله چه بود؟
گفت اگر در باند مرزبان و استیلی نباشی همه بازیها را فیکس بازی میکنی و وقتی به تیم ملی رفتم حتما تو را دعوت خواهم کرد تا در آنجا هم فیکس بازی کنی. جواب دادم در هیچ باندی نیستم و تمام هدفم موفقیت و سربلندی پرسپولیس است. او توقع داشت من حتی با این ۲ نفر سلام و علیک هم نکنم.
بعد از این ماجراها درگیریهای شما به اوج رسید؟
خودش و همه میدانند من در آن برهه چه کمکهایی به پرسپولیس و قطبی کردم. بازیکنانی که از بازی نکردن ناراحت بودند در خانه خودم جمع میکردم و با آنها حرف میزدم تا حاشیهای شکل نگیرد، به آنها میگفتم اگر پرسپولیس قهرمان شود در کارنامه ما ثبت میشود نباید کاری کنیم که برای پرسپولیس مشکلی پیش بیاید، او بعد به هر روشی متوسل میشد تا روحیه مرا به هم بریزد. خاطرهای را برایتان نقل میکنم تا خودتان بهتر واقعیتها متوجه شوید.
این خاطره را میشنویم.
برف آمده بود و در زمین درفشیفر تمرین میکردیم، وقتی در حال تمرین بودیم افشین قطبی بارها و بارها نزدیک من میشد و میگفت چطوری رییس مافیا؟ رییس مافیا چه کار میکنی؟
واکنش تو به این جمله چه بود؟
گفتم اگر فکر میکنی من رییس مافیا هستم زیاد سر به سر من نگذار، ادامه دادم اگر من صبح با لیدرها املت میخورم و با بازیکنان رابطه خوب و نزدیکی دارم به خاطر رفتارم است. اگر اشتباهی کنند میگویم و اجازه نمیدهم حاشیهای برای پرسپولیس شکل بگیرد اما این چیزها را متوجه نمیشوید، یکبار دیگر هم در رختکن دعوایمان شد.
چرا؟
او گفت میدانی بازیکنان بزرگتری در فوتبال ایران هستند که سزاوار حضور در پرسپولیس هستند؟ من هم جواب دادم بله به خوبی از این مساله باخبر هستم و میدانم حق خیلی از بازیکنان بزرگتر از من است تا در بهترین تیم ایران بازی کنند اما لطف و خواست خداوند بزرگ این بوده است که فعلا این اتفاق برای من رخ بدهد اما شما هم بدان مربیان بسیار بزرگتری از افشین قطبی هستند که لیاقت نشستن روی نیمکت پرسپولیس را دارند. این جمله را بر زبان آوردم او حسابی عصبانی شد و حرفهای رکیکی زد که ساکت نماندم و جوابش را دادم. این دعوا ادامه پیدا کرد.
تا کجا؟
او حرف رکیکی زد که سه بار پرسیدم منظورت با چه کسی است؟ وقتی دیدم منظورش با من است جوابش را مثل خودش دادم و با فریاد در رختکن پرسپولیس گفتم ما بازیکنان در زمین میدویم و عرق میریزیم و جان میکنیم و تو آن وقت خودت را امپراتور میدانی؟ نه آقا از این خبرها نیست تو سرجوخه هم نیستی؟
در پایان فصل از پرسپولیس رفتی؟
قطبی در طول فصل سه بار از پرسپولیس استعفا داده بود، همه میدانستند در پایان فصل از پرسپولیس جدا میشود، خود حبیب کاشانی هم گفته بود قطبی فصل آینده سرمربی پرسپولیس نیست اما ما تو را میخواهیم.
پس چرا رفتی؟
وقتی فصل به پایان رسید و زمان زیادی به شروع مسابقات باقی نمانده بود حمید استیلی مرا به فرحزاد دعوت کرد و گفت رضا برای فصل آینده دنبال تیم باش و من با ناراحتی این محل را ترک کردم.
بهترین خاطرهات از روزهای حضور در پرسپولیس؟
برای هر بازیکنی تمرین کردن با پرسپولیس آرزوست چه برسد به این که برای این تیم بازی کند و حتی در ۱۰ بازی بازوبند کاپیتانی را بر دستان خود ببندد. این یک حس فرا زمینی است برای من است که هیچگونه نمیتوان آن را توضیح دهم.
نظر شما