۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۹
کد خبر: 83840444
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

ترجمه ای از اثر کریستین اندرسن در بازار کتاب کودک ایران

تهران- ایرنا- «بلبل امپراتور چین» کتاب داستانی برای کودکان اثر هانس کریستین اندرسن توسط غلامرضا امامی نویسنده و مترجم پیشکسوت کشور ترجمه و راهی بازار کتاب کودک شد.

داستان کتاب نویسنده‌های بزرگ، خواننده‌های کوچک: بلبل امپراتور چین از این قرار است که امپراتور چین عاشق صدای بلبلی می‌شود که در جنگل آواز می‌خواند و آن را به کاخ خود می‌آورد. بلبل با اینکه به‌خاطر دوری از جنگل ناراحت است، اما برای شاد کردن پادشاه هر روز برایش آواز می‌خواند. روزی یک هدیه برای پادشاه می‌رسد؛ یک بلبل ماشینی طلایی! بلبل جنگلی که دیگر پرنده‌ِ موردعلاقه‌ امپراتور نیست، به جنگل برمی‌گردد، اما سالیان بعد بالای سر امپراتور پیر و مریض حاضر می‌شود...

هانس کریستیان آندرسن (Hans Christian Andersen) متولد ۱۸۰۵ نویسنده معروف اهل دانمارک است که از معروف‌ترین داستان‌هایش می‌توان به پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجه‌اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریت‌فروش و لباس جدید پادشاه اشاره کرد.

زادروز آندرسن روز جهانی کتاب کودک نام‌گذاری و به احترام این نویسنده جایزه هانس کریستین آندرسن ابداع شده است، این جایزه که گاه جایزه نوبل کوچک هم خوانده می‌شود و جایزه‌ای است بین‌المللی که هر دو سال یک بار از طرف دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) به مؤلفان در زمینه ادبیات کودک تعلق می‌گیرد.

بلبل امپراتور چین اثر این نویسنده شهیر با تصویرگری آریانا اپرامُلا، توسط غلامرضا امامی در ۲۷ صفحه برای گروه سنی ۳ تا ۷ سال ترجمه و از سوی انتشارات پرتقال منتشر شده است.

غلامرضا امامی (متولد ۶ شهریور ۱۳۲۵ در شهر اراک) نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار ایرانی است. پینوکیو (از ایتالیایی)، بامزه در فارسی، یکی بود که خودش نبود، ماهی سیاهه، لبخند بی لهجه، قصه‌ها، رعد از جمله آثار ترجمه شده این مترجم هستند.

کودکان در این کتاب می خوانند:

روزی پادشـاه جوانی در چین صـدای آواز بلبلی را شـنید که در جنگلی نزدیک کاخ سـلطنتی پنهان شـده بـود. بلبـل آواز شـگفت انگیزی داشـت. امپراتـور فورا خدمتـکاران را احضار کـرد و از آنها خواسـت تـا آن پرنـدهی خـوشآواز را برایـش بیاورند. خدمتکاران جنگل را گشـتند تا توانسـتند درختـی را پیدا کنند که بلبـل در آن زندگی میکرد.

خدمتـکاری کـه از همـه پیرتـر بـود از پرنـدهی کوچـک خواسـت که با آنان به نـزد امپراتور بیاید. بلبـل جـواب داد که عاشـق جنگل و آزادی اسـت امـا چـون امپراتـور دسـتور داده، می‌آیـد و بـرای او آواز می‌خوانـد. بنابرایـن پـرواز کـرد و روی شـانه ی خدمتکار پیر نشسـت تا با او به کاخ سـلطنتی برود.

در کاخ سـلطنتی بلبل آوازی سـر داد. چنان آواز پرسـوزی خوانـد کـه امپراتور و تمام دربـار به گریه افتادند. در پایان آوازش، امپراتور از بلبل خواسـت که در قصر بماند و دسـتور داد که برای بلبل لانه‌ای از طلا بسازند. بلبـل اطاعـت کـرد، امـا از اینکـه آزادی و جنگل خـود را از دسـت داده بـود، ناراحـت بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha