«جنگ بینالمللی بالهای شوم خود را لرزانید و به طرف بلگاه آدمیان، با یک غریو جانانه پرواز نمود. غرائز بشری، حس حیوانی و آن ناموسی که اصل کلی «تنازع بقا» را به ما اثبات نموده است، از سیمرغ جنگ استقبال نمود و اروپا – آن مهد تمدن – ولی کانون افساد و وبال، در هم اشوفت، و قلب بشریت بهشدت ضربانهای خونین خود را شروع کرد. و ایران نیز یکی از پردههای نازک آن قلب طپنده خود که قهرا میبایستی، حرکات غیرموزون خود را بالتبع شروع نماید، و شروع کرد...» (ص. ۲۷) و این آغاز کتاب تاریخچه سهسال و نیمه ما و جنگ (۱۹۱۷-۱۹۱۴): روس و انگلیس؛ آلمان، عثمانی و ایران است؛ جدال قلمی سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد و ملکالشعرا بهار، مدیر روزنامه نوبهار. و آنچه این کتاب دارد، نوشتههای بهار است در ماههای صفر و ربیعالاول ۱۳۳۶، یعنی آذر و دی ۱۲۹۶.
مقالات را کاوه بیات را گردآورد و بر آن مقالاتی نوشته است. او درباره دوران این جدال قلمی نوشته است: «اوایل زمستان ۱۳۳۶ ه ق/ ۱۹۱۷م، زمان بروز این جدال قلمی یکی از ادوار بحرانی تاریخ معاصر ایران بود. پیشامد انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و درهمشکستن چیرگی خفقانبار روسیه تزاری بر ایران این امید را دل ایرانیان بهوجود آورد که شاید بتوان از فرصت بهره برد و موجبات اعاده استقلال ازدسترفته را هم فراهم آورد. اما بهرغم عقبنشینی قوای روسیه از ایران و ناکار شدن یک بدخواه اساسی، اصل جنگ و رویارویی دیگر قدرتهای برجایمانده طرفین، آلمان و عثمانی در آنسو و بریتانیا در اینسو کماکان ادامه داشت و همان عواملی که در آغاز جنگ بیاعتنا به خواستههای ایرانیان، ایران را صحنه کارزار ساختند، هنوز در کار بود و ایران همچنان عرصه تاختوتاز طرفین باقی ماند. آلمان و عثمانی سرمست از فروپاشی روسیه و گشودهشدن دست آنها در ایران و قفقاز و بینالنهرین، و بریتانیا به نگرانی از این پیشامد، مترصدِ پرکردن جای خالی روسیه و هر دو طرف همچنان بیاعتنا خواستههای ایرانیان.» (ص. ۷)
در چنین فضایی این جنگ جریدهای رخ داد. فارغ از آنچه سیدضیا نوشت (که البته مهم است اما محل این یادداشت نیست)، بهار چندین مقاله نوشت. کتاب، شانزدهفصل دارد و هفتپیوست. فصلها، مقالات بهار است و پیوستها، نوشتههای سیدضیا. مکتوبات بهار چنان است که خواننده امروز، میتواند به دید کاملی از اتفافات ایرانِ جنگ جهانی اول برسد و بداند چطور بیطرفی دولت ایران نقض و سرزمین ما عرصه تاختوتازِ قوای بیگانه قرار گرفت.
برای مثال، در باب «اعلان بیطرفی» چنین آمده است: «دولت ایران خود را در شدیدترین محذوراتی دیده. از طرفی عدم مساعدت روسها و شدت خشونت مامورین آن دولت، از طرفی وقوع جنگ بین روس و عثمانی و هجوم عساکر و عشایر ترک به سرحدات آذربایجان، نیامدن جواب مساعد از بابعالی و عدم مساعدت در تخلیه سرحدات ایران از طرف آن دولت فوقالعاده اسباب زحمت افکار دولت ایران را فراهم نموده و هیچیک از دول مجاور حاضر نبودند که قطعا با ایران داخل یک سلسله مذاکرات اساسی و قطعی بشوند... این بود که در ۱۲ ماه ذیحجه ۱۳۳۲ اعلان بیطرفی بوسیله فرمان همایونی داده شده و در تلگراف متحدالمآل دولت مورخه ۱۲ ذیحجه راجعبه بیطرفی به عموم مامورین سیاسی ایران مخابره شده و از طرف دولتین روس و انگلیس با یک حُسن تلقی پذیرفته گردید.» (ص. ۳۹) و در جای دیگر نوشته است: «... عثمانیها و آلمانها در نقض بیطرفی ایران از طرف روسها خشمگین، از حبس اتباع و مامورین خودشان بهدست روسها غضبناک و عساکر عثمانی به بهانه وجود قشون روس که یک بهانه تقریبا مشروعی فرض میشد، مشغول تجاوز به خاکهای ایران و ازطرفی روسها توقع بیطرفی متمایل – بیطرفی دوستانه – را از ما داشته و صریح میگفتند، شما باید مثل زمان ناصرالدین شاه که در جنگ ما با عثمانیها به ما موافقت کرد، شما هم همانطور با ما موافقت کنید، در عوض ما استقلال ایران را تامین نموده و بعد از جنگ و حصول امنیت در ایران قشون خود را بیرون خواهیم بُرد.» (ص. ۴۷)
در جایجای نوشتههای بهار، میتوان دغدغهمندی و دلسوزی نسبت به ایران را یافت و گزارشهایش نشان از همین مهم دارد.
چاپ نخستِ تاریخچه سهسال و نیمه ما و جنگ (۱۹۱۷-۱۹۱۴): روس و انگلیس؛ آلمان، عثمانی و ایران را نشر شیرازه در اردیبهشت ۱۳۹۹، در ۳۰۶ صفحه و شمارگان ۷۷۰ نسخه به طبع رسانده است.
نظر شما