شاعران ایرانی در سده دوازدهم قمری بنیادگذاران مکتبی در ادبیات فارسی بودند که مکتب «دوره بازگشت ادبی» نام گرفت که ویژگی بارز آن پیروی از سنت های شعری استادان قدیم بود و ادیب الممالک فراهانی را باید یکی از آخرین شاگردان این دبستان شمرد؛ شاعری که اصولاً پای در مرکز ادب سنتی فارسی و معارف اسلامی داشت و تا پایان عمر محور اصلی فعالیت هایش، سنت های دیرین شعر و ادب این زبان باقی ماند اما این مانع نوگرایی و تنوع جویی اش، چه در زمینه های ادبی و چه در عرصه های اجتماعی و سیاسی نبود و آنچه نسل او از گذشته به میراث گرفته بودند، نیک آموخت و ذهن جستجوگرش در پی حوزههای جدیدی از فعالیت های فکری نیز بود، منتهی شاید دورانی که در آن می زیست، اجازه نوجویی بیشتری به او نمی داد.
تولد و خانواده
میرزا محمدصادق ادیب الممالک پسر حسین بن صادق بن معصوم بن میرزاعیسی قائم مقام فراهانی و ملقب به امیرالشعرا و سپس ادیب الممالک بود. وی ۱۴ محرم ۱۲۷۷قمری در روستای گازران از بلوک شرا از توابع سلطان آباد(اراک کنونی) در خانواده ای ادب پرور چشم به جهان گشود. او در قطعه ای نام خود، نام پدر و جد و نیز نام شهر، زادبوم و تاریخ تولد خویش را این گونه گزارش می کند(۱).
ادیب الممالک سومین پسر خانواده خود بود. نیای بزرگش میرزاعیسی بن حسن بن عیسی معروف به میرزابزرگ، قائم مقام میرزاشفیع شیرازی، وزیر فتحعلی شاه قاجار بود که نیاکانش پشتاندرپشت در دولت های زندیه، افشاریه و صفویه و فراتر از آن منصب وزارت و صدارت داشتند(۲). میرزاعیسی افزون بر مقام و مسوولیت های سیاسی، مردی خردمند و عالم بود. وی چهار پسر داشت که دومین آنها میرزامعصوم، جد اعلای ادیب الممالک و سومین آنها میرزاابوالقاسم، جد مادری او بودند(۳).
میرزاصادق در حدود ۱۵ سالگی پدرش حاجی میرزاحسین را از دست داد. ناصرالدوله عبدالمجیدمیرزا از عموزادههای ناصرالدین شاه حاکم اراک، باعث پریشانی و بینوایی آنان شد. به گونه ای که میرزاصادق جوان و برادر بزرگش میرزامهدی، پای پیاده به قم و سپس به تهران رفتند. در آنجا میرزاعلی نامی که پسر ابوالقاسم قائم مقام و مستوفی خراسان بود، از سرِ اکراه آنان را سرپناهی داد و از محل درآمد اوقافی که تولیتش را بر عهده داشت، اندک مدد معاشی برایشان مقرر کرد(۴).
ورود به دربار
ادیب الممالک روزی از شدت بینوایی و حدت اندوه، قصیده ای در شکایت از روزگار سرود و آن را با نام طهماسب میرزا مؤیدالدوله که مردی شعر شناس و اهل دانش بود به پایان برد و به پایمردی حسنعلی خان امیرنظام گروسی به خدمت این شاهزاده رسید. مؤیدالدوله که از پختگی شعر و احاطه ادبی این جوان گمنام در شگفت شده بود به توصیه امیرنظام او را در زمره چاکران خود جای داد. دیگربار که میرزاصادق به خدمت مؤیدالدوله راه یافت در محضر او و یکی از دانشمندان به سرودن قصیدهای به وزن و قافیتی که از جانب شاهزاده تعیین شد، ملتزم گشت و در همان موقع ارتجالاً چنین شعری را در کمال مهارت سرود. این رویداد میرزاصادق جوان را تا اندازه ای از تنگدستی و گمنامی رهایی بخشید. آشنایی میرزاصادق با امیرنظام را می توان نقطه عطفی در زندگی او به شمار آورد. امیرنظام، میرزاصادق را در سایه حمایت خویش آورد و وسیله معرفی او به شاهان و رجال زمان شد. ادیب الممالک از ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ قمری در مصاحبت امیرنظام به سر برد. در ۱۳۰۹ قمری، امیر از پیشکاری آذربایجان مستعفی و به تهران احضار و به حکومت کرمانشاه و کردستان منصوب شد. گزارش ها درباره محل اقامت میرزاصادق از این تاریخ تا مدت ۲ سال مقداری مغشوش است تا اینکه در سال های ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳قمری در تهران در دارالترجمه رسمی دولتی به کار مشغول شد و در ۱۳۱۴ قمری همراه امیرنظام که به پیشکاری کل آذربایجان منصوب شده بود باز به تبریز رفت. در ۱۳۱۶قمری با تأسیس مدرسه لقمانیه در تبریز به نایب رییسی آن انتخاب شد و هم در این اوان معمم شد و گهگاه بر سر منابر موعظه میکرد(۵).
فعالیتهای روزنامهنگاری
هنگامی که نهضت آزادیخواهان ایرانی بر ضد استبداد قاجار پا گرفت و مردم طالب استقرار نظام دموکراسی بودند، نوشته های ادیب الممالک در پیشبرد سطح آگاهی آنان از حقوق سیاسی و اجتماعی خود و تهییج آنها به ایستادگی در برابر فشارها و تهدیدات زمامداران اثری بسزا داشت. وی از نخستین افرادی بود که با تأسیس روزنامه ادب رسماً پای به عالم مطبوعات گذاشت و کمابیش تا پایان عمر کار روزنامه نویسی را همراه با شاعری دنبال کرد. او ۲ سال پس از آنکه در ذیقعده ۱۳۱۴قمری با امیرنظام گروسی به تبریز برود، اقدام به تأسیس روزنامهای کرد که نخست با عنوان جریده ادب و پس از چندی فقط با نام ادب از آغاز تا پایان سه دوره مختلف را پشت سر گذاشت. در این شهر به روایتی ۲۲ شماره مصور و به روایتی دیگر ۱۷ شماره، نخست به خط نستعلیق و پس از مدتی انقطاع به خط نسخ، منتشر شد(۶). ادیب در این روزنامه، افزون بر مقالات سیاسی و اجتماعی، هر بار برخی از اشعار خود را نیز چاپ میکرد.
ادیب الممالک در اوایل ۱۳۱۸قمری از تبریز به قفقاز و از آنجا به خوارزم سفر کرد و یک چند نزد محمدامین، خان خیوه به سر برد و سرانجام در مشهد اقامت کرد(۷) و به انتشار دوره دوم روزنامه ادب دست زد.
بیش از ۱۴ شماره از سال سوم ادب در مشهد منتشر نشده بود که ادیب الممالک به فرمان مظفرالدین شاه و تصویب میرزامحمد ندیم السلطان، وزیر انطباعات و جراید، دفتر روزنامه را از مشهد به تهران منتقل کرد. ادب جمعاً ۱۸۸ شماره منتشر کرد(۸). در بیشتر این مدت، شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، از ادبای سرشناس و مدیر روزنامه های ندای وطن و کشکول و محاکمات، با ادیب همکاری فعال داشت.
این جریده حاوی مقالات تاریخی، ادبی، ترجمه داستان هایی به ویژه از زبان فرانسه، اخبار سیاسی و اجتماعی و گزارش احوال بزرگان، اخبار خارجی و ... بود. از سال چهارم به بعد، ۲ صفحه نیز با چاپ سنگی به تصاویر و کاریکاتورهایی با مضامین سیاسی اختصاص داده شد تا اینکه در نخستین ماههای ۱۳۲۴قمری ادب برای همیشه تعطیل شد.
در محرم ۱۳۲۱ قمری که ندیم السلطان وزیر انطباعات، روزنامه ایران سلطانی را به جای روزنامه ایران تأسیس کرد. ادیب الممالک به سردبیری آن برگزیده شد و تا اواخر ۱۳۲۲ قمری با این نشریه همکاری کرد.
ادیب الممالک مسوولیت ادب را در ۱۳۲۳ قمری به مجدالاسلام سپرد و خود به بادکوبه رفت و تا شعبان ۱۳۲۴ قمری در آنجا ماند. آن زمان در بادکوبه روزنامه یومیه ای به نام ارشاد به مدیریت احمد آقایوف قراباغی، ملی گرای افراطی به زبان ترکی منتشر می شد. ادیب الممالک نیز هفتگی ورقه ای به فارسی ضمیمه ارشاد به چاپ می رساند. در جمع بیش از ۱۳ شماره از ارشاد به چاپ نرسید(۹).
به دنبال تأسیس مجلس شورای ملی در ۱۳۲۴ قمری که روزنامۀ مجلس به مدیریت محمدصادق طباطبایی در تهران دایر شد، سردبیری آن را به ادیب الممالک سپردند. روزنامه مجلس تا زمان بمباران مجلس و حادثه خونین تهران مرتباً منتشر شد اما با این پیشامد و تبعید مدیر روزنامه، مانند روزنامه های دیگر تهران، تعطیل شد(۱۰).
ادیب پس از هفت ماه سردبیری روزنامۀ مجلس در جمادیالاول ۱۳۲۵ قمری خود به تأسیس روزنامه عراق عجم در تهران مبادرت کرد. این نشریۀ هفتگی وابسته به انجمن عراق عجم، یکی از انجمن های ملی دورۀ اول مشروطیت، بود تا اینکه از ۱۳۳۲ قمری وزارت داخله، سردبیری یا مدیریت روزنامه نیمه رسمی آفتاب را که به مدیریت عبدالوهاب زاده بنیاد شده بود به ادیب الممالک محول کرد(۱۱).
نوع و سبک شاعری
ادیب الممالک از میان انواع قالب های شعر، بیش از همه به قصیده و قطعه تمایل نشان می داد. طبیعی هم همین بود زیرا نه فقط برای بیان وصف و مدح که محور اصلی شعرهایش در این دوره بود، بلکه برای طرح مضامین تاریخی، قرآنی، نجومی و همین طور آرایش های لفظی و معنوی که پسند طبع شاعری چون ادیب بود، قصیده جولانگاه مستعدتری در اختیارش می گذاشت. از قضا این ۲ قالب شعری در دورۀ دوم شاعری ادیب نیز که تحولی نسبی در مضامین شعری او رخ داد، بیش از دیگر گونه ها به کار او آمد.
از ادیب الممالک بیش از ۲۶ غزل و تغزل بر جای نمانده و این در کنار حدود ۱۳۲ قصیده و ۳۰۰ قطعه او رقمی اندک است. در واقع، بخش اعظم اشعار ادیب را حدود هفت هزار بیت در شکل قصیده و بالغ بر سه هزار بیت به صورت قطعه تشکیل می دهد.
مثنوی های ادیب عموماً شیوا و روان است اما این نوع شعر به اقتضای پاره ای موضوع ها به کار برده شده است. علاوه بر قصیده و قطعه، ادیب به ترجیعبند، ترکیب بند و مسمط که در واقع قالب هایی تفننی اند، گرایش نشان می داد زیرا این گونه های شعر در نظر او تنوع، موسیقایی و جذابیتی دیگر داشتند و قالب های مناسبی برای مضامین اجتماعی، سیاسی و وطنی به شمار می رفتند بنابراین، در میان سرودههای دوره دوم شاعری ادیب این قبیل قالب ها بیشتر از دوره اول دیده می شود.
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی
ادیب الممالک فقط شاعر حجره، محفل و انجمن نبود که در گوشه ای بنشیند و به سرودن اشعار وطنی و انتقادی بسنده کند. او خود در فعالیت های سیاسی و اجتماعی شرکت می کرد و در تحقق آرمان های آزادی خواهانه، ریشه کن کردن استبداد و استقرار حکومت شورایی به مجاهدان یاری می رساند. او حتی یک بار همراه مجاهدان آذربایجان و گیلان که بر ضد محمدعلی شاه و به قصد فتح تهران به این شهر روی آوردند، سلاح به دوش وارد پایتخت شد.
ادیب در شرایط نامساعد و خفقان آور آن روزگار اقدام به تأسیس روزنامه کرد تا مردم را از فساد و نادرستی سلطه گران بر جامعه آگاه کند. در کارهای فرهنگی شرکت مستقیم داشت و سال ها در عدلیه خدمت و با بی عدالتی های مسوولان وظیفه ناشناس آن مبارزه کرد.
از سرودههای چند سال پایانی زندگی ادیب الممالک برمی آید که نهضت مشروطه به دست مشتی فرصت طلب بی اعتقاد به این نهضت، به انحراف کشیده شده و امیال شخصی و دسته بندی های سیاسی اجازه نداده بود تا این حرکت مردمی، که ادیب سخت به آن دل بسته بود، به نتایج دلخواه خود برسد. او که با دنیایی از امید و حُسن اعتقاد به خدمت آرمان های آزادی خواهانه نهضت مشروطه درآمده و از همه چیز خود در این راه گذشته بود، چون رفتار ضد مردمی بعضی از فاتحان تهران و مجاهدنمایان و تجاوز و تعدی برخی از سران حکومت مشروطه و فتنه انگیزی های احزاب را دید و دریافت که فقط استبداد عین الدوله ای و محمدعلی شاهی جای خود را به دیکتاتوری زمین داران بزرگ و خودخواه داده و آزادی خواهان دروغین بازیچه دست بیگانگان اند، همچون دیگر آزادگان صدیق و دلسوز، از مشروطه و مشروطه طلبان دلزده و مأیوس شد. از آن پس لحن ستایش آمیزش به انتقاد و طعن و لعن چنین مشروطه تحریف شده ای تبدیل شد و او را وادار به سرودن اشعاری از این دست کرد. (۱۲)
درگذشت
سرانجام این شاعر و روزنامه نگار آزادیخواه در یزد به سکته ناقص دچار شد و ناگزیر به تهران مراجعت کرد. ۵۸ ساله بود که در ۱۳۳۶ قمری در پایتخت چشم از جهان فروبست و در آستانه حضرت عبدالعظیم در حجره میرزاابوالحسن خان قائم مقامی به خاک سپرده شد.
منابع
۱- محمدصادق ابن حسین ادیب الممالک، دیوان کامل میرزاصادق خان امیری ادیب الممالک فراهانی قائم مقامی، تصحیح و حواشی وحید دستگردی (تهران: مطبعۀ ارمغان، ۱۳۱۲)، ۴۰
۲- ادیب الممالک، دیوان، ی، یا
۳- محمدحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه (بیروت: دارالضوء، بیتا)، جلد ۱، ۱۰۱ و ۲۹۶؛ جلد ۵، ۲۹۷
۴- ادیب الممالک، دیوان، یج
۵- ادیب الممالک، دیوان، ۸۰
۶- ادیب الممالک، دیوان، یط
۷- عبرت نائینی، نامه فرهنگیان، ۱۰۴-۱۰۵
۸- صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، جلد ۱، ۸۸-۸۹
۹- تربیت، دانشمندان آذربایجان، ۷
۱۰- کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، جلد ۱، ۱۸۶
۱۱- سلطانی، فهرست روزنامه های فارسی، جلد ۱، ص۴
۱۲- مجدالدین، کیوان. «ادیب الملک فراهانی: شاعری در گذار از سنت به تجدد، مجله دیار، شماره ۱، بهار ۱۳۹۵
نظر شما