واقعا شاید نتوان گفت محمدهادی کریمی ابتدا و قطعا یک پزشک است یا اول یک فیلمساز. رابطه عمیق او با فیلمنامه نویسی و کارگردانی از یک طرف و توجهاش به روان و ذهن انسانها که از همان قسم پزشکی او نشات گرفته از کریمی یک پزشکِ فیلمساز دغدغهمند ساخته است.
فیلم سینمایی پسرکشی ششمین ساخته محمدهادی کریمی در مقام فیلمنامهنویس و کارگردان است. این کارگردان پیش از این فیلمهایی چون کمدی انسانی، بشارت به یک شهروند هزاره سوم، برف روی شیروانی داغ، امشب شب مهتابه و غیرمنتظره را هم کارگردانی کرده است.
اما روایت پسرکشی محمدهادی کریمی از حضور در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر تا داوری و اکران در سینماها همه و همه حواشی بسیار دارد که او از همه اینها میگذرد و میگوید همین که پسرکشی در سینماهای ایران ساخته شده است، کافیست.
کریمی البته نگارش فیلمنامههایی با سوژههای ملتهب مانند اتانازی، مارال، رستگاری در هشت و بیست دقیقه و شمعی در باد را نیز برای فیلمسازان دیگر در کارنامه خود دارد.
این روزها پسرکشی به صورت آنلاین در سامانه های ویدئوهای درخواستی وی. او. دیها در حال نمایش است و البته به صورت قاچاق شده در برخی سایتها و شبکههای ماهوارهای نیز نمایش داده شده است.
اکران آنلاین این فیلم و روز پزشک (اول شهریور) فرصتی دست داد تا با محمدهادی کریمی به گفت و گو بنشینیم.
آقای دکتر از اسم فیلم شروع کنیم، اسامی فیلمهای قبلی که ساختهاید و فیلمنامههایی که نوشتهاید هیچکدام مستقیم و سرراست به موضوع و مضمون اثر اشاره ندارد و اسامی کارهای شما معروف بود بیشتر از ادبیات و بهخصوص شعر بهره میبرد تا عناوین مرسوم سینمایی. مثلا نام یکی از سیاسیترین و ملتهبترین فیلمنامههای اجتماعی که تاکنون ساخته شده را رستگاری در هشت و بیست دقیقه گذاشتهاید. اما این جا بر خلاف همیشه، نام فیلم فاش گویی و آشکارسازی مضمون را که البته در سینما یک اصل است با خود دارد، از این تغییر روال یا ذائقه بگویید؟ چرا پسرکشی؟
اشاره دقیقی کردید. عنوان پسرکشی چه به لحاظ ترکیب و سیلاب و چه خوش آهنگی و چه آن فاش گویی که اشاره کردید به سینما نزدیکتر است تا ادبیات. زیرا سینما هنر توده هاست و آشکار سازی مضمون و جهان فیلم پیش از نمایش به انتخاب مخاطبان یا به قول قدیمیها مشتریهای سینما کمک میکند بدانند با چه فیلمی روی پرده مواجه خواهند شد، اما در ادبیات اینطور نیست. زیرمتن مهمتر میشود و ایهام گاه امتیاز تلقی میشود. اما با این همه پسرکشی به واسطه مجلس سهراب کشی نامی رایج در فرهنگ و ادبیات عامه ایرانی است، نقالان شاهنامه این بخش از داستان را گاه مجلس پسرکشی مینامیدهاند و شاید آن جمله ذوقی اما نامعتبر به زعم من که ما ایرانیها پسرکشی داریم به واسطه شاهنامه و غربیها پدرکشی دارند به واسطه ادیپوس شهریار، از این جا میآید. اما فارغ از هر نکته، اسامی کارهایم را بدون هیچ بالا و پایین کردن و محاسبه و اینکه سینمایی است یا هنری انتخاب میکنم. یا بهتر بگویم اسیر یک نام میشوم، نام یک فیلم همان قدر مرا با خود میبرد که خود یک ایده یا مضمون.
و اگر با آن اسم موافقت نشود؟
شاید یک بار این اتفاق افتاده، نام قبلی بشارت به یک شهروند هزاره ی سوم ...، روز خوب یک جن گیر بود، که تا به اسم بعدی برسم زمان زیادی برد، اما تعمد داشتم ترکیب بسیار پر کلمهای باشد و پر از واژههایی که در گوشه کنار شهر در تابلوها و یا بنرها دیده میشود اما یک ترکیب آشنا نباشد.
و به ذائقه مخاطب که چنین ترکیبی را نپذیرد یا هضم نکند یا خوشایند نباشد چقدر فکر میکردید؟
به نظرم ذائقه تماشاگر یک کلیت ثابت نیست و جمود ندارد، مدام در تغییر است هر چند این تغییر بطئی و کند باشد، به خاطر همین بسیاری از فیلمسازانی که به اصطلاح فیلمهای فروش و تجاری میسازند و گمان میکنند رگ خواب تماشاگر را میشناسند و سلیقه آنها به قول معروف دستشان آمده، ناگهان رو دست میخورند و فیلمهای شکست خورده زیادی در کارنامه خود دارند. اصلا هیجان اینکه چه فیلمی با اقبال مواجه خواهد شد یا خیر، همان بخش جذاب این بازی است که ناشناخته است. در یکسو فیلمسازان و در سوی دیگر مخاطبان.
پس با این تلقی، ناشناخته ماندن سلیقه مخاطب به این هیجان اضافه میکند، در نتیجه آیا فیلمسازان خود را بینیاز از شناخت مخاطب باید بدانند؟ چون دائم در تغییر است.
شاید بر عکس، وقتی بدانی اینطور نیست که گمان داری همه سلیقه و پسند مخاطب را میشناسی، تلاش بیشتری هم میکنی که بدانی خیلی چیزها عوض شده. از جذابیتهای یک عنوان سینمایی تا بازیگران مقبول و محبوب تا جهان فیلم تا حتی نوع گرافیک تصاویر و مونتاژ. اما به نظر من در زمانی که به ساخت یک فیلم فکر میکنی، باید نه به سانسور فکر کنی نه به سرمایه نه به مخاطب نه به فستیوالها نه به هیچ چیز دیگر و بگذاری آن اثر به تمامی، آشکار و عریان تو را در بر بگیرد.
اما گفتید که سینما هنر توده هاست. چطور میشود به اینهایی که گفتید فکر نکرد؟
(میخندد) حواستان حسابی جمع است، بله عرض من هم این بود که منِ نوعی نباید فکر کنم حتی وقتی تهیه کننده و یا سرمایه گذار کار هستم، زیرا بعدها این دو سین سرمایه و سانسور خواه ناخواه خواهد آمد، اینکه چی در بورس هست و چی نیست را مدام اطرافیانت تذکر خواهند داد و دلسوزانه پیشنهاد خواهند کرد که تن بدهی به بسیاری مناسبات و از ایدهآلهایت دست بکشی یا حداقل قدمی عقب بنشینی. در این میان اما این مصلحت اندیشیها و عافیت طلبیها از تویی که میخواهی دغدغهمند جلو بروی نباید شروع شود و ندای درونی و ذهنی خودت نباشد.
پس اینطور بپرسم به عنوان سینماگری که فیلمنامه آثار متعدد اجتماعی پرفروش رو نوشتهاید و فیلمهای شخصیتر ساختهاید کی به مخاطب فکر کردهاید و کی از آن گذشتهاید. این فکر کردن به مخاطب انبوه چقدر در موفقیت فیلمنامه یا فیلمهایتان موثر بوده و توانسته آنها را آثار مطرحی بسازد؟
حقیقت، خیلی به مخاطب روز فکر نکردهام. در اوج پرفروش بودن فیلمنامههای اجتماعی که نوشته بودم و جوانان مطرح آن روزگار نقشهای اصلیاش را ایفا میکردند، مثل دختران انتظار و در زمانی که همه فیلمها با جوانان جلو میرفت من مارال را نوشتم که قهرمانانش زوجی میانسال بودند، و اتفاقا خیلی هم موفق شد با اینکه به ظاهر بر خلاف جریان رایج بود، یا از فیلمهای خودم، برف روی شیروانی داغ به نظر نمیرسید که طی دههای که از ساختش گذشته تا این حد دیده شده و محبوب شود با اینکه اصلا در زمان ساخت بیاعتنا بودم به هر چیزی که اسباب جلب مخاطب در آن روزگار میشد. پس این احتمال را هم بدهیم مخاطب انبوه شاید مقطعی نباشد، شاید به مرور زمان جذب شود. در یک بازه زمانی فیلمی محبوب شود و عده زیادی آن را ببینند و رضایت داشته باشند، چون رضایت هم عامل مهمی است. اما در ایران فقط آمار تعداد بیننده در اکران سینما مورد توجه قرار میگیرد که اولا به عوامل مختلفی بستگی دارد، از فصل و تعداد سینما و سانس و تبلیغات ثانیا فیلمی میتواند به دفعات به خاطر همین عوامل پرفروش بشود اما میزان رضایت از آن کم باشد.
پس با این دیدگاه حالا باید از اکران آنلاین برخلاف آن اوائل راضی باشید، چون هم میتوان راجع به میزان رضایت نظرسنجی کرد هم مشکلات سالن و سانس را ندارد.
اکران آنلاین هم البته مشکلات خاص خود را دارد، عمده آن قاچاق است. مبارزه با قاچاق هم عزم جدی و ملی میخواهد که در راس آن پذیرش یا تصویب قانون کپی رایت یا همان حقوق مولف و مصنف و بعد هم تناسبی بین جزا و جرم است. جزای قاچاق یا هک کردن یک سایت و برداشتن فیلم نباید پانصد هزارتومان مثلا باشد که همین حدود هاست. با قوانین دهه شصت که سهل است انگار با قوانین دهه سی داریم به جنگ قاچاق میرویم. البته عزمی برای رونق شبکه آنلاین وجود ندارد زیرا متاسفانه این طرز تلقی وجود دارد که پلت فرمها رقیب صداوسیما هستند.
از همان منظر اعتنا به مخاطب که محور بحث و گفت وگویمان بود بخواهم به پسرکشی نگاه کنم، به نظرم بسیار به مخاطب توجه داشتید حتی اگر نخواهید بپذیرید، این در وهله اول به داستان فیلم باز میگردد که دقیقا پرتعلیق و پر از گره و حدسهایی است که مخاطب را به دنبال بکشاند؟
اشارهتان کاملا درست است. نه اینکه حتی در شخصیترین کارهایم هم به مخاطب بیاعتنا باشم اما شاید تلقیام از مخاطب آن اثر کسی نباشد که همزمان سلیقهاش دیدن فیلمهای تجاری کمدی روی پرده باشد و به نوع خاصی از مخاطب که به مرور فیلم را پیدا خواهد کرد فکر کنم. اما در پسر کشی میدانستم هسته مرکزی داستان میتواند مخاطب عام را جذب کند و بینندههایی از چند نسل داشته باشد. پس حواسم بود نوع روایت و لحنم به گونهای نباشد که فقط نوعی از مخاطب را جذب کند یا تا انتها با فیلم همراه سازد یا رضایت او را سبب شود و آن چیزی که در جذب همه مخاطبان از هر سن و خاستگاه و علایقی مشترک است، پرتعلیق و معمایی بودن درام است. اینکه مخاطب اگر چه در حدسهایش ناموفق میماند تا پایان حس مشارکت در باز کردن گرهها را از دست ندهد.
از این منظر البته شاید تیم بازیگری همانی نباشد که مخاطب طلب میکند. برای خیلیها مثل من جالب خواهد بود بدانند چرا به بازیگران فعلی رسیدید. علیرغم درخشش بازیگرانی که میتوانستند در جشنواره فیلم فجر نامزد شوند یا حتی برنده جایزه. ولی سینمایی که به مخاطب بخواهد اعتنا کند شاید سراغ چهرههایی برود که به قول شما توی بورستر باشند ضمن آنکه برای فیلمسازی مثل شما همکاری با چهرههای تجاریتر کار ناممکنی نیست مگر اینکه قضیه سرمایه مطرح باشد.
بازیگران پسرکشی پیشکسوتهایشان از دید من ستارگان مقبول سینمای ایران اند و نو آمدگانش استعدادهای در راه که خواهند درخشید. کما اینکه خوب و پر توان ظاهر شدند. اما در کل هنگام انتخاب بازیگر من باید آن بازیگر را در آن نقش ببینم واقعا تا نبینم نمیتوانم به آن بازیگر فکر کنم هر چند بسیار مقبول عام و تجاری و چهرهتر باشدیا از دوستان صمیمی و نزدیکم باشد و بخواهد با دستمزد معقولی همکاری کند. ضمن اینکه چهرههای تجاری برای استارت اکران میتواند مفید باشد نه ادامه آن، اما در کل تیم بازیگری برای من مهمتر از یک یا دو نفر خاص است. تیم بازیگری مثل یک ارکستر عمل میکند، یک ساز ممکن است زهی باشد و یکی کوبهای یکی زیر و یکی بم ولی مهم هارمونی در همنوایی آن است. بازیگری میتواند اولین حضورش باشد در کنار یک چهره یا یکی درونگرایانه و با خشم احساسش را بروز دهد و دیگری برونگرایانه، اما یک هارمونی در کل بازیها باید دیده شود و تیم بازیگری دیده شود نه یکی دو نفر خاص که به نظرم برای پسرکشی این اتفاق افتاده و بازیهای فیلم دیده شده است.
از منظر مخاطب، اندیشه پسرکشی و همه آن چه در لایههای زیرین داستان در جریان است به چه مخاطبی تعلق دارد؟ مخاطبی که مثل قدیم فکر نمیکند و فرزند دختر یا پسر برایش مهم نیست یا چندان اهمیتی ندارد در دغدغه مندی شما به عنوان فیلمسازی که خود را متعهد به بازنمایی آسیبهای اجتماعی میداند و به خاطر تخصص غیر سینماییاش، در ترمیم روانی این آسیبها میکوشد، کجا جا میگیرد و چه سهمی دارد؟
مسلما هر مخاطبی از این چند نسل که گفتم میتواند بخشی را در ذهن خود پر رنگ کند و زیرمتنی را ببیند. بله فرمایش شما متین است. با فرزند دختر مثل قدیم رفتار نمیشود یا حداقل در جوامع شهری یا بعضی از قومیتها و مناطق ستیز با دخترزایی از بین رفته اما بازخوانی این امر جاهلانه ضروری است. باید تماشاگر امروز از رفتار جاهلانه گذشته اطلاع داشته باشد و شناعت این عمل کاملا برای او گوشزد شود که مبادا خودش در آن دام بیفتد و آن فرهنگ غلط به نوعی احیا شود، ضمن اینکه این فیلم به ریشه خشونت میپردازد و میگوید خشونت خشونت میآورد، نتیجه دختر ستیزی میشود پسرکشی و طنز تلخ و گزنده ماجرا همین است... این بهرهای است که حتی به فرض منسوخ شدن این رسوم وحشیانه در سراسر زمین باز هم پندآموز است، ستیز افراطی با هر چیزی به خود ستیزنده ضربه میزند.
مهمترین مضمونی که فیلم را مترقیانه به پیش میبرد و حتی برای مخاطب آینده هم میتواند نو باشد، فراموش کردن دشمنیها و همان که در جشنواره گفتید، خون به خون شستن محال است و محال. اینکه باید نقابی از عشق روی همه کینهها و دشمنیهای گذشته کشید و فقط از عشق گفت.
دقیقا، نکته اصلی فیلم همین است، فیلم با باز شدن گرههای داستان تمام نمیشود با باز شدن این گره در ذهن نقش مرد فیلم که یک مدیر فرهنگی و دولتی است به پایان میرسد. گره ای که به مدد تظاهر به یک عشق در گذشته باز میشود هر چند این عشق یک تظاهر و وانمود فقط باشد...
به زعم اهالی رسانه پسر کشی از بسیاری فیلمهای دوره سی و هشتم بهتر و با کیفیتتر بود اما برخوردی ناعادلانه و غیرمنصفانه با این فیلم در داوری شد، در حالی که در چند مورد میتوانست حتی جزو برندگان باشد.
همین که وجدانهای آگاه این را میگویند و به تواتر دارم این صحبتها را میشنوم اسباب خوشحالی است. نمیخواهم آن بیت را از مولانا که در جشنواره خواندم دوباره تکرار کنم و به ضرب المثل مادر بزرگهایمان اشاره میکنم که میگفتند زمستان میگذرد و روسیاهی به زغال میماند.
نظر شما