آقای مهرابی را اولین بار در تابستان ۱۳۷۱ ملاقات کردم. در دفتر خودش. بهعنوان خبرنگار مجله سوره رفته بودم با او مصاحبه کنم درباره آزادی قریبالوقوع «ویدئو» در کشور. یکی دو ساعت مهمانش بودم. مصاحبه بسیار خوبی هم شد. آخرش پرسید تو همکاری مداوم داری با مجلهی سوره؟ گفتم بله، فعلاً آنجا مستقر شدم و راضیام، چون سردبیرمان را خیلی دوست دارم. بدون مکث گفت، بله، اگر همه آدمهای این کشور مثل آقای آوینی بودند که دنیا گلستان میشد.
موقع خداحافظی گفت اگر فرصتی داشتی میتوانی برای ما هم بنویسی. توجه و لطفش در آن روز، همیشه در خاطرم ماند. ۱۹ ساله بودم و توجهش برایم غرورآمیز بود.
گذشته از شخصیت حقوقیاش بهعنوان مدیر مجله فیلم، جایگاهش بهعنوان یک نویسنده همیشه برایم غبطهبرانگیز بود. کم مینوشت اما وقتی مینوشت، نثری درخشان و پیراسته داشت. یکی از بهترین فارسینویسان دهههای اخیر بود. گزارشهایش از جشنوارههای جهانی را بهدقت میخواندم و نوع روایتش را بسیار دوست داشتم. بعداً سفرنامههایم از جشنواره کن کاملاً تحت تأثیر شیوه نگارش او شکل گرفت.
در سالهای بعد که برای مجله فیلم مینوشتم، دوست داشتم، هر وقت سری به دفتر مجله میزنم، آقای مهرابی را هم ببینم. همیشه لطف داشت و میگفت در تو آرامشی هست که من را هم آرام میکند.
تنها یک بار دلخوری در لحنش دیدم. ۲ روز بعد از انتشار اولین شماره مجله ۲۴ تلفن زد و بعد از تبریک انتشار مجله، شروع کرد به گله از اینکه تو داری با امکانات موسسهای مثل همشهری یک مجله خوش آب و رنگ و تمیز درمیآوری، این وسط، نشریات خصوصی مثل ما نمیتوانند از پس رقابت برآیند. گفتم حق با شماست، آقای مهرابی، اما من که صاحب این مجله نیستم، اگر نمیپذیرفتم سردبیری را، دیگری میپذیرفت. اما دلخور شده بود و وجود مجله ۲۴ را تهدیدی میدانست برای آینده نشریات خصوصی.
یک سال بعد که در دفتر مجله فیلم دیدمش، همان ابتدا گفت چند روز پیش داشتم فکر میکردم اگر ما سه نفر تصمیم گرفتیم، بازنشسته شویم، به تو پیشنهاد بدهم مجله ما را ادامه دهی. اول فکر کردم دارد، طعنه میزند و این تداوم همان دلخوری است. گفتم شرمنده نکنید من را. اما لحنش جدیتر شد و گفت واقعاً میگویم. نشان دادی بلدی این کار را و چرا که نه.
به خودم نگرفتم تعریفش را، اما محبتش در دورههای زمانی مختلف، به من اعتماد به نفس داد و باعث شد، کارم را جدی بگیرم. این از سلامت نفسش میآمد و جدی گرفتن حرفهاش.
روحتان در آرامش آقای مهرابی. شما کارهای مهمی برای فرهنگ این کشور کردهاید. چه در جایگاه ناشر مجله فیلم و چه بهعنوان نویسنده کتابهایی همچون «تاریخ سینمای ایران» و آن همه فرهنگنامه و دائرهالمعارف که منتشر کردید. این نوشته حسین معززی نیا سردبیر سابق مجله ۲۴ و یکی از اساتید نقدنویسی و نوشتار سینمایی در ایران است که لحظاتی پس از درگذشت مسعود مهرابی در صفحه شخصی خود در اینستاگرم منتشر کرد.
مسعود مهرابی متولد ۱۳۳۳ خورشیدی و دانشآموخته رشته سینما و تلویزیون از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه هنر بود، رشتهٔ مدیریت تولید فیلم را در سازمان مدیریت صنعتی ایران گذراند.
او فعالیت خود را به عنوان روزنامهنگار از ۱۳۵۰ خورشیدی شروع کرد و تا ۱۳۶۴ خورشیدی با بیش از ۲۰ نشریه همکاری داشت. او مدیر و صاحب امتیاز ماهنامه سینمایی فیلم از ۱۳۶۲ خورشیدی بود. مهرابی که به همراه هوشنگ گلمکانی و عباس یاری در نقش مدیرمسوول و صاحب امتیاز از ستونهای اصلی این مجله بود در دورانی که تکلیف سینما هنوز روشن نبود اما وی توانست مجله فیلم را از پیچ و خمهای پر خطر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عبور دهد. احمد طالبینژاد منتقد سینما از همکاران مجله فیلم در سالهای دور درباره این همکاری میگوید: «حداقل در ۱۰ سال اخیر دو رکن از سه رکن این مجله با یکدیگر قهر بودند و هم کلام نمیشدند اما این قهر مطلقاً در کیفیت مجله تأثیر نگذاشت».
مهرابی از ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸ خورشیدی به عنوان طراح و کاریکاتوریست در گروه دانش و اقتصاد شبکه اول صدا و سیما کار کرد.
کتابهای «تاریخ سینمای ایران»، «پوسترهای فیلم»، «کتابشناسی سینما در ایران»، «فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران»، «فرهنگ فیلمهای کوتاه داستانی»، «فرهنگ فیلمهای کوتاه داستانی»، «صد سال اعلان و پوستر فیلم» و «سیاحت نامه جشنواره های جهانی» از جمله آثار اوست.
کتاب «تاریخ سینمای ایران» که چاپ یازدهماش در ۱۳۹۵ عرضه شده بود، پرتیراژترین اثر مکتوب سینمایی محسوب میشود که بعد از گذشت بیش از سه دهه از چاپ اولش همچنان مخاطب دارد. مهرابی در گفت و گویی در آن سال انقلاب را یکی از دلیلها نگارش این کتاب دانست و گفته بود: انقلابی اتفاق افتاد که همه چیز را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد و مانند هر انقلابی چیزهایی مورد بیتوجهی و پاک شدن قرار گرفت. بنابراین دست به کار شدم تا آنچه از سینمای پیش از انقلاب داشتیم به این طرف خط کشی منتقل کنم. چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. اتفاقی که متاسفانه برای تئاتر نیافتاد و هنوز کتابی جامع درباره تاریخ تئاتر ایران نداریم. درباره فرهنگ تئاتر ایران یا تاریخ نمایش در ایران که به جزئیات بپردازد و تأثیری که نمایش بر مردم داشته است و... متأسفانه جایش خالی است.
مهرابی با نام بردن از فرخ غفاری، جمال امید، حمید شعاعی و محمد تهامینژاد یادآور شده بود: این افراد قبل از من تلاش درخور توجهی در این حوزه کردهاند. ماحصل تحقیقات غفاری دستمایه خوبی بود تا افراد بعدی آن را ادامه دهند. انقلاب باعث شده بود، راحت بتوان درباره گذشته حرف زد، در حال حاضر برای نوشتن تاریخ سینمای بعد از انقلاب مشکل داریم، چون آدمهایش هستند و اگر بخواهی درست و صادقانه بنویسی دچار مسایل اخلاقی و گرفتاریهای حقوقی میشوی. اینکه بخواهیم تاریخ سینمای بعد از انقلاب را بنویسیم باید زمانی بگذرد در واقع تاریخی باید بگذرد تا تاریخ شود. (۱)
مهرابی که در رشته سینما تحصیل کرده بود، این کتاب را پایان نامهاش در ۱۳۶۱ خورشیدی بعد از انقلاب فرهنگی عنوان می کرد و اظهار می داشت: با آدمهای مختلفی مصاحبه شد تا این تاریخ جمعآوری شود. روزهای زیادی را در کتابخانه ملی، کتابخانه دانشگاه تهران و کتابخانه مجلس در جستوجوی منابع مختلف بودم و دوستانم کمک میکردند چه نکتههایی را پوشش بدهم. خودم فیلم هشت میلیمتری میساختم و علاقمند بودم، فصلی را به آن اختصاص دهم. سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن زمان قابل دفاع و تأثیرگذار در بیرون از سینمای بدنه بود. پلاکارد، پوستر، اقتصاد سینما و نشریات سینمایی از بخشهای دیگر بودند که اولینبار کار شد. (۲)
او در عرصه کاریکاتور نیز کتابهای «نردبانهای بیبام» و «میان سایه روشن» را منتشر کرد. یکی از موفقیت های درخشان مهرابی در عرصه طراحی کارتون در نحوه برقراری ارتباط ذهنی مستقیم با تماشاگر آثارش است. فرم ها و حجم ها و اکسپرسیون های گیرایی که مهرابی به آدمک های خود می دهد، آمادگی آنها را برای شرکت در داستان های طنزپرور و طنز آور نمایش های عروسکی اعلام می دارد. بینندگان آثار مهرابی در انتظار روزی هستند که جهان مخلوقاتش را در رنگ ببینند. (۳)
زندهیاد مسعود مهرابی بسیار گزیده نقد فیلم مینوشت اما در نوشتن سفرنامه جشنوارههایی که در گوشه و کنار دنیا میرفت، استادانه عمل میکرد و با قلمی شیوا سیر تا پیاز سفرهایش را به رشته تحریر درمیآورد. بهاریهنویسی هم از دیگر یادگارهای آن مرحوم است که به یکی از برندهای ماهنامه فیلم در شمارههای ویژه بهار تبدیل شد.
سرانجام مسعود مهرابی شهریور ۱۳۹۹ و بطور ناگهانی به دلیل سکته درگذشت. اهالی مطبوعات و رسانه های سینمایی در واکنش به خبر درگذشت مهرابی علاوه بر ابراز تاسف در شوک و بهت عمیق فرورفتند و از دست دادن یکی از ستون های مجله قدیمی فیلم یاد کردند. هوشنگ گلمکانی یکی از سه مدیر اصلی مجله فیلم در این باره نوشت: مرگ مسعود مهرابی، برایم شوکهکننده و غمانگیز بود، هرچند که متاسفانه نامنتظر نبود. چهلوپنج سال آشنایی و همکاری زمان کمی نیست و این سیوهشت سال مجله فیلم؛ با همه فرازونشیبها در رابطهمان. حتی در میانه غبارها هم ذرهای در سلامت ذاتش شک نکردم. کمالگرایی و نکتهبینیاش غبطهبرانگیز بود. مرگ مسعود را به قول دوست مشترکمان جهانبخش نورایی باید آینه عبرتی کنیم در اثبات این حقیقت که همه فقط یک بار زندگی میکنیم و باید قدر آن را و قدر همدیگر را بدانیم. مسعود مهرابی یکی از سه پایه محکم ماهنامه فیلم بود. میکوشیم میراث او را حفظ کنیم.
منبع:
۱.بازخوانی مصاحبه با مسعود مهرابی در ۱۳۹۵؛ خبرگزاری ایسنا
۲.همان
۳.ایراندخت محصص؛ هفتم آبان ۱۳۵۶
نظر شما