به گزارش ایرنا، نامش با ایثار و شهادت گره خورده است، میعادگاهی که برای قدم گذاشتن به خاک پاکش باید با وضو وارد شوی، اینجا کربلای ایران است، جایی که هر قدم از خاکش به خون مطهر و پاک شهیدان آغشته است، اینجا کردستان است، تنگه اُحد ایران که در جنگ و صلح همواره مرزداری غیور برای ایران اسلامی است.
روزهای آتش و خون را خوب به یاد دارند، هنوز هم که هنوز است تکههایی از ابزارآلات جنگی در گوشه و کنار جا مانده تا یادشان نرود برای حفظ خاکی که آن را ناموس میدانند، خون دلها خورده اند، سرزمین مجاهدتهای خاموش است و در سکوت خود فریادهایی نهفته دارد که نه در هشت سال دفاع مقدس که تا پایان تاریخ حرف برای گفتن دارد.
هر قطعه از این خاک زخم خورده از بارش بمب و رگبار و حمله دشمنانی است که هنوز هم که هنوز است، گاهی سر باز میکند و از غیرتی میگوید که صدام و صدامیان را از یک سو و دشمنان داخلی و تجزیه طلب را از سوی دیگر سرکوب کرد و سرها داد تا بی سامان نشود.
کردستانیها چه در پیروزی انقلاب اسلامی و چه در دفاع مقدس با دست خالی و بیمنت علیه ظلم برخاستند و علیه دشمنان و تجزیهطلبان جنگیدند.
«در سنندج پدر بزرگوار و نیرومندی را دیدم از یکی از شهرهای کردستان که ۶ پسرش در راه خدا شهید شدند و این مرد با کمال قدرت و استقامت ایستاده بود و دم از وفاداری به انقلاب میزد، من با همین کلمات معمولی که حقیقتاً عاجزند از اینکه بتواند احساسات انسان را نشان دهند به این پدر بسیار بزرگوار و مؤمن تبریک و تسلیت گفتم و به او تسلی دادم اما او به من گفت من احساس نمیکنم ۶ پسر من خونشان هدر رفته و ضایع شده چون در راه اسلام شهید شداند. پسر هفتم او جانباز است که یک پایش را در راه خدا داده که او را هم دیدیم».
این بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب درباره خانواده شهیدان قادرخانزاده است که در سفر به کردستان از این خانواده به بزرگی یاد کردند.
نوزاد قادرخانزاده از بازماندگان این خانواده بزرگ است، خانواده ای که نمونهای از صلابت کُردها در راه انقلاب و اسلام هستند.
این خانواده مذهبی در دوران طاغوت نیز بدلیل فعالیتهای سیاسی به کشور عراق تبعید شدند، بعد از پیروزی انقلاب به ایران باز میگردند و رژیم بعثی بسیار تلاش کرد تا این خاندان را مقابل نهضت امام خمینی (ره) قرار دهد، ولی درایت بزرگان قادرخانزاده دست ردی بر سینه دشمن بود.
نوزاد قادرخانزداه از پدرش حاج مجید گفت که بزرگ خاندان قادرخانزاده و متولد ۱۳۱۰ و از مردان نامی و بزرگ منطقه بود.
سابقه مبارزاتی خاندان قادرخانزاده با حکومت ظلم و جور به سالها قبل برمیگردد و پدربزرگشان بخاطر مبارزات مسلحانه در دوران پهلوی ۱۲ سال به همراه خانواده به عراق تبعید شدند و ۲ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند و این سرآغاز دفاعی دیگر از نظام نوپای اسلامی در برابر دشمنان بود.
بختیار ۲۶ ساله، کامیار ۲۰، اردشیر ۱۸ ساله، بهنام ۲۳ ساله، کوروش ۱۶ ساله و دلاور ۱۹ ساله شهدایی هستند که خانواده قادرخانزاده تقدیم اسلام و انقلاب کردهاند.
سه نفر از آنان در یک روز و در بمباران هوایی بانه شهید شدند و مادری که نمی دانست جسم پاره پاره کدام پسرش را در آغوش بکشد و اینجا تداعی واقعی کربلایی بود که مادران و خواهران به دنبال گلهای پرپر گمگشته خود میگشتند.
این تمام خاطرات خانوادهای است که روزها و شبها را با آژیر قرمز گذراندند ولی اجازه نداند دشمن قدمی فراتر از خط قرمز آنان بردارد، از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۴ و تنها به فاصله تقریبا پنج سال خانواده آنها ۶ شهید و یک جانباز تقدیم اسلام کرد.
کاک نوزاد از روحیه غریب عمویش گفت که از همان ابتدا مشوقی برای تحصیل و کسب علم فرزندانش بود، بطوریکه همه ۹ پسر و ۱۱ دخترش تا کلاس ششم ابتدایی در روستا تحصیل کردند و پسران برای ادامه تحصیل به دبیرستان شهر سلیمانیه رفتند و در آنجا علاوه بر تحصیل وارد مبارزات سیاسی شدند.
سپس به مبارزات چریکی علیه رژیم بعثی روی آوردند و از زمانی که خانواده شان به ایران بازگشت، همگی به عنوان پیشمرگ مسلمان کُرد در مقابل عوامل استکبار صفآرایی کرده و به استقبال شهادت رفتند.
او افزود: خبر شهادت پسرعموهایم یکی بعد از دیگری به پدر میرسید ولی محکم بود، وقتی خبر شهادت سه پسرعمویم را در حادثه بمباران ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۳ بانه به پدر دادند از ما خواست تا پیکر آنها را به خانه بیاوریم تا ایشان با شهدا وداع کند.
وقتی هر سه پیکر را آوردیم و کنار هم خواباندیم عمویم نگاهشان کرد، حرفی نزد مانند کوه ایستاده بود، حتما دلتنگی و ناراحتی داشت اما وقتی به مسیر و راهی که بچهها در آن قدم میگذارند فکر میکرد، آرام میشد.
او از دیدارهای خانوادهاش با رهبر معظم انقلاب هم گفت و افزود: یکی از این دیدارها مربوط میشود به شب ۲۷ ماه رمضان سالی که عمویم در کرج زندگی میکرد، آن شب رهبری بدنبال پدر فرستادند و ایشان به محضر آقا رسیدند، عمویم همیشه از این دیدار یاد میکرد، میگفت: رهبر معظم انقلاب من را در آغوش گرفت و گفت شما در قلب من جای دارید.
کاک نوزاد تاکید کرد: جنگ برای کسی خاطره خوب ندارد، ۳۶ شهید از یک خانواده چیزی نیست که حتی یادش هم کمرنگ شود ولی در راه انقلاب باز هم حاضریم شهید شویم و شهید بدهیم.
شهادتی آگاهانه
کاک جلال بهرامی هم از پیشمرگهای دلیر بانه است که خاطرات تلخ و سختی را از هشت سال دفاع مقدس دارد، در مسیری که به سمت جبهه می رفت، ماشین قبل از او روی مین می رود و ۵ نفر از همرزمانش به شهادت می رسند.
احمد، بهروز و محمود بهرامی برادران کاک جلال بودند که همگی در مقابل چشمانش تا آسمان بال گشودند.
کاک جلال تاکید دارد هیچکدام از این شهدا برای طمع دنیا نرفتند، بلکه وظیفه شرعی و ملی خود دانستند و قدم در راهی گذاشتند که با آگاهی انتخاب کرده بودند.
۴۰ سال سرافرازی
۴۰ سال از دفاع جانانه ملت ایران در برابر تمامی کفر می گذرد و هر روز بر عظمت این مردم افزوده می شود، هرچند شیطنتها تمامی ندارد و دشمن هربار در لباسی و با عنوان دیگری، جنگ را بر این ملت مقاوم تحمیل می کند اما هنوز هم هستند پیشمرگانی که فدایی هموطنان خود شوند تا ممکلت بدست نااهلان و نامحرمان نیفتند؛ کُردها تعریف دیگری از خاک دارند و آن ناموس است، یعنی تمام حیثیت و آبروی یک کُرد.
نظر شما