مهمان و میزبان؛ ۴۰ سال خاطرات مشترک
ساعت گل در مرکز شهر شیراز، یادآور خاطرات گذشته

شیراز - ایرنا - « اواسط مهرماه سال ۵۹ نزدیک ظهر رسیدیم شیراز. هیچ جا را بلد نبودیم. پدر از همان اول که راه افتاده بودیم، پیشنهاد کرده بود برویم شاهچراغ(ع). رفتیم و زیارت کردیم. داخل حیاط نشستیم. فقط یک زنبیل داشتیم. یک خانم میانسال کنار من نشست و آهسته پرسید: از خوزستان آمده‌اید؟»

این جمله ها بخشی از خاطرات مریم است که آن زمان ۱۴ ساله بود و به همراه هفت نفر از اعضای خانواده به عنوان جنگزده (مهاجر جنگ تحمیلی) به شیراز آمد.

تبادلات مثبت
او مهرماه ۹۹ خاطرات خود را از نخستین روزهای ورود خود و خانواده اش از خرمشهر به شیراز در مصاحبه با ایرنا بازگو کرد.
مریم ادامه داد: آن خانم میانسال در صحن شاهچراغ(ع) که با ما هم صحبت شد و بعد هم با ما گرم گرفت، اهل داراب فارس بود. البته همه کسانی که درآن مکان بودند از هر شهر و دیار به ما «جنگزده ها» مهربانی کردند و حتی از ما دعوت کردند به خانه هایشان برویم.
اکبر برادر مریم گفت:در یک خوابگاه در مرکز شهر شیراز با وجود دردسرها و مشکلات، به مدت نزدیک ۱۰ سال مستقر شدیم و بعد با قرض و وام، منزل خریدیم و ساکن این شهر شدیم یعنی در شیراز ماندیم.
برخی از خویشاوندان این خانواده ، به خرمشهر برگشتند و برخی هم از همان اوایل جنگ از خرمشهر به بندرعباس رفتند و در این شهر که دیار آبا و اجدادی آنان است، ماندند.    
در بحران هایی همچون جنگ،سیل،رانش زمین،طوفان و مانند آن که منجر به جابه جایی و مهاجرت جمعی افراد می شود، میان مهاجران و میزبانان در روندی تدریجی روابطی شکل می گیرد که نتایج گوناگونی دارد.
این روابط ممکن است گاهی ناخوشایند،زمانی متعادل و سازنده باشد.
از دیدگاه اکبر، این روابط در مورد مهاجران جنگ تحمیلی در شیراز با میزبانان خود به رغم فرازو فرودهایی که داشت نهایتا به ثبات رسید و در زمینه عادات، رفتارها و طرز زندگی حتی پس از پایان جنگ تحمیلی همچنین بازگشت مهاجران به موطن خود منجر به تبادلات مثبت فرهنگی شد.
اکبر در این زمینه نمونه هایی را بیان کرد: عبارت هایی را که شیرازی ها برزبان می آورند مانند واسونک (نوعی ترانه)همچنین اصطلاحات خوزستانی ها مثل "کا" به معنی برادر بین این دو گروه از هموطنان رایج است.
مریم هم معتقد است: تغییرعادت های غذایی دو طرف بسیار مشهود است طوری که بیشتر خوزستانی ها اینک خوردن هلیم(حلیم) با شکر را به عادت خود افزوده اند. پیش از آن اکثر خوزستانی ها هلیم را بدون شکر می خوردند.شیرازی ها چلو خورشت بامیه را که غذایی خوزستانی است در برنامه غذایی خود گنجانده اند.


پیکان قرمز
رضا ۵۶ ساله برادر اکبر و مریم معتقد است: وصلت خانوادگی مهاجران جنگ با شیرازی ها و دیگر اهالی فارس، پیوندهای محکمی بین آنان ایجاد کرد.
همسر رضا، شیرازی است. نزدیک ۲۶ سال پیش با هم ازدواج کردند.
رضا می خندد و می گوید: همسرم همیشه یک جمله مرا که روز اول خواستگاری در جمع بیان کردم به خاطر دارد و بازگو می کند و موجب مسرت خویشاوندان می شود.
فرزانه همسر رضا هم به خبرنگار ایرنا گفت: روزی که رضا به خواستگاری من آمد، پیدا کردن خانه ما برایش دردسر شده بود. چون یکی از آشنایان به رضا گفته بود یک پیکان قرمز وسط کوچه روی پل منزل ما ایستاده. حالا نگو وقتی رضا آمده بود آن حوالی، پیکان که متعلق به ما هم نبود، از آنجا رفته بود. آن موقع موبایل درکار نبود. رضا رفته بود با کلی مکافات با تلفن همگانی زنگ زده بود به آشنای ما و به هر بدبختی بود خانه ما را پیدا کرده بود. رضا بعد از رسیدن و داخل آمدن و نفس تازه کردن گفت: ولک می گفتید یک سبخ هست و کنارش خانه ما، خلاص.
در گویش خرمشهر و آبادان به زمین رها شده و بایر، سبخ یا سبق(بر وزن جهت) می گویند.

خانه کلیچه ای‌ها  
شماره موبایل ایرج را گرفتم.چندبار زنگ زدم. پاسخ نداد.نزدیک ۹ شب خودش تماس گرفت. گفتم که شماره ات را از رضا گرفته ام و می خواهم درباره چهل سال پیش و خاطرات مهاجرت به شیراز بگویی.
ایرج گفت:ازهرجای خوزستان که به شیراز و فارس آمده بودیم به ما می گفتند آبدانی و آبدانیو. هنوز بعد از ۴۰ سال از این لفظ خوشم می آید. من  ۱۵ ساله بودم که به همراه خانواده از دزفول به شیراز آمدم. خانه ای نزدیک اداره دخانیات نزدیک حافظیه اجاره کردیم.همسایه ها به ما می گفتند کلیچه ای ها. مادر خدابیامرزم کلوچه مخصوص دزفول(کلیچه) درست می کرد و برای همسایه ها می برد و می گفت کلیچه بخورید و دعا کنید صدام نابود شود.یکی دو تا از همسایه ها هم کلوچه مسقطی شیراز به او می دادند.
ایرج الان اهواز است و در شرکتی خصوصی کارمی کند.هر پنجشنبه به یاد مادر مرحومش و برادر شهیدش در محل کار، کلیچه خیرات می کند.   
   
ناطور باغ
« حالا که شیراز هستید، بروید سراغ اصغر ساندویچی، البته الان ناطوراست.آدرس و شماره اش را برایتان پیامک می کنم. به او بگویید ایرج کلیچه سلام رساند و گفت حال باخسام چطور است؟ خود اصغر قضیه را برایتان تعریف می کند.»
بر اساس نشانی که ایرج از اصغر داده بود و از خود اصغر هم تلفنی پرسیدم ، از پل فسا به سمت سروستان رهسپار شدم. نرسیده به دریاچه نمک، در بزرگ یک باغ را زدم. مردی با ریش سفید در را برایم باز کرد. اصغر بود چون خودش را  قبل از اینکه حرفی بزنم معرفی کرد.
تا گفتم حال باخسام چطور است؟ قهقهه زد. گفت:اوایل جنگ ، دکه ساندویچی داشتم نزدیک سینما سعدی توی خیابان ۲۰ متری. مشتری ها همه جور آدمی بودند. همیشه از مشتری هایی که فکر می کردم شیرازی یا غیر خوزستانی هستند می پرسیدم همراه فلافل و کالباس یک نان ساندویچی اضافه بدهم یا نه؟ به آبادانی ها و خرمشهری ها می گفتم باخاسام اضافه هم می خواهید؟ یک روز به همین ایرج که اولین بار می دیدمش، گفتم نان اضافه می خواهی؟ گفت نه باخاسام اضافه می خواهم. خلاصه با هم دوست شدیم. باخسام (نان باگت ساندویچی) را خود ایرج برایم تهیه می کرد. بچه زرنگی است.   
اصغر بعدها در کارهای برق کشی و تاسیسات مشغول کار شد و الان ناطور(نگهبان) باغ است.
اصغر از پاتوق های آبادانی ها در شیراز که سینماسعدی، پارامونت، مشیر فاطمی و چهارراه زند، بودند یاد کرد. یاد عزاداری  و سینه زنی هیات شهدای آبادان در خیابان معدل افتاد که ایام محرم پربازدید می شد و همه مردم یاد شهدای جنگ و ایران را گرامی می داشتند. مراسمی که امسال به دلیل کرونا برگزار نشد.

یادهای بدون فراموشی
اینک بیشتر خرمشهری ها یا آبادانی هایی که زمان جنگ تحمیلی به فارس مهاجرت کرده بودند و به موطن خود برگشته اند، هر روز صبح که کار و زندگی را آغاز می کنند به یاد مردم شیراز و آیین های خاص آن می افتند.
آیین های نذری با دادن شیرین پلو با قیمه، درست کردن حلوای کاسه ، طعم آش سبزی، کلم پلو شیرازی و خواندن واسونک و گشت و گذارهای دورهمی با کاهو ترشی نزد خورستانی ها به یاد ماندنی است.
شیرازی ها هم اوایل صبح را اگر گزینه شان آش سبزی نباشد با هلیم خوزستانی آغاز می کنند، آیین های خیرات و نذری را با رنگینگ، دورهمی ها را با سمبوسه، فلافل و پاکورا برگزار می کنند و چلو خورشت دال عدس و خورشت بامیه از غذاهای مشترک آنان با خوزستانی ها شده است.
برخی مکان های شیراز مانند چهارراه سینما سعدی، چهارراه پارامونت، خیابان مشیر فاطمی که خوابگاه مهاجران جنگ تحمیلی در آنها بود با نام آبادانی ها و خوزستانی ها پیوند خورده است.
خوزستانی های مهاجر هنگام جنگ تحمیلی به فارس، اکنون هرجای ایران و جهان باشند یاد شیراز و فارس خواهند بود. پرچم های برزیل بر دیوارها و تابلو برخی مغازه ها در شیراز نشانگر کار و کاسبی مربوط به آبادانی ها در مرکز فارس  بود و هست.
البته این به معنای آن نیست که هیچ کدام از شهرها و استان های دیگر ایران پذیرای خوزستانی ها در زمان دفاع مقدس نبودند.
آماری دردست نیست ولی به نظر می رسد بیشترین شمار خوزستانی ها پس از آغاز جنگ تحمیلی به شیراز  و فارس مهاجرت کردند و برخی در  این شهر و استان ماندگار شدند.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha