بندیکت ولس (Benedict Wells) از موفقترین نویسندگان حال حاضر آلمان محسوب میشود؛ نویسنده جوانی که تا به حال ۶ کتاب نوشته اما آثارش به محض انتشار، در صدر لیست پرفروشترین کتابهای روزنامه اشپیگل قرار میگیرند.
ولس متولد ۱۹۸۴ در مونیخ در سال ۲۰۰۸ با نخستین رمانش تابستان گذشته بک (Becks letzter Sommer) شناخته شد و با همین اثر پرفروش عنوان "جالب ترین اولین رمان نویسنده سال" را از آن خود کرد. سومین رمان او با عنوان تقریبا نابغه در سال ۲۰۱۱ روانه بازار و در همان سال به پرفروشترین کتاب سال آلمان تبدیل شد. چهارمین رمان ولس با عنوان پایان تنهایی (Vom Ende der Einsamkeit) نیز در فوریه ۲۰۱۶ منتشر شد و بیش از ۸۰ هفته در فهرست پرفروش ترین های آلمان باقی ماند. او برای این کتاب جایزه اتحادیه اروپا برای ادبیات را از آن خود کرد.
حسین تهرانی که پیشتر پایان تنهایی را از آثار ولس ترجمه کرده بود باز هم سراغ این نویسنده رفته تا سومین رمان او را به فارسی برگرداند.
تقریبا نابغه داستان باورنکردنی ولی واقعی جوانی درمانده و فقیر به نام فرانسیس دین است که در یک تریلر پارک زندگی میکند. او هیچ چیز از پدرش نمیداند. «از داخل لوله آزمایشگاهی بیرون بیایی و پدرت را نشناسی؟ هیچکس با میل و رغبت به آن اعتراف نمیکند. این زخمی است که هرگز بسته نمیشود». مادر فرانسیس که به شدت افسرده و در آسایشگاهی بستری است سرانجام در نامهای که پیش از یک خودکشی ناموفق مینویسد یک راز را برملا میکند. این راز به فرانسیس میگوید که پدر ناشناسش نابغه است. او به همراه دوستانش سفری ماجراجویانه را از سویی یه سوی دیگر آمریکا آغاز میکند تا اصل و ریشه خود را بیابد.
در آغاز این رمان میخوانیم:
«فرار می کنم ! »
فرانسیس طبق معمول در کلینیک نشسته بود، مادرش هم کنارش . صندلی برایش کوچک بود، پشتی صندلی به کمرش فشار می آورد. چشمانش را بست و تصور کرد از روی صخره ای پرید و با سر وارد دریا شد. پیش خودش فکر کرد، آزادی یعنی این.
مادرش به حرف زدن ادامه داد: «یا از این جا فرار می کنم، یا برای خودم وکیل میگیرم. همه اش تقصیر توست فرانسیس، تو زندگی ام را خراب کرده ای !»
از زمانی که فرانسیس او را با کمک اورژانس خدمات روانپزشکی به کلینیک آورده بود مادرش به او نظر چندان مساعدی نداشت.
فرانسیس از داخل جیبش سکه ای بیرون آورد. شیر یعنی اوضاع روبه راه می شود، خط یعنی قضیه ختم به خیر نمی شود. هیجان زده سکه ده سنتی را به هوا پرتاب کرد و آن را با کف دست گرفت. حالا مسئله این بود: شیر یا خط. ولی درست لحظه ای که میخواست نتیجه را ببیند در باز شد و دکتر شفر، سرپزشک جدید، وارد اتاق شد. (ص.۱۱)
ماجرای تقریبا نابغه در سال ۲۰۰۵ اتفاق میافتد و به گفته نویسنده، گرچه اساس این داستان بر واقعیت استوار است، تمام شخصیتها و رخدادهای آن تخیلی هستند. این رمان در هشت فصل «کلیمونت»، «نیویورک»، «میدوست»، «لاس وگاس»، «سان فرانسیسکو»، «لس آنجلس»، «تیخوانا» و «آمریکا» نوشته شده است.
تقریبا نابغه با ترجمه حسین تهرانی را انتشارات ققنوس در ۳۳۶ صفحه و شمارگان یکهزار و ۱۰۰ نسخه منتشر کرده است.
نظر شما