اینک در آستانه چهلمین روز درگذشت محمدرضا شجریان (اول مهر ۱۳۱۹ تا ۱۷ مهر ۱۳۹۹) زمان آن رسیده فارغ از فضای احساسی و با غلبه بر غم فقدان این هنرمند پرآوازه کمی مدبرانه و با منطق به این مهم بپردازیم که هرچه در پررنگ تر کردن جایگاه رفیع محمدرضا شجریان و ابدی بودن فقدان این چهره ماندگار موسیقی بکوشیم فقط و فقط جوانان هنرمند ایرانی را از تلاش و انگیزه برای فتح قلل هنرآواز ایران ناامید کرده ایم.
زیرا ناخواسته و تلویحی در ذهن این جوانان بذر ناامیدی را خواهیم کاشت که هرچه تلاش کنند نخواهند توانست از زیر سایه خسرو آواز ایران رهایی یابند و این احساس تلخ که هرگز نخواهند توانست چیزی بر آنچه شجریان به موسیقی ایران به مثابه میراث فرهنگی اهدا کرد بیافزایند فقط یک نتیجه خواهد داشت و آن تزریق سرخوردگی و ناامیدی به آنها و گرفتن انگیزه و تلاش بی وقفه برای افزودن گامی نو در مسیری است که شجریان و اساتید این هنرمند فقید در مسیر موسیقی ایران هموار کردند.
شجریان فرزند زمانه خود بود
محمدرضا شجریان، هنرمندی بود که موفق شد با تلاشی خستگیناپذیر در بیش از هفت دهه از زیست هنری خود افقهای تازه ای در عرصه موسیقی ایران روی نسلهای آینده بگشاید. اما آیا محمدرضا شجریان از بدو تولد خود خسرو آواز ایران بود؟
قطعا خیر. محمدرضا شجریان در خانواده ای چشم به جهان گشود که به خاطر عقاید و تفکرات پدر بزرگوارش از ورود به عرصه موسیقی منع شده بود و تا مدتها به احترام پدر و برای حفظ حرمت و اعتقاد او با نامی مستعار زندگی هنری خود را ادامه میداد. این احترام و اخلاقمداری شاید درسی باشد که ما به عنوان اصحاب رسانه، معلم موسیقی و هنرمند موظفیم به عنوان یکی از خصوصیات این هنرمند فقید به جوانان این مرز و بوم آموزش دهیم.
شجریان با خودشناسی دریافت چیزی جز موسیقی نمیتواند روح شوریده و شیدای او را آرام کند، پس سالهای مدیدی در خودشناسی و رسیدن به هدف نهایی در زندگی کوشید. ایا ما امروز چنین فرصتی را برای خودشناسی که مهمترین گام در آغاز فعالیت هنری است، به هنرجویان موسیقی داده ایم؟
شجریان فرزند زمانه خود بود. او موسیقی زمان خود را خوب شناخته بود و چنین دیدگاهی را مدیون اساتید خود و دوران ریاضت و خودشناسی بود. ولی آیا ما چه میزان در بنیاد نهادن محافلی هنرمحور برای جوانان مستعد و آینده ساز خود کوشیده ایم؟ ما تا چه میزان سعی کرده ایم این جوانان مستعد را با بزرگان موسیقی که وظیفه تاریخی آنها باغبانی گلهای آینده بوستان هنرموسیقی ایران است دمخور و نزدیک کنیم؟
اگر امروزه شاهدیم برخی بزرگان موسیقی ایران با شاگردان خود برحسب وظیفه معلمی چونان گلهایی که به دست باغبانی دلسوز سپرده شده اند رفتار میکنند باید قبول کنیم این انتخاب شخصی این اساتید بوده و نه تاثیر سیستمی که موفق شده شیوه صحیح آموزش موسیقی را در همه جنبه های خود به عنوان ضرورت تاریخی در کشور نهادینه کند.
شجریان فرزند زمانه خود بود پس جوانان امروز را با تمام انگیزهها و آرزوهایشان زیر سایه سترگ محمدرضا شجریان منجمد نکنیم و اجازه دهیم این جوانان با مطالعه زیست هنری این هنرمند فقید که موفق شد فرزند زمانه خود باشد، بکوشند با خودشناسی و اخلاقمداری فرزند زمانه خود باشند نه مجسمه های آوازخوانی که دائم در حال تکرار میراث ارزشمند شجریان در موسیقی و فرهنگ ایران هستند.
شجریان به ادبیات کلاسیک و مدرن ایران اشراف کامل داشت
محمدرضا شجریان خواننده ای بود که دریافت ادبیات کلاسیک ایران و در کنار آن ادبیات معاصر این مرز بوم تا چه میزان ریشه دار و غنی است. او شعر و واژه را به خوبی شناخته و زیسته بود. اما آیا ما در تربیت جوانانی که به آواز ایرانی علاقمند هستند به اهمیت و غنای ادبی کشور کهن خود اشاره کرده ایم؟ یا بیشترین توان خود را فقط در آموزش تکنیک های آوازی و ردیف های موروثی موسیقی ایران صرف کرده ایم.
بهتر است در کنار اینکه از هنر و زیست هنری شجریان به جوانان میگوییم، آنها را با ادبیات غنی کشورمان آشنا کنیم و به آنها بیاموزیم چگونه شجریان با درک عمیق اشعار بزرگانی چون حافظ و سعدی و مولانا موفق شد زبان گویای احساسات عمیق و بی بدیل مستتر در کلمات این شاعران باشد. اما امروز اکثر هنرجویان در تلاش اند شجریان شوند و نه بیشتر که این می تواند پایانی باشد بر راهی که شجریان و اساتیدش برای آیندگان به یادگار گذاشتند.
تعهد ما به شجریان ادامه راه اوست نه ایستادن در پایان راهش
در تاریخ روایت شده روزی دانشمندی از شاگردش پرسید: چه آرزویی در سر داری؟ شاگرد گفت آرزو دارم روزی چون تو بشوم و استاد پاسخ داد وای بر تو. من می خواستم چون استادم شوم اما اکنون خودم شدم نه استادم پس بکوش از من بهتر شوی. پس اینده سازان هنرموسیقی ایران از امروز باید بیاموزند چیزی بیشتر از شجریان بشوند و نه رونوشتی از او.
جوانان ما باید باور کنند آینده موسیقی ایران نیازی به تولد یک شجریان دیگر ندارد چون شجریان تا زمانی که میراث گرانسنگ او بر تارک فرهنگ و هنر و ایران همچون خورشیدی تابان فروزان و ابدی است زنده است و جاویدان.
اما باید بپذیریم در آینده موسیقی ایران به شدت نیازمند هنرمندیست که مانند شجریان فرزند زمانه خود باشد و گوهر گرانبهای هنر خود یا همان یوسف صدیق خود را جایی که خریدار ندارد نفروشد. ما در فردایی نه چندان دور نیازمند هنرمندانی هستیم که به هیچ عنوان رونوشت هایی از شجریان نباشند. چون شجریان در اثارش زنده است.
آینده موسیقی ایران نیازمند هنرمندانی خواهد بود که باور کنند نباید از جایی شروع کنند که شجریان تمام کرد. ما باید به جوانان بیاموزیم وظیفه تاریخی همه ما اینست که راه شجریان را از ابتدا مرور کرده و در نهایت موفق شویم یک گام و نه بیشتر به آن اضافه کنیم.
به بیان بهتر شجریان بنایی باشکوهی ساخت که تا تاریخ هنر ایران وجود دارد ویران نخواهد شد؛ اما این بنا نیازمند گسترش است و وظیفه تاریخی خوانندگان آینده شاید اگر معماری بنای سترگ دیگری نباشد لااقل یک سن، یک دیوار و یا یک طبقه به این بنا افزدون است.
شجریان و خلاقیت بی پایانش
در تاریخ هنر همواره یک اصل بدون تغییر و بدون تردید وجود دارد که خلاقیت آموختنی نیست بلکه خلاقیت ثمره تسلط بر تکنیکها و مهارتهاست آنگاه که این تکنیکها با شعر وجودی ذهن زیبایی پرداز هنرمند درهم آمیخته شوند.
شجریان اگر خلاق بود دلیلی نداشت جز اینکه از ابتدا مبانی و اصول و ریشه های فکر و فلسفی هنر خود را به بهترین شکل آموخته بود و موفق شد این آموخته ها را در عین شوریدگی و شیدایی، با آنچه در ذهن زیبایی پردازش بمثابه آرامان نقش بسته بود در هم بیامیزد و نهایت این شعر وجودی را به زبان موسیقی و آواز ترجمه کند. نیاز واقعی جوانان امروز ما اینست که در مسیر آموختن مبانی و اصول و قواعد موسیقی آوازی ایران در پرورش خلاقیت و به بلوغ رساندن ذهن زیبایی پرداز خود بکوشند تا روزی بتوانند با ترجمان این شعر وجودی به زبان موسیقی و آواز هنرمند و فرزند زمانه خود باشند.
نظر شما