نویسنده کتاب کیوان امجدیان است و داستان وی از آنجا شروع میشود که یک پسر ژاپنی به نام «یوکی» همسن و سال و از اقوام راوی داستان، همراه با پدر و مادرش از ژاپن به ایران میآید.
نویسنده اولین بار یوکی را در فرودگاه مهرآباد به همراه پدر و مادرش میبیند. پسری قد بلند با موهای مشکی و عضو تیم بسکتبال نوجوانان توکیو. پدرش دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زبان فارسی در دانشگاه مطالعات خارجی دانشگاه توکیو ست و برای شرکت در یک دوره کلاس زبان شناسی به ایران سفر کرده است.
مادرش نیز خاورشناس است و به زبان فارسی آشنایی دارد و یادداشتهای زیادی در روزنامههای ژاپن درباره کشور ایران نوشته است.
پدر یوکی برادر خانم عموی نویسنده کتاب است. عموی علی سالها قبل برای کار به ژاپن رفته و آنجا با ماسایو آشنا میشود و با او ازدواج میکند.
اصفهان نصف جهان
این خانواره ژاپنی حالا به تهران رسیده اند و در مسیر میدان و برج آزادی را میبینند. مادر خانواده شبیه اوشین سالهای دور از خانه است. اندکی بعد مسافران داستان ما به بزرگراه آیتالله اشرفی اصفهانی میرسند. پدر خانواده کلمه اصفهان را میفهمد و بارها تکرار میکند. اصفهان نصف جهان.
خانهای که آنها در آن مستقر میشوند نزدیک همان بزرگراه آیتالله اشرفی است و و مادر سووال میکند چرا یکی از خیابانهای تهران بنام این روحانی انقلابی است؟
فردای آن روز آنها به چند مرکز فرهنگی، ادبی و تاریخی تهران میروند. انجمن آثار و مفاحر ایران، فرهنگستان زبان فارسی و البته بنیاد ایران شناسی. شیشههای رنگارنگ مرکز ایران شناسی نویسنده داستان را به یاد اصفهان و زیباییهایش میاندازد؛ مجسمه استاد معین در بیرون محوطه انجمن مفاخر ایران است و مادر یوکی میگوید: ما بسیار از لغت نامه او بهره بردهایم.
همان نزدیکیها مسجدی است و به ژاپنیها می گویند همان شهید روحانی آیتالله اشرفی اصفهانی در محرابی شبیه محراب همین مسجد به شهادت میرسد. مادر اما کنجکاوتر میشود و میخواهد کمی بیشتر از این شهید و نحوه شهادتش بداند. او دوست دارد درباره نقش او و روحاناون در انقلاب ایران مقاله بنویسد.
در بخشی از فصل هشتم کتاب پدر دارد که پدر دستگاه را خاموش میکند و از مهمانها میخواهد اگر قسمتی را متوجه نشدهاند، بپرسند. آنها معنی چند تا کلمه را میپرسند.
یوکی رو به من میکند.
ـ تو در جنگ چندساله بودی؟
میگویم: «من بعد از جنگ به دنیا آمدم.» میخندد و میگوید: »پس هنوز بچه هستی!»
این اصفهانیهای شجاع
پدر دوباره ضبط را روشن میکند و ادامهی صحبتهای آیتالله اشرفی اصفهانی:
ما به یک وجب زمین عراق هم طمع نداریم. ما نه اشغالگریم و نه طمع به خاک دیگران داریم. رفتن در خاک همسایه، اول جنبۀ دفاعی دارد، بعد به منظور سقوط صدام و این رژیم بعثی است که جنایت آنها بر مردم ایران واضح است. شاید بیشتر خود مردم عراق متوجه به این باشند که در تاریخ، یک چنین مرد جانی نیامده است و برای پاک سازی عراق از لوث کثیف این ارتش بعثی و رژیم بعث و این حکومت صدام، رفتن به خاک عراق، نه برای اشغال خاک عراق است و خود امام هم دستور دادند به این که به خاک کسی تجاوز نکنید، حتی خون از دماغ کسی نیاید. این را هم مسلّم بدانید که اگر هدف ما اشغال گری بود، ما همان اوایل می توانستیم چند تا از شهرهای آن ها را بگوییم، و لیکن اسلام به ما چنین دستوری نداده است. برنامۀ ما قرآن است.
شهید محراب همچنین درباره سفرش به اصفهان میگوید:
سزاوار است که گفته شود اصفهان، استان ایثار و ایمان و شهادت است. چون در راه جهاد با دشمنان داخلی و خارجی مانند صدام و ارتش بعثی، استان اصفهان شهدای زیادی داده است و هم چنین با شرکت در جبهه ها رقم بالایی را ارتش و سپاه و بسیج این روحیۀ برادران را، ما نمی توانیم وصف کنیم.
به قول خود صدام، گفته اصفهان است که با ما میجنگد. اصفهانیها، همیشه با آرزوی شهادت در خط مقدم جبههها با دشمن نبرد کردهاند.
اما وقتی که پدر درباره نحوه شهادت و زندگی شهید محراب آیتالله عطاءاللّه اشرفی اصفهانی سوال میکند میفهمد که وی سال ۱۲۸۱ خورشیدی در «خمینیشهر» متولد شده و دروس حوزوی را در اصفهان و قم پشت سر گذاشته است. آن مرحوم پس از گذراندن تحصیلات عالی و رسیدن به درجه اجتهاد، به کرمانشاه هجرت میکند.
محراب شهادت
آن مرحوم در آنجا با شجاعت فراوان، مسائل سیاسی روز را برای آگاهی مردم بازگو کرد. به همین دلیل، بارها مورد آزار رژیم پهلوی قرار گرفت.
پس از انقلاب، استکبار جهانی توطئه جنگ تحمیلی را برای شکست نظام جمهوری اسلامی اجرا کرد. آیتالله اشرفی اصفهانی امام جمعه منصوب امام راحل در کرمانشاه از جمله مجاهدان در راه حق بود که با حضور خود در میدانهای نبرد، سخنرانیهای شورانگیزی ایراد میکرد.
آن یار دیرین امام و از شخصیتهای مورد توجه حوزههای علمیه، سرانجام پس از دو بار ترور ناکام، در مهرماه سال ۱۳۶۱، مانند مولایش امیرمؤمنان علی (ع) در محراب نماز، به دست ناپاک منافقان کوردل رخت شهادت بر تن کرد.
حالا دیگر ضبط صوت خاموش شده و سکوت در جمع خانواده ژاپنی حاکم شده است. چهره مادر اما همچنان متفکرانه است و به افق های دور دست نگاه می کند. یوکی اما همچنان سووالهای زیادی بویژه درباره این انقلابیون شجاع در ذهن دارد.
کتاب «مسافر تنها» از مجموعه کتابهای قهرمانان انقلاب در ۸۸ صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما