۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۴:۴۹
کد خبرنگار: 3134
کد خبر: 84140734
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

دفتر جادویی مشکل‌گشا، دستمایه قصه‌ای برای کودکان

سمنان- ایرنا- کتاب «باندولا در جزیره بومبا»، کتابی تخیلی و مصور برای کودکان است که در آن دفتر جادویی مشکل‌گشا دستمایه داستانی در ۹۴ صفحه است.

به گزارش ایرنا، کودکان و نوجوان به سبب گنجایش‌های شناختی و ویژگی‌های رشدی خود آمادگی پذیرش متن‌های بزرگسال را ندارند و به متن‌هایی نیاز دارند که پاسخگوی دوره رشد و نیازهای سنشان باشد و آنان را به مطالعه کتاب علاقه‌مند و مشتاق کند تا از کودکی عادت به کتابخوانی را در خود پرورش دهند.

از طرفی برای آموزش کودکان، باید به زبان کودکانه سخن گفت و آموزش خلاقانه و سرگرم کردن کودکان با مطالب آموزشی، خلاقیت را در روح و ذهن آنان پرورش می‌دهد. از این رو توجه به ادبیات کودک و نوجوان اهمیت بسیار زیادی دارد.

ادبیات کودک و نوجوان گونه‌های متنوعی دارد؛ از داستان‌های مصور گرفته تا داستان‌های تخیلی که امروز از رایج‌ترین گونه‌ها در این حوزه است. 

کتاب مصور و تخیلی «باندولا در جزیره‌ی بومبا» نوشته تارا نیکنام، با تصویرگری ملیحه پسندیده، و با همکاری موسسه فرهنگی سمنگان کومش پارت، با ادبیاتی روان و جذاب برای گروه سنی ب و ج نوشته شده و در آبان ۱۳۹۲، عنوان داستان برگزیده کودک و نوجوان در اولین دوره جایزه ادبی کومش (آهوی سمنان) را کسب کرد.

این کتاب داستان پسرکی است که در یک جزیره دوردست با خانواده‌اش زندگی می‌کند. او نیز مانند تمام بچه‌های هم‌سن و سالش اهل شیطنت‌های خاص است اما روزی در اتاقش یک دفتر جادویی مشکل‌گشا پیدا کرد و بعد از آن وارد دنیای جدیدی شد. یاد گرفت احساساتش را بشناسد و با فکر کردن، احساس‌های بدش را به احساس‌های خوب تبدیل کند.

قسمتی از کتاب

با این که دستهایش یخ کرده بود، اما انگار توی دلش یک بخاری گنده روشن کرده بودند. همین طور که تو اتاق به دنبال آبجی بومیا می گشت، چشمش خورد به یک دفترچه عجیب و غریب. روی آن دفترچه نوشته شده بود: «دفتر جادویی مشکل گشا»

دفتر را که باز کرد، توی صفحه اول آن این جمله را خواند: «مداد جادویی را بردار و بعد ورق بزن!» کنار دستش یک مداد خیلی خیلی بلند بود. حتما منظور دفترچه همین مداد بوده. مداد را برداشت و ورق زد: «حالا رنگ بزن!»

باندولا شروع کرد با مداد رنگ کردن. هی رنگ زد و رنگ زد تا تمام صفحه پر شد از یک رنگ نارنجی به خصوص. همین طور که صفحه نارنجی تر و نارنجی تر می شد، انگار بخاری توی دلش هم سردتر می‌شد. اصلا انگار آرام آرام شده بود.

جمله بعدی دفتر این بود: «دوباره ورق بزن.» او ورق زد: «حالا خوب بنشین و فکر کن!» حالا که دلش آرام تر شده بود، خیلی راحت تر می توانست فکر کند. سر جایش نشست و نگاهی به دور و بر انداخت: «من وقتی که از این جا رفتم بیرون در را که محکم بستم. آبجی بومبا هم که دستش به دستگیره نمی رسه. پس حتما باید یک جایی توی همین اتاق باشه.» باز هم فکر کرد. یادش آمد که هر وقت با بابابزرگ بومبا و آبجی بومبا توی این اتاق می آمدند، بابابزرگ در گنجه ته اتاق را باز می کرد و از آن جا اسباب بازی های خیلی بامزه که مال بچگی های خودش بود را به آنها نشان می داد.

«فهمیدم! گنجه ته اتاق... آبجی بومبا حتما رفته آن تو برای خودش اسباب بازی بیاره!»درست حدس زده بود. آبجی بومبا توی گنجه یک عروسک بومبایی پیدا کرده بود و همان جا بغل عروسک خوابش برده بود.

درباره نگارنده

موسوی متولد سال ۱۳۵۹ در تهران است. ۱۰ سال سابقه نویسندگی برای کودکان و نوجوانان دارد. ۲ اثر او در جشنواره «آخرین منجی» و «کبوتر حرم» به عنوان آثار برتر معرفی شد. این کتاب، سومین اثر ممتاز او و اولین اثر منتشر شده از اوست.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha