مباحث شعر معاصر در جامعه ایرانی از پنجاه سال پیش مطرح شده است و نیما یوشیج در مرکز این مباحث قرار دارد. برای بررسی شعر معاصر، می بایست که به پیشینه نوخواهی و نوجویی در ادبیات و شعر فارسی توجه شود. شعر گذشته از دگرگونیهای شعر کلاسیک از نظر قالب و فرم و نیز توجه سرایندگان به تازهگرایی در حرکت و دید شاعرانه، دگرگونیهای محتوایی به لحاظ بلاغی نیز حائز اهمیت است. (۱)
شعر نو پیش از نیما یوشیج
پیش از نیما یوشیج، تلاشهایی برای تغییر در شکل و شمایل شعر به وسیله چهار شاعر دیگر با نام های تقی رفعت، شمس کسمایی، جعفر خامنه ای و ابوالقاسم لاهوتی صورت گرفته بود. در میان این چهار تن، شعر تقی رفعت از شعر دیگران پختهتر و جامع تر بـود امـا رفعت کار تحول در شعر را به صورت گونهای تفنن و شاید یک راهبرد سیاسی و انقلابی انجام میداد اما نیما با اشراف بر تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی و درک مطالبات انسان و جهان معاصر این نکته را دریافت که باید تغییراتی اساسی صورت پذیرد.
نیما در نامهای به یکی از دوستانش نوشته است: «شاعربودن یعنی همهکس بودن، به جای همه کسان فکر کردن و در رنجآوردن در دل همهکس و همهچیز بودن و با زبان حال همهکس و همهچیز حرف زدن. زبان کومههایی که گاوبانها آن را خالی و خلوت گذاشته و رفـتهاند؛ زبـان درختها، درختی که تنها در دامنه کوهی قرار گرفته، زبان تمیزها، ناتمیزها...شاعر چشم جهان و چشم این زندگی است و آن را روشنتر میدارد و بیش از آن اندازه که روشن کرده است، روشن میبیند.»(۲)
تلاشهای نیما یوشیج در آفرینش شعر نو
در خصوص اینکه نیما با شعر چه کرده است، فریدون مشیری میگوید: «مهمترین کاری که نیما و لاهوتی کردند این بود که شعر را از برج عاج خواص، بـه میان مردم آوردند و از آنچه تا آن زمان گفته میشد، سخن گفتند و از کلماتی که پیش از آن اجازه ورود به ساحت مـقدس شـعر را نـداشتند، بهره گرفتند». تلاشهای نیما را میتوان در ۲جنبه شکلی و محتوایی بـررسی کـرد: جنبه شکلی که در آن نیما سه محور را به قرار وفاداری بـه وزن عـروضی، رها کردن قافیه از تنگنایی که در شعر سنتی بدان دچار شده بود و نـیز اسـتفاده از قافیه به عنوان ضرباهنگ موسیقایی شعر در آخر بندها یا سطرهای شعر و سهل شدن کار مد نظر قرار داده است. نیما مـعتقد اسـت کـه مردم به موسیقی وابسته هستند، ما موسیقی عادتشده را باید از شعر بگیریم تا آنها به جـوهر شـعر بیندیشند. (۳)
قافیه در شعر مـعاصر مـیتواند همانند قافیه کلاسیک باشد؛ یـعنی پس از یـک سطر یا چند سطر بیاید یا اینکه بدون معادل قبلی، به صورت مـنفرد و تـکواژه به عنوان ضرباهنگ در پایان یـک سـطر یـا یک بند قـرار بگیرد. نـیما مـعتقد است که شعر هر جا کمال یافت و تمام شد، کلام پایان میپذیرد و نباید مـظروف و مـحتوا را فدای ظرف و لفظ کرد. جالب ایـن اسـت که نـظریهپردازان ادبـی در گـذشته نیز بدین مهم اعـتراف داشتهاند.
شاملو در جایی درباره نیما گفته اسـت: «شـاعری اسـت بـا بـرداشت امروزی غرب از ایـن کـلمه، او در روستای کوهستانی یوش متولد شد و تا آخر، شاعر طبیعت، کوه، دریا، انسان و رنج باقی ماند. نـیما پس از ۱۱۰۰ سـال بـه ما آموخت که برخلاف آنچه پیش از آن مـیپنداشتیم، قـالب شـعر تـابع مـضمون آن اسـت نه مضمون تابع قالب.»
در تمام طول شب /کاین سیاه سالخورد انبوه دندانهاش مـیریزد/وز درون تیرگیهای مزور/ سایههای قبرهای مردگان و خانههای زندگان درهم میآمیزد/ و آن جهانافسا، نهفته در فسون خود، از پی خواب درون تو، میدهد تحویل از گوش تو، خواب تو، به چشم تو پادشاه فتح بر تختش لمیدهست
جنبه محتوایی در اشعار نیمایی
از جنبه محتوایی سه نکته در کار نیما و شاگردانش دارای اهمیت است. اجتماعی شدن شعر؛ شاعر فردی اسـت از درون جـمع با مـطالبات جمعی، درد شاعر واقعی دردی نوعی و تیپیک است نه فردی و خصوصی. نیما یوشیج میگوید: «ما درست به دورهای رسـیدهایم که شعر مرده است. مسیر نظر تنگ و محدودی که قدما داشـتند، بـه پایـان رسیده است، انتهای دیوار است، راه کور شده است».(۴)
برای نمونه، در بند آخر شعر فـریاد مـیزنم میگوید: فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا من از برای راه خـلاص خـود و شما فریاد میزنم فریاد میزنم.
بهکارگیری سمبولیسم یا نمادگرایی در شعر معاصر
نیما یوشیج که در مدرسه اروپایی تهران قدیم تحصیل کرده، با سمبولیسم فرانسوی و اشعار «مالارمه» آشنا شده و نمادگرایی را به خوبی و بهطور فراوان در شعر خود به کار گرفته اسـت، مثلا در شعر «خانهام ابری است»، شاعر از یک «من» نوعی سخن میگوید، که ابر، اندوه و خفقان است و نیزن که پیوسته مینوازد و خود شیفته نوای خویش است، هم نیما و هم قشر روشنگر نستوه جـامعه است. در شـعر «ققنوس «تصویر پرندهای که خود را به منظور تکثیر شدن به آتش میزند، نماد خود نیما و همتایان اوست. این شگرد به وسیله شاگردان نیما نیز، به کرات و به دقت، به کار گـرفته شده است.
وی میگوید: «باید معنیهای شما خودشان در جستوجوی قالب برآیند. شاعری که فکر تازه دارد، تلفیقات تازه هم دارد...سمبولیسم اشعار شما تقاضای کلمات دیگر میکند...جستوجو در کلمات دهاتیها، اسم چـیزها (درخـتها، گیاهان و حیوانها) هرکدام نعمتی است، نترسید از استعمال آنها، خیال نکنید قواعد مسلم زبان، زبان رسمی پایتخت است؛ زور استعمال، این قواعد را به وجود آورده است».
توجه شاعر به طبیعت، مـحیط، زبان و گویشهای اطرافش
نیما یوشیج به طبیعت شمال ایران یعنی جنگل و دریـا تـوجهی همیشگی دارد. هیچچیز طبیعت را از یاد او نمیبرد. همچنین او به لهجه طبری توجه داشـته و نـیز واژگان قابل توجهی از لهجه مازندرانی را به شعر خود وارد کرده است. نیما در «حرفهای همسایه» میگوید که افـزودن واژه های مـحلی ظرفیت و قابلیت زبان معیار را بیشتر میکند.
فضلیت و توانایی او در این است که به سرچشمه زندگی بر می گردد. از شالوده، خاک، مردم و محیط رنج آور روستایی الهام می گیرد. او می گوید: هر قدر به طبیعت نزدیک شوی زندگانی شایسته تری را پیدا می کنی.» به همین دلیل است که اثر بخشی شعر نیما را در ترانه های بومی می توان مشاهده کرد. شعر نیما در مجموع هارمونی و زمزه های هماهنگ مردمی است که در جلوه فقیرترین و بدبخت ترین انسان ها در پرنعمت ترین و حاصل خیزترین قسمت کشور یعنی شمال کشور بازتاب می یابد. (۵)
پایانبندی ویژه در شعر معاصر
در شعر معاصر به ویژه شعرهای کاملتر نیما یوشیج، نوعی پایانبندی خـاص دیـده میشود که از نظر شکلی، گویی پایان شعر، آغاز آن را احیا میکند و شعر در خود تـکرار مـیشود و از نـظر محتوایی، تلاش شاعر در این است که ضمن پرهیز از شعارزدگی نوعی روشنی و امیدبخشی در پایانبندی بگنجاند کـه میتوان آن را «پایان روشن» نامید.
و به ره، نیزن که دایم مینوازد نی / در این دنیای ابر اندود / راه خود را دارد اندر پیش
نیما یوشیج در طول ۳۰ سال هم قید و بندهای لفظی را از شعر برداشت و هم نگاه جدیدی را از طریق تغییر زاویه دید، آشناییزدایی و سمبولیسم آموزش داد. نیما به ویژه شعر را از یـک مـقوله فردی به یک مقوله جمعی و اجتماعی ارتقاء داد.
تأثیر پذیری از مکتب سمبولیسم
در اواخر سده ۱۹ شاعران فرانسوی که از زبان خشک نویسندگان رئالیسم یا واقع گرا به ستوه آمده بودند، مکتب سمبولیسم را بنیان نهادند. «شعر آزاد» به عنوان دستاورد مکتب سمبولیسم مورد توجه نیما یوشیج قرار گرفت. آنچنانکه با الهام از ادبیات فرانسه، نیما یکی از همراهان و مُبدعان این مکتب ادبی شد. بارزترین ویژگی سمبولیستها، فضای مه آلود و وَهمانگیزی است که از فلسفه بدبینانه شوپنهاور تأثیر می پذیرفت و با ایده آلیسم نیز قرابت داشت. نیما با زبان فرانسه آشنا بود و بسیار از شعر سمبولیست فرانسه و از این طریق از شعر اروپا تأثیر پذیرفت. او اصول نظم سازی کهن را دور افکند اما میدان را از موسیقی کلام خالی نگذاشت. نیما کلمات مستعمل را از مفاهیم مرسوم و روزمره شان دور کرد و شعر را کاربُرد اعجاب انگیز کلمات به شیوه خلاف عادت، تعریف کرد. (۶)
شباهنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند/در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام/گرم یاد آوری یا نه/من از یادت نمی کاهم/ترا من چشم در راهم/ «ترا من چشم در راهم...»
نیما یوشیج شعر را در خدمت تخیل و حس درونی گرفت. البته باید متذکر شد که نیما بر اهمیت وزن در ساختار شعر تأکید می ورزید. منتهی پروژه آزادی کامل از قیود وزن در پیکره شعر، بعدها توسط احمد شاملو و شعر سپید تکمیل شد.
منابع:
۱- ادبیّات و علم، هاکسلی، آلدوس (۱۳۷۶)، تـرجمه غلامرضا امامی، شیراز، نشر دانشگاه شیراز
۲- بیان، شمیسا، سیروس (۱۳۷۳)، تهران، فردوس، چاپ چهارم
۳- تاریخ تحلیلی شـعر نـو، شمس لنگرودی، محمّد تقی جواهری (۱۳۷۸)، تهران، نشر مرکز، چاپ دوّم، جلد اوّل
۴- حرفهای همسایه، نیما یـوشیج، علی اسفندیاری(۱۳۶۳)، تهران، دنیا، چـاپ پنـجم
۵- دیوان اشعار، بهار. مـحمّد تقی (۱۳۸۰)، به اهتمام چهرزاد بهار، تـهران، تـوس. چاپ دوّم، جلد دوّم
۶- دیوان اشعار، خاقانی(۱۳۶۸)، به تصحیح ضیاء الدین سجّادی، تهران، زوّار، چـاپ سـوّم
نظر شما