طلیعه ورود به کتاب کلام ناب امام خمینی(ره) است که میفرمایند: سربازان اسلامی، اگر چه نامدار باشند در این جهان گمنامند. نامدارترین سرباز فداکار اسلام، امیرالمومنین علی (ع) و در عین حال گمنامترین سرباز است.
به بهانه همین فرمایش نورانی امام، این مجموعه دفاع مقدسی نیز به گمنامترین سردار اسلام که همه وجودش را فدای اسلام کرد تقدیم شده. هم او که سالها مزارش گمنام و از دیدگان مخفی بود. تقدیم به پدر مهربان امت حضرت علی ابن ابیطالب (ع).
پشت جلد کتاب اما تصویری از رهبر حکیم انقلاب با زیرنویس حضور ایشان در قطعه ۴۴ بهشت زهرا در کنار قبور مطهر شهدای گمنام در کنار این نوشتار درج شده است: سربازان اسلام اگرچه نامدار باشند، در این جهان گمنامند.
حضرت روحالله هم که امیر مومنان را نامدارترین سرباز فداکار اسلامی میداند فرمودند: با کدام تفکر عرفانی، سیاسی یا فلسفی و کدام قلم و زبان و بیان، بشر این سرباز گمنام را معرفی کند و بشناسد و شناساند؟
شهیدان گمنام اگر چه در زمین بینشان و گمنام هستند اما در آسمانها و برای اهل آن شناخته شدهاند و مگر در آن حدیث نورنی نفرمود: مجهولون فیالارض و معروفون فیالسماء، پس برای شناخت آنها باید آسمانی شد. باید از ورطه خاک بیرون رفت و با آنها تا ملکوت رهسپار گردید.
اما آنچه بیش از همه در خاطرات شهدای مفقودالجسد نمایان است این نکته را یادآور میشود که گمنامی یک اتصال است نه یک انفصال! اتصال به عالم بالا و جدا شدن از تمام تعلقات مادی. گمنامی یک انتخاب است نه یک اتفاق، انتخاب یک روش، که در این انتخاب، کوثر قرآن حضرت زهرا سلامالله علیها الگویی برای تمام شهدای گمنام این سرزمین قرار گرفت.
شماری چند از ۷۲ روایت مربوط به شهدای گمنام و مفقودان جنگ تحمیلی اصفهانی هستند. راوی و خاطره گوی چگونگی گمنام شدن شهیدان راه دین و میهن در چند روایت نیز اصفهانیاند.
شکسته نفسی نفرمایید
چهارمین روایت مربوط به شهید "ابراهیم هادی" به روایت مصطفی صفارهرندی است که از کشتی گرفتن مردانه شهید نوشته و اینکه در مسابقه با حریفی آنقدر ضعیف کشتی میگیرد تا رقیب قهرمان شود!
گویا رقیب قبل از مسابقه به ابراهیم میگوید: میخواهم ازدواج کنم و به این جایزه خیلی احتیاج دارم. مادرم اینجا آمده، میدانم که تو پیروز میشوی اما من را ضربه نکن و کاری کن زیاد ضایع نشوم.
برای همن ابراهیم مردانگی کرد و باخت تا نفسش را ضربه کند.
روایت نهم مربوط به فرمانده سپاه سوم صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود. پنج تیپ و لشگر را فرماندهی میکرد. لشگرهای ۲۵ کربلا، ۱۷ علی ابن ابیطالب، ۱۰ سیدالشهدا، هشت نجف اشرف و ۱۴ امام حسین علیهالسلام تحت امر "مصطفی ردانیپور"بودند.
کارگری در کارخانه گچ، پیادهروی هفتگی تا جمکران، تبلیغ در مناطق محروم استان کهگیلویه و بویراحمد و بعد از انقاب فرماندهی سپاه یاسوج در کارنامه درخشان این شهید دیده میشوند.
شهیدی که در نیمه مرداد ماه سال ۱۳۶۲ روی تپه برهانی در ارتفاعات پیرانشهر عروج کرد و پیکرش همانجا ماند.
اعیان نشین گمنام
نامش "سعید گلاببخش" بود، متولد اصفهان و از اعیان این شهر که برای پایان دوران تحصیل راهی چند کشور اروپایی شد. سپس به لبنان رفت و در آنجا با شهید اندرزگو آشنا شد و به گروههای مبارز لبنانی پیوست تا خود را مهیای جهاد در راه اسلام نماید.
نام مستعار سعید، «محسن چریک» بود و با عزیمت امام راحل به فرانسه عازم پاریس شد. مدتی مسوولیت آموزش پادگان امام علی(ع) را بر عهده داشت.
هفتم آبان ماه سال ۱۳۵۹ عملیاتی چریکی بر روی تپههای افشارآباد طراحی کرد اما با انجام پاتک دشمن بعثی به همراه دوستانش در محاصره قرار گرفت. عراقیها او را شهید کردند و پیکرش را با خود بردند. سالها از آن ماجرا گذشته و صفت گمنامی، همچنان مُهر قبولی بر اعمال خالصانه او زده است.
صفحه ۸۸ به شهیدی اختصاص دارد که زمان طفولیت پزشکان از او قطع امید میکنند و او را به دست بهترین پزشک اطفال اصفهان میسپارند. پزشک بعد از معاینه میگوید: کبد این بچه از بین رفته و تا فردا بیشتر دوام نمیآورد.
«مصطفی کریمی» اما با نذز و عهد پدر به حضرت قمر بنیهاشم (ع) سالها دوام آورد تا اینکه فروردین ماه سال ۶۲ از راه رسید. آن زمان عبور از کانالها و تصرف قرارگاه عراق بر دوش لشگر مقدس امام حسین (ع) بود. در حین عبور از معبری ناگهان علیرضا غرق خون میشود و گلولههای تیربار دشمن او را هدف میگیرند. ساعتی بعد هم تانکهای عراقی به سمت بدن مطهرش میروند.
گفته بود بر میگردم؛ درآخرین مرتبهای که اصفهان آمده بود به مادرش گفت: ما مسافر کربلاییم. راه کربلا که باز شد بر میگردم.
"عاشق صادق" نام روایتی از سردار شهید «حاج رضا حبیباللهی» در کنار تصویری از شهید حاج حسین خرازی است. هم او که پدرش امام و جماعت مسجد شیخ لطفالله اصفهان بود و سال ۱۳۵۵ به جای عزیمت به خارج، ماند و برای وطن سنگ تمام گذاشت.
راوی تعریف میکند که از شهید شنیده بود میخواهد طوری شهید شود که هیچ آثاری از او باقی نماند!
در اوج عملیات والفجر مقدماتی با یک گروهان به سمت کانال ها میرود. کمی دیر شده و هوا روشن شده است. تانکهای دشمن راه عبور را بستهاند. شهید حبیباللهی داخل کانال زیر آتش سهمگین بعثیها میماند و ستارهای میشود در آسمان گمنامی.
آرزوی مادرانه
بعد از عملیات والفجر مقدماتی پیکر شهیدی را آوردند که شناسایی نشده بود. بدنش سالم بود اما نشانهای نداشت. پس از مدتی او را در جوار آیت الله اشرفی اصفهانی در گلستان شهدا به خاک سپردند.
چهار سال گذشت. برای زیارت رفته بودم مشهد، یکی از دوستان مرا دید و بدون مقدمه پرسید: آیا در کنار مزار آیتالله اشرفی شهید گمنامی دفن شده است؟ گفتم: بله چطور؟ دوباره پرسید: آن شهید اواخر سال ۶۱ به شهادت رسیده؟ با تعجب بیشتری پاسخ دادم؟ بله. بدون مقدمه گفت: آن شهید دیگر گمنام نیست و نامش «مهدی شریفی» است. او بعد از آن ماجرای خوابی از مادر این شهید را تعریف میکند که در آن از طریق علمای بزرگواری همچون مرحوم آیتالله ارباب، خوانساری و خراسانی متوجه محل دفن شهید میشود و به به آرزوی مادرانهاش میرسد.
روایتها و داستانهایی از شهدا و رزمندگانی از جمله جاج احمد متوسلیان، شهیدان باکری و برونسی و دیگر شهدای گمنام همچنین رزمندگان فلسطینی و افغانستانی نیز در کتاب جای دارند.
کتاب "شهید گمنام" در ۲۱۰ صفحه چندین نوبت از سوی نشر امینیان منتشر و تجدید چاپ شده است.
نظر شما