امروز ۲۴ دیماه سالروز درگذشت «محمد قاضی» مترجم و نویسنده برجسته ایرانی است، مترجمی که در کارنامه خود ترجمه آثار برجسته و پرمخاطبی چون «دن کیشوت»، «زوربای یونانی» و «شازده کوچولو» را دارد.
قاضی در طول عمر ۸۴ سالهاش با ترجمه بیش از ۶۰ عنوان کتاب و نویسندگی ۳ کتاب در عرصه ادبیات از خود یادگار و آثار درخشان و خواندنی بهجا گذاشته است.
مروری بر زندگی محمد قاضی
محمد قاضی، فرزند «میرزاعبدالخالق قاضی» در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. او در کتاب زندگینامه خود با عنوان «خاطرات یک مترجم» درباره تولدش اینگونه مینویسد: «پدر من ابتدا یک فرزند به نام محمد داشت که فوت کرد، سپس یک دختر داشت، آن هم فوت کرد، خداوند پسر دیگری به پدر و مادرم داد و به دلیل اینکه پدرم به نام محمد علاقه داشت نام این کودک را نیز محمد گذاشت، اما این محمد ثانی هم بعد از مدتی فوت کرد. دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام وی را نیز محمد گذاشت. این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم.» پدر محمدقاضی امام جمعه مهاباد بود.
محمد قاضی از کودکی به آموختن زبان فرانسه نزد ادیب کُرد «گیو مکریانی» پرداخت و در ۱۳۰۸ خورشیدی در رشته ادبی دیپلم گرفت و در ۱۳۱۸ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی فارغالتحصیل شد. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند و در مهر ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد و در سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
قاضی و فعالیت در زمینه ترجمه
محمد قاضی ترجمه را از ابتدای دهه ۱۳۲۰ با اثر کوتاهی از ویکتور هوگو به نام «کلود ولگرد»، آغاز کرد. این ترجمه نخستین قدم او در راهی بود که بسیار در آن درخشید. اگرچه او پس از این ترجمه کوتاه، برای ۱۰ سال کار ترجمه را کنار گذاشت اما از ۱۳۲۹ خورشیدی بار دیگر باقدرت به ترجمه آثار مهمی از ادبیات جهان پرداخت. نخستین اثری که قاضی در این مقطع ترجمه کرد، «جزیره پنگوئنها» اثر «آناتول فرانس» بود که او به زحمت توانست ناشری برای چاپ آن پیدا کند اما پس از انتشار این کتاب، ترجمه شیوا و روان و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس را بیشتر به مخاطبان شناساند و کتابهای او را از رده کتابهایی که بیبازار بودند و در کتابفروشیها خاک میخوردند، خارج کرد. «نجف دریابندری» مترجم بنام ایرانی در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.
محمد قاضی در ۱۳۳۳ خورشیدی کتاب مشهور «شازده کوچولو» اثر «آنتوان دوسنت اگزوپری» را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمه سری کامل رمان کلاسیک دن کیشوت اثر «میگل د سروانتس ساآودرا» نویسنده اسپانیایی در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.
محمد قاضی پس از بازنشستگی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمه کتابهایی چون «باخانمان» از «هکتور مالو»، «ماجراجوی جوان» از «ژاک ژروند» و «زوربای یونانی» از «نیکوس کازانتزاکیس» بود.
«سپید دندان» اثر «جک لندن»، «شاهزاده و گدا» نوشته «مارک تواین»، «مادام بوواری» به قلم «گوستاو فلوبر»، «آخرین روز یک محکوم» اثر «ویکتور هوگو»، «ماهاتما گاندی» نوشته «رومن رولان»، «مرده ریگ» اثر «گی دو موپاسان» و «داستان کودکی من» نوشته «چارلی چاپلین» از دیگر ترجمههای ارزنده قاضی است که خوانندگان ایرانی را با آثار نویسندگان برتر جهان آشنا کرد.
بیماری و سفر به آلمان
محمد قاضی در ۱۳۵۴ خورشیدی به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، این بیماری تارهای صوتی و نای او را درگیر کرده بود. او پس از جراحی در آلمان به علت از دست دادن تارهای صوتی، نمیتوانست سخن بگوید و برای صحبت کردن از دستگاهی استفاده میکرد که صدای ناخوشایند و ویژهای تولید میکرد. با این حال او کار ترجمه را کنار نگذاشت و تا آخرین سالهای زندگیاش، ترجمههای جدیدی از او منتشر میشد. به علت همین فعال بودن او در عین بیحنجره بودن و خاموشی است که بسیاری، تعبیر حنجره زبان فارسی یا حنجره ترجمه را برای او به کار میبرند.
در همین زمینه، «عمران صلاحی» شاعر، به یاد قاضی در شعری که پس از مرگ او سرود، میگوید: بیحنجره/ صدای خموشت رساتر است/ بیپنجره/ فضای زمین خوش نماتر است/ فریاد بیصدای تو از هر صدا/ با گوشهای بسته من آشناتر است/ مکث تو از تمام صداها صداتر است.
خاموشی
محمد قاضی مترجم پرتلاش و اثرگذار در سحرگاه ۲۴ دی ۱۳۷۶ خورشیدی در تهران درگذشت. وی پیش از آن که دار فانی را وداع گوید، گفته بود که همواره به کُرد بودن خود افتخار می کند و آرزو دارد، پس از مرگ در مهاباد به خاک سپرده شود. به همین منظور و بر اساس وصیت خود او، پیکرش به زادگاهش در مهاباد منتقل شد و با حضور شمار زیادی از هموطنان و همزبانانش در مقبره الشعرای مهاباد و در خاک کُردستان آرام گرفت. پس از درگذشت محمد قاضی به پاس نیم سده فعالیت حرفهای او در زمینه ترجمه، در نتیجه تلاش انجمن صنفی مترجمان ایران، نام بوستان سهیل به بوستان محمد قاضی، تغییر یافت؛ مترجمی که در بزرگی او همین شعر از «محمدرضا شفیعی کدکنی» نویسنده و ادیب معاصر بس که سروده است:
قاضیا! نادره مردا! و بزرگا! رادا!
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا!
شادی مردم ایران چو بود شادی تو
بو که بینم همه ایام به کامت شادا
پیر دیری چو تو، در دهر نبینم امروز
از در بلخ گزین تا به خط بغدادا
منابع:
1_حنجرهٔ ترجمه، شناخت نامه استاد محمد قاضی، صلاح پایانیانی، ناشر مؤلف، مهاباد ۱۳۹۴
2_ محمد قاضی کیست و چه کرد؟ سید علی صالحی، نشر ققنوس، تهران ۱۳۶۸
نظر شما