مصادره مشاهیر تاریخی ایران، از سوی کشورهای همسایه که در گذشته بخشی از امپراطوری ایران قدیم بودند، در مقاطعی از تاریخ وجود داشته، اما با ظهور کشورهای تازه استقلال یافته شوروی، این رویه سرعت بیشتری به خود گرفته است. درواقع این کشورها به دنبال ایجاد هویتهای تاریخی و قدیمی برای خود هستند و یکی از موارد جدی هویت سازی، مصادره «مشاهیر» است. چنانچه کشور «قزاقستان» در حال تلاش برای معرفی «فارابی» به عنوان یک دانشمند قزاق و «ازبکستان» به دنبال مصادره «ابن سینا» به عنوان یک دانشمند ازبک و یا جمهوری آذربایجان به دنبال مصادره «خواجه نصیرالدین طوسی» هستند.
به همین علت به مناسبت ۵ اسفند، روز ولادت خواجه نصیرالدین طوسی که «روز مهندس» نامگذاری شده، اداره کل پژوهش و بررسیهای خبری ایرنا، وبیناری با حضور اساتید حوزه تاریخ و فرهنگ و همچنین سفیر اسبق جمهوری اسلامی ایران در کشورهای آسیای میانه، این موضوع را به بحث و گفتگو گذاشت تا اولاً زمینه های چنین پدیده ای مورد بررسی قرار گرفته و سپس راهکارهای متناظر با آن نیز مطرح شوند. در این نشست محمود جعفری دهقی، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران و رئیس انجمن ایرانشناسی، محمود طهرانی، عضو هیات مدیره انجمن دوستی ایران و تاجیکستان، حسن شجاعی مهر، پژوهشگر تاریخ آسیای میانه و مدرس دانشگاه شهید بهشتی و علیرضا بیکدلی سفیر سابق ایران در کشورهای آذربایجان، ترکیه و قبرس حضور داشتند.
بخش نخست این نشست، پیش روی شماست.
کشورهای همسایه ما، با فرهنگ ایران عجین شدهاند
ایرنا: مفهوم ایران فرهنگی چیست و در دنیای امروز چه مصداقهایی دارد؟
جعفری دهقی: اولین سوالی که در این رابطه مطرح می شود، پرسش از چیستی موضوع «ایران فرهنگی» است. نکته ای که همه به نحوی بر آن اشراف دارند، این است که هر منطقه از جهان به ویژه کشورهای همسایه ایران به نوعی با فرهنگ ایران آمیخته و عجین شده هستند. اما پیش از این، نیاز به یک مقدمه در حوزه تاریخ ایران است.آنچه که از حاصل تحقیقات دانشمندان ایرانی و غربی مستفاد شده، در هزاره اول پیش از میلاد در منطقه فلات ایران، اتفاق مهمی رخ داد. این اتفاق مهم این بود که در آن واحد سه تمدن فرهنگی با هم تلاقی کردند که عبارت بودند از:
الف) فرهنگ بومی سرزمین ایران شامل اقوامی که آن زمان در ایران ساکن بودند مانند کاسی ها، ایلامی ها و ... که امروز باستان شناسان آن ها را کشف کرده و هر روز اطلاعات تازه تری را به جامعه ارائه می دهند. مانند تمدن جیرفت که کشف آن شگفتی جهانیان را برانگیخت.
ب) فرهنگ اقوام مهاجر درگذشته دور که به ایران وارد شدند. می دانیم که گروهی از اقوام به نام «آریایی» از شمال سرزمین «ماوراءالنهر»، به مناطق جنوبی ایران مهاجرت کردند. گروهی به سرزمین های غربی رفتند و گروهی به نام اقوام «هندوایرانی» جدا شدند که پس از مدتی شاخه ای از آن ها به فلات هند و بخشی دیگر به ایران سرازیر شدند. امروزه مسیر مهاجرت این اقوام هم مشخص شده، ولی آنچه مهم است فرهنگی است که این اقوام با خود به ایران آوردند.
ج) گروه سوم تمدن های همسایه ایران بودند که شامل تمدن آشور، اَکد، بابل، سومر و ... بودند که در بین النهرین ساکن بوده و ایرانیها از دانش آن ها بهره مند شدند.
هخامنشیان «حکمت ایران شهری» را به مغرب زمین منتقل کردند
گروهی از ایرانیان که امروزه آن ها را با نام «مغان» می شناسیم، هسته های تفکر علمی و فلسفی و فرهنگی ایران را با کمک این سه تمدن ایجاد کردند. پس از روی کارآمدن «هخامنشیان» در ایران و به واسطه این که از اقتدار کافی برخوردار بودند، توانستند این فرهنگ را با خودشان به مغرب زمین هم منتقل کنند. به طوری که گروهی از دانشمندان با تحقیقات خود متوجه شدند این تفکر ایرانی به نحوی به «یونان» هم منتقل شده و از جمله فلاسفه آن منطقه بارها متذکر شدند که این اندیشه را از «مغان» ایرانی وام گرفته اند. در این زمینه می توان به دو کتاب مرجع، یکی نوشته خانم «مری بویس» ایران شناس انگلیسی که در سه جلد به نام «تاریخ کیش زرتشت» منتشر شده، و دیگری، کتاب «دین ایرانی» نوشته «امیل ونونیس» که بر اساس گزارش های مورخان یونانی است، مراجعه کرد. این اطلاعات نشان می دهد چگونه هخامنشیان توانستند فرهنگ ایرانی- و یا به عبارتی به تعبیر خود من «حکمت ایران شهری»- را به مغرب زمین منتقل کنند.
به عنوان مثال بحث «آفرینش» از دیدگاه ایرانیان بدین صورت بوده که در ابتدا الگویی از آفرینش توسط پروردگار ایجاد شده و سپس جهان کنونی از روی این الگو آفریده شده است. بنابراین آفرینش در دو مرحله بوده است: یکی آفرینش در مرحله «مینوی» و مرحله بعدی آفرینش «گیتی یا جهان مادی» است. این تفکر به مغرب زمین راه پیدا کرده و می توان این تفکر را در نظریه افلاطون دید. نظریه «مُثُل» افلاطون که هر چه را در این عالم نمونه ای از عالم مُثُل(الگو) می دید، از همین تفکر برآمده است. این تفکر حتی در دوران اسلامی هم تاثیر داشته و مولانا در شعر خود به آن اشاره داشته و می گوید:
مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش/میدود بر خاک پران مرغوش
ابلهی صیاد آن سایه شود/میدود چندانک بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست/بیخبر که اصل آن سایه کجاست
باید به این نکته اشاره داشت که اندیشه ها و این جهان بینی، از هزاره پیش از میلاد در ایران آغاز شد، به جهان غرب منتقل و بعد ها در دوران اسلامی به جهان ما[ایران] برگردانده شد و این اندیشه مترقیانه نه تنها از جانب ایرانیان با آغوش باز پذیرفته شد، بلکه آن ها به نوعی ناشر این اندیشه هم شدند. اما به دلیل رفتار نادرست حکام عرب، که چندان مورد پسند ایرانیها نبود، این بار خود ایرانیها مفاهیم اندیشه «ایرانشهری» را در قالب مفاهیم اسلامی پی گرفتند که حاصل آن در عرفان و در دوران طلایی اسلامی قابل مشاهده است.
اندیشه مشاهیر ایرانی در زندگی ما جریان ندارد
ایرنا: شما فهرستی از مشاهیر ایران که در دو دهه اخیر تلاش بر مصادره آنها شده در اختیار دارید؟
شجاعی مهر: ضمن تایید اظهارات آقای جعفری، معتقدم مفهوم «ایران فرهنگی» در این دوره معاصر کاربرد درستی ندارد و آن چه جناب جعفری بدان اشاره داشتند، در قالب «ایران تاریخی» می گنجد که گستره آن تمام همسایه های ما را در بر گرفته و با معنای فرهنگ در دیدگاه آکادمیک، متفاوت است. فرهنگ در معنای آکادمیک آن چیزی است که در جامعه جریان دارد. امروزه چیزی به نام «حکمت ایرانی» در جامعه قابل مشاهده نیست. درواقع ما یک «ایران تاریخی» داریم که تمام مشاهیر بزرگ ما جزئی از آن هستند، اما ما با آنها دچار گسست شده ایم. آیا امروزه افرادی به مانند بوعلی سینا، فردوسی و ... در زندگی روزمره ما جریان دارند؟ اینها افتخارات گنجینه ای و کتابخانه ای هستند که آثار کتابخانه ای و موزه ای دارند. اینها ایران تاریخی هستند نه ایران فرهنگی، چرا که هیچ یک از این بزرگان در زندگی روزمره ما جایی ندارند. اگر فردوسی را با شکسپیر مقایسه کنیم، باید تاثیر فردوسی را در دنیای کنونی ایران امروز و تاثیر شکسپیر را در دنیای معاصر انگلیس و اروپا و آمریکا مقایسه کنیم.
حتی یک واحد درسی «شاهنامه شناسی» در نظام آموزشی نداریم
در اینجا می توان یک انگلستان فرهنگی را دید که به نحو تاریخی با بزرگان تاریخی خودش در پیوند است. اما فرهنگ کنونی ما یک گسست تاریخی با بزرگان و مشاهیر تاریخی خود دارد. از این رو می توان گفت که به کاربردن مفهوم ایران فرهنگی نادرست است و باید از ایران تاریخی صحبت کرد. اگر مفاهیم برگرفته از آثار شخصی مانند شکسپیر را در فرهنگ عمومی، مدارس، دانشگاه ها و سینما های اروپا با مفاهیم برگرفته از آثار بوعلی سینا، فردوسی، مولانا و ... در فرهنگ جاری ایران مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد که کاربرد ایران فرهنگی به این سادگی نیست. در ایران حتی یک واحد درسی به نام «شاهنامه شناسی» در نظام آموزشی نداریم. بنابراین این که بگوییم فردوسی از آن ماست، توهمی بیش نیست! فردوسی متعلق به تاریخ ایران ماست که با دوران کنونی ما گسست عمیقی دارد. هر کس بخواهد فردوسی را بخواند و تعلیم و تعلم کرده و فردوسی را به زبان کنونی مردمانش به آنها معرفی کند، فردوسی از آن اوست!
در ۴۰ سال گذشته، چند نمایشنامه، سریال و فیلم در رابطه با شاهنامه و یا در پیوند با فردوسی داشتیم؟ به این ترتیب زمانی فردوسی از آن ماست که «فرهنگ نقالی» در بین جوانان و نوجوانان رونق داشته باشد، زمانی فردوسی از آن ماست که «الگوهای اخلاقی» شاهنامه در جامعه کنونی ما ترویج شود. هم اکنون جایگاه فرهنگ پهلوانی شاهنامه در جامعه کنونی کجاست؟ در جامعه ای که فرهنگ نقالی حذف شده، نمی توان ادعای مالکیت [معنوی] فردوسی را داشت. زمانی قصد داریم از فرهنگ ایرانی صحبت کنیم که یک گسست تاریخی بین تاریخ گذشته و جامعه کنونی ما وجود دارد. این مشاهیر بزرگ، متعلق به تاریخ ایران هستند، اما هیچ نمودی در جامعه کنونی ما ندارند. به عنوان مثال، اگر بخواهیم طرفداری و همدلی جامعه کنونی با یک فوتبالیست درجه ۲ را با یک استاد برجسته حوزه فرهنگ ایران مقایسه کنیم، متوجه نتایج حیرت آوری خواهیم بود. بدین ترتیب مفهوم ایران فرهنگی غیرمنطقی است. جامعه کنونی بر روی افراد موثر در فرهنگ ایرانی، حساسیت لازم را ندارد.
مشاهیر تاریخی خود را زیرسوال نبریم
بنابراین آن چه با آن مواجه هستیم، «ایران سیاسی» است که تمام عناصر فرهنگی خودش را تحت تاثیر قرار داده است. این موضوع باعث شده برخی افراد حتی اجازه تفتیش عقاید مشاهیر تاریخی ایران را به خود می دهند. برخی دانشجوها از ما می پرسند که آیا فلان شخصیت کیشش چه بوده ؟ بعد که میگوییم چرا چنین چیزی را می پرسی، در جواب می گویند که مثلا فلان معلم یا مربی در مدرسه دراین مورد گفته است! اکنون برخی در حال تاکید بر این نکته هستند که حتی «اینشتین» هم فلان طوربوده، چه برسد به مولانا و سعدی و حافظ! حتی بعضا نسبت به موضوعات دیگر مرتبط با مشاهیر هم ابراز حساسیت می شود! این مشاهیر در برخی حوزه ها نظراتی خلاف مسائل امروز داشتند. البته طبیعتاً شرایط سیاسی آن روزگار، با جامعه کنونی متفاوت بوده است. زمانی می توان از ایران فرهنگی صحبت کرد که مشاهیر و شخصیتها را مستقل [از شرایط کنونی ] دید.
گستره مرزهای فرهنگی ایران فراتر از مرزهای سیاسی آن است
ایرنا: آقایان جعفری و شجاعی هریک موضوع را از یک جهت باز کردند. گاهی ما میگوییم چگونه هست و گاهی میگوییم چگونه باید باشد؟ بخشی از بحث ما ناظر به این است که چگونه باید باشد؟ وقتی جمهوری آذربایجان "نظامی گنجوی" را یک شعر غیر فارسی زبان مطرح می کند و ابعاد فارسی او را کمرنگ میکند تا چیزی برای افتخار و هویت ملی داشته باشد. به عنوان مثال قزاقستان هرساله برای فارابی بزرگداشت برگزار کرده و او را قزاق می داند، در حالی که فارابی حتی یک جمله به زبان قزاقی ننوشته و برای قزاقها هم این مسئله مهم نیست و تنها به او افتخار می کنند. یا ازبکستان صرفا به محل تولد ابن سینا افتخار میکند. در این شرایط ما باید چه اقدامی بکنیم؟ آیا افتخار مشترک راهکار مناسبی است؟
جعفری دهقی: مسائلی را که آقای شجاعی فرمودند، درد مشترک همه ماست. در واقع بی توجهی ما نسبت به مشاهیر باعث شده تا سایرین، از این امکانات بهره برداری بیشتری کنند. اما باید در اینجا اول به این نکته مهم اشاره داشت که ایران فرهنگی چیست؟ و بحث دوم این که آیا ما ایران فرهنگی داریم یا خیر؟
باید گفت که ایرانیان باستان در آن دوران توانستند مرزهای سیاسی خودشان را مشخص کنند. این مرزها در شرق تا جیحون، در شمال تا کوه های قفقاز و در غرب بین النهرین و در جنوب تا خلیج فارس بود. در دوره هخامنشی تا مصر و در دوره اسلامی هند هم به این مرزها اضافه شد. اما گستره مرزهای فرهنگی بسیار بیشتر از این است و فرهنگ ایران از همان دوران قدیم به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فرهنگهای جهان شناخته می شد. ایران در این دوران به واسطه موقعیتهای سیاسی و منطقه ای به عنوان گهواره تمدن هم شناخته می شده است. این گستردگی تا مقدونیه و روسیه و عربستان، و شبه قاره هند هم بوده که از طریق هنر، معماری، شعر و دانش منتقل می شده است. این مکتب ایران شهری در فلسفه، پزشکی و نجوم سرآمد بود و وقتی در دانشگاه جندی شاپور این رشته ها تدریس می شد، از اقصی نقاط جهان دانشجو داشته است. فرهنگ از مرزهای سیاسی گسترش بیشتری داشته و نوروز نمونه بارز آن است و در همه سرزمینهایی که با ایران ارتباط فرهنگی دارند، مرتبط است. این موارد در بیرون از سرزمین ما بیشتر مورد توجه است که باید تلاش بیشتری در این زمینه داشته باشیم. وقتی در کتابهای درسی حرفی از این بزرگان نیست، چگونه باید انتظار داشته باشیم در بیرون از مرزهای کنونی کشور به این موارد به نام ایران توجه شود؟
حساسیت در برخی کشورهای همسایه حتی به واژه ایران!
طهرانی: مفهوم ایران با توجه به پارادایم های متفاوت در ایران کنونی، گاه با کشورهای همسایه تفاوت بنیادین دارد. آموزش و پرورش و آموزش عالی این کشورها به خصوص افغانستان و ... پارادایمهای آموزشی بسیار متفاوت و گاه متضادی با ما دارند. اینجانب با تماس و ارتباطم با دانشمندان سایر کشورها، باید بگویم که ارتباط بسیار کمی با آن ها داریم! بخشی از این موارد مربوط به کمکاری خود ماست، بخشی به نقش «دیوار آهنین» شوروی و بخشی دیگر هم به دلیل بحثهای سیاسی همسایگان، بخصوص کشورهای تازه شکل گرفته بوده است. بنابراین باید در گام اول به مفهوم ایران توجه داشته باشیم و آن را برجسته کنیم.
به عنوان مثال ما با افغانستان بسیار نزدیک هستیم و حتی علاوه بر زبان مشترک، خط مشترک هم داریم؛ بر خلاف تاجیکستان که خط تحمیلی متفاوتی دارد، با این کشور از هر نظر اشتراکات زیادی داریم. با این وجود بعضا در بین افراد تحصیلکرده و روشنفکر نسل جدید، حساسیت ها و مغالطات جدیدی ایجاد شده است. بنابراین از طرفی این افراد که حتی هویت افغانستانی و پشتو را هم قبول ندارند، دیدگاههای جدیدی را در مورد شالوده ایران فرهنگی دارند. ما باید با دانشمندان و ادیبان و ملت های دیگر کشورها ارتباط مستمر و گسترده داشته باشیم .
نظر شما