مسافران تاجیک بر سر راه خود برای رفتن به آرامگاه سعدی، کنار تندیس او در میدان گلستان شیراز بودند و راهنمای گردشگران، زندگی شیخ مصلح الدین را شرح میداد.
مشتاقان دورمانده از اصل خویش اگر چه از تکه تکه شدن فرهنگ خویش در سال های چیرگی کمونیسم شوروی ناخرسند بودند اما اینک در سایهسار سعدی از بازجستن اصل خود خشنود.
«دیرآمدی ای نگار سرمست، زودت ندهیم دامن از دست» زبان حال مسافران بود. آنگاه که به مقصد رسیدند، راهنما این سروده را که بر درگاه آرامگاه شیخ نقش بسته بود خواند: «زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید، هزار سال پس از مرگ وی گرش بویی».
تاجیک ها خط را نمی توانستند بخوانند اما ربط خود را با زبان فاخر سعدی با شنیدن این شعر میدانستند.
سعدی افزون براینکه برای همزبانان ستودنی و افتخار است، الگوی همدلان نیز بوده و هست. به استناد این سخن که همدلی از همزبانی بهتراست، آوازه سعدی به همه جهان راه یافته و مردمان گیتی این شاعر شیرازی را می شناسند و به نیکی از او یاد می کنند.
شاید کمتر کسی از ایرانیان بداند که نام سعدی در تاریخ فرانسه نیز درج شده و پنجمین رئیس جمهوری این کشور نامش سعدی کارنو بوده است.
او از برجسته ترین رییس جمهورهای فرانسه است که به اقتصاد فرانسه سر و سامان داد و از او نام نیکی در بین فرانسویان بر جای مانده است.
ماری فرانسوا سعدی کارنو متولد ۱۱ اوت ۱۸۳۷ درگذشته در ۲۵ ژوئن ۱۸۹۴ پنجمین رئیس جمهوری سوم فرانسه بود. او درسال ۱۸۸۷ میلادی به ریاست جمهوری فرانسه رسید.
روشنی فرهنگ، خاموشی جنگ
این سخن که بشر وامدار سعدی بوده و هست، سخنی گزاف نیست چه او هم در سخنوری الگوی آدمیان بوده و هم در روش زندگی. سروده اش که بنی آدم را در یک پیکره دانسته و موضوع همدردی را به سخن و کردار جهانیان وارد کرده بیانگر این ادعاست.
روش زندگی و زمانه سعدی و دستاوردهای او ثابت کرده و میکند که انسان برای گریز از سختیهای روزگار گزیری ندارد که به ادبیات و کتاب و فرهنگ روی آورد.
اینکه گفتهاند ادبیات و فرهنگ، نرم کننده خشونتها و ریختن آب بر آتش خشم زمانه است، با بررسی زندگی سعدی به اثبات رسیده است.
مصلحالدین یا مشرفالدین سعدی در زمانهای چشم به جهان گشود که چهره و تن بیشتر سرزمینهای اطراف فارس و شیراز با تاخت و تاز مغولان رنجور و نابود شده بود.
اما فرهنگ و تدبیر حاکمان آن زمان فارس و شیراز که اتابکان سلغری نامیده میشدند، نجات بخش فارس شد. پرداخت خراج،قوم مهاجم را از این دیار دورنگهداشت.
این تدبیر چاره ساز، به تعبیر کوروش کمالی سروستانی از فرهنگوران استان فارس، شیراز را به دارالعلم و برج اولیا و کانون اعتدال و میانه روی تبدیل کرد و سعدی با چنین شرایطی به آفرینشگری پرداخت و بر بلندای ادب و فرهنگ ایستاد.
بسیار سفر باید
مفهوم سفر با نام و مرام سعدی پیوستگی دارد. این را از نوشته ها و حکایت هایش در دو کتاب بوستان و گلستان میتوان دریافت.
آنگونه که خود سعدی عنوان کرده و نوشته ردپاهایی از سرزمین هایی همچون آفریقای شمالی، چین، افغانستان، شام و آسیای میانه(ترکستان) در آثارش دیده می شود.
اهمیت سفر را می توان در این سروده سعدی درک کرد: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صافی نشود صوفی تا در نکشد جامی.
جهان دیده و سفر کرده هم تعبیری است که سعدی از نظر اهمیت در مقابل صفتهای متنعم و سایه پرورده گذاشته است.
سعدی به جهانگردی پرداخت و بسیار سفر کرد اما سرانجام عشق شیراز او را به این شهر کشاند؛ حتی سبب به نظم درآوردن کتاب بوستان را به دلیل شیفتگی به شیراز بیان کرده است:
در اقصای عالم بگشتم بسی / بسر بردم ایام با هرکسی
تمتع به هر گوشه ای یافتم / ز هر خرمنی خوشه ای یافتم
چو پاکان شیراز خاکی نهاد / ندیدم که رحمت براین خاک باد
تولای این مردان پاک بوم / برانگیختم خاطر از شام و روم
دریغ آمدم زان همه بوستان / تهیدست رفتن سوی دوستان
درباره زندگی سعدی و فرازو فرودهای دورانش، اطلاعات زیادی نداریم همچنانکه در مورد دیگر ادیبان و اشخاص و وقایع تاریخی نداریم به همین دلیل تاریخ تولد او با روایت های مختلف بیان شده ولی ۶۰۶ هجری قمری تا حد زیادی پذیرفته شده است.
سعدی ۱۷ ساله بود که از شیراز رهسپار بغداد شد تا در مدرسه نظامیه به فراگیری دانش های آن زمان بپردازد.
آنگونه که روایت شده او پس از پایان تحصیلاتش در بغداد، عازم سفر به مکان های گوناگون شد و سرانجام پس از ۳۰ سال مسافرت به شیراز بازگشت و در ۴۹ سالگی یعنی ۶۵۵ هجری قمری کتاب بوستان را که به نظم است نوشت و به اتابک ابوبکر سعد بن زنگی حاکم آن زمان فارس تقدیم کرد.
گلستان همیشه خوش برخاسته از پیشنهاد یار موافق و دوست
کتاب دیگری که سعدی نوشت و بیشتر مطالبش به نثر است، گلستان است که آغاز نوشتن آن اول اردیبهشت ۶۵۶ هجری قمری به پیشنهاد یکی از دوستانش یا به قول خودش یار موافق بوده و به همین دلیل آغاز دومین ماه بهار را به بزرگداشت سعدی اختصاص داده اند.
سعدی، انگیزه خود را از نوشتن کتاب گلستان در ابتدای آن به زیبایی شرح داده و نوشته که تأمل ایام گذشته میکرده و بر عمر تلف کرده تأسف میخورده و بیتهایی مناسب حال خود می گفته.
هر دم از عمر می رود نفسی / چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روز دریابی
ای تهی دست رفته در بازار / ترسمت پر نیاوری دستار
شیخ سخن نوشته است که بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیده که به گوشه نشینی روی آورد و دفتر از گفته های پریشان بشوید و هیچ نگوید.
زبان بریده به کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا اینکه یکی از دوستان شیخ که در کجاوه انیس و در حجره جلیس او بود به سراغ سعدی آمد و تقاضای بیرون آمدن مصلح الدین از کنج گوشه نشینی را عرضه کرد اما استاد سخن با او سرسنگینی کرد و جوابش نگفت و سر از زانوی تعبّد برنگرفت.
«رنجیده نگه کرد و گفت کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسید به حکم ضرورت زبان در کشی».
سعدی باز هم زیر بار این پیشنهاد نمیرود و به دوست پیغام میدهد که نیت جزم کرده که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و به راه خود رو.
اما یار موافق با زهم پافشاری میکند و میگوید: خلاف راه صواب است و نقض رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.
سعدی نوشته است: فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.
پس از آن سعدی و دوستش از منزل بیرون میآیند، فصل بهار و نخستین روز اردیبهشت بوده است.
پیراهن برگ بر درختان / چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی / بلبل گوینده بر منابر قضبان
سعدی در لحظهای دیگر یکی از دوستان را میبیند که دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران(پیچک) فراهم آورده وعزم شهر کرده بود که شیخ به او گفت:گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.
سعدی در پاسخ به دوست خود که پرسیده بود طریق چیست، گفت: کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد.
به چه کار آیدت ز گل طبقی/ از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد / وین گلستان همیشه خوش باشد
فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
به این ترتیب به پاسداشت آغاز نگارش گلستان سعدی که اول اردیبهشت بوده، این روز به نام بزرگداشت سعدی در تقویم ملی جای گرفت.
سعدی به توصیف خود،سایه پرورده نبود اما سایه آفرینشگری ها و سخن پردازیهایش هنوز بر سر انسان ها گسترده است و مکتب او همچنان پرورنده انسان های خردمند است.
سخنان خردمندانه سعدی افزون بر اینکه بین مردم کوچه و بازار ایران به صورت ضرب المثل و پند رواج دارد نزد ادیبان این دیار و مردمان جهان نیز ستودنی است.
توصیف او از بنی آدم همواره سرمشق بوده و خواهد بود.
سعدی آثار دیگری دارد که شامل غزلها، کتاب نصیحه الملوک و رساله عقل و عشق است.
سعدی در سال ۶۹۰ هجری قمری در سن ۸۴ سالگی درگذشت و در شیراز به خاک سپرده شد.
اما از خاک او بوی عشق برخاست و میراث جاودان او که توصیه به فرهنگ است برای جهان ماندگار شده است.
اینک که زندگی در زمانه کنونی با رنج و سختی بیشمار و بیماری فراگیر همراه شده و بیشتر جهان را آتش جنگ و نابردباری فراگرفته و برخی را باید گفت مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان و عطای آنان را باید به لقایشان بخشید، بایسته است به دامان فرهنگ و فرهنگوران بیاویزیم.
سعدی نماد اعتدال و میانه روی است و انسان دوستی و مدارا از آموزههای سترگ اوست که این دستاوردها میتوانند پرچم فرهنگ ما را بیش از پیش در جهان بالاتر ببرند.
اگر بسیاری از مردمان به افراشتن درفشهای جنگ افتخار میکنند ما به جهانیان گفتهایم و میگوییم به پشتوانه سعدی و دیگر فرهنگوران خویش، پرچم فرهنگ را بالا بردهایم.
نظر شما