به گزارش ایرنا، در زندگی هر انسانی ارزشها و مسائلی محوریت دارد به طوری که از جان گذشتن در راه آن آسان میشود.
شهدا مهمترین و واضحترین مصداق این از جان گذشتگی در راه عقاید و ارزشها هستند و بازماندگان آنان نیز با تحمل درد فراق سهم خود را در احترام به آرمانهای کسی ادا میکنند که با عروجش زندگی را نیز با خود برد.
کتاب «خورشید عشق» نوشته زهرا علیزاده برمی به بازگویی خاطرات طاهره مطهرینژاد میپردازد و در انتهای کتاب نیز اسناد، تصاویر و دستنوشتههای شهید از کودکی تا نوجوانی وجود دارد.
این کتاب در سال ۱۳۹۹ توسط نشر صریر در ۱۶۸ صفحه به چاپ رسید.
قسمتی از کتاب
کم کم تصمیم گرفتیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم. با آقامهدی نشستیم برای تصمیم گیری. قبل از این که حرفی بزند، لبخند دلنشینی زد..
من هم خنده ام گرفت. گفتم: «چیزی شده؟» گفت: «یه مقدار پول پس انداز کردم، بیا بریم سر زندگی دوریت برام خیلی سخت! نمی تونم! دست و دلم به کار نمی ره. همیشه تو فکر و خیالمی! این جوری هر دو راحت میشیم!»
پس انداز زیادی نداشت. اگر تهران خانه اجاره می کردیم، پول مخارج عروسی را نداشت، اگر پول عروسی و خرید را می داد، پول رهن و اجاره آن هم در تهران را نداشتیم. نشستیم فکر کردیم. گفتم: «خب عروسی نگیریم.»
نگاهی کرد و گفت: ولی من دلم نمی خواد این جوری بری سر زندگی. عروسی و لباس عروس و خرید حقته. من نمی تونم این حق رو ازت بگیرم. همین جا بعد عروسی یه پنج شش ماهی باش تا بتونم یه پولی جور کنم ببرمت تهران گفتم: «نه! نمی تونم! اگه این جوری باشه، عروسی گرفتن چه فایده داره؟ پس همین جور عقد باشیم. من دیگه طاقت دوری و رفت و آمد و چشم انتظاری ندارم»
بعد از یک ساعت صحبت، بالاخره او را راضی کردم، عروسی مختصری در حد یک ولیمه کوچک بگیریم، و سفری به مشهد، پابوس داشته باشیم و بعد هم برویم سر زندگی و بقیه پس انداز را برای رهن خانه تهران بگذاریم. مختصر خریدی هم کردیم و بدون لباس عروس و گل زدن ماشین و بریز و بپاشی که شاید هر دختری آرزویش را داشت، راهی مشهد شدیم تا در جوار آقا امام رضا(ع) عهد ببندیم که تا آخر عمر برای خوشبختی هم تلاش کنیم و با مشکلات بجنگیم و نگذاریم هیچ چیز باعث شود زندگی و عشقی که به هم داریم را از بین ببرد تا امام هشتم نیز به زندگی مان برکت مادی و معنوی هدیه بدهد.
همین طور هم شد؛ هیچ وقت در این دوازده سال زندگی مشترک از چنین شروعی پشیمان نشدیم و حتی وقت هایی که با هم بودیم و ماشین عروسی را می دیدیم، از من عذرخواهی و ابراز ناراحتی می کرد؛ از این که نتوانسته بود برایم عروسی بگیرد ولی من هیچ وقت از این که این طور زندگی مان را شروع کردیم، ابراز پشیمانی نکردم چون برکاتش را در کل زندگی مان می دیدم و آن راحتی و آرامشی که در کنار آقامهدی داشتم، باعث می شد چشم از همه چیز و همه مادیات، بپوشم و فقط معنویات را سرلوحه زندگی مشترکمان قرار بدهم مهدی گفت: «همش نگران بودم که نکنه تو دلت آرزوی یه عروسی مجلل و زرق و برقدار داشته باشی. از اولش از خدا خواستم دلامون این قدر به هم نزدیک بشه که عقایدمون هم شبیه به هم باشه. خداروشکر که تو این قدر خوب و همراهی!»
درباره نویسنده
علیزاده برمی متولد ۱۳۵۳ است. از دیگر آثار وی میتوان به دایی حسن، با امام حسین(ع) تا عرش، قرآن ناطق، بر پلههای آسمان و شکوه پرواز اشاره کرد.
نظر شما