در ادامه گفت وگوی هفتم تیر ۱۴۰۰ روزنامه آرمان ملی با محمود صادقی دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها و عضو جبهه اصلاحات آمده است: اما همان زمان برخی فعالان سیاسی اصلاحطلب بر این نکته تاکید کردند که میان اصلاحطلبان و مردم شکافی وجود ندارد و اگر باز هم هر انتخاباتی برگزار شود این مردم به اصلاحطلبان و کاندیداهای آنها رای میدهند. با همین تفکرات و تحلیلها اصلاحطلبان زمان را برای بازیابی سرمایه اجتماعی و اعتماد از دست رفته جامعه از دست دادند و در ایام انتخابات بهرغم عدم حضور تشکیلاتی در انتخابات ریاست جمهوری اما کاندیدای مورد حمایت احزاب و شخصیتهای اصلاحطلب با حداقل آرا شکست خورد و در انتخابات شوراها نیز که اصلاحطلبان با تمام قوا وارد شدند دیدیم که لیست جمهور منتسب به آنها نتوانست چندان اقبالی در عموم جامعه بدست آورد و شورای شهر را نیز به جریان رقیب واگذار کردند. همین مساله باعث شده تا بسیاری از اصلاحطلبان بر این نکته اذعان داشته باشند که میان اصلاحات و مردم شکاف و گسست عمیقی است و اساسا آنها باید نوع ارتباط خود را با مردم مشخص کنند تا باز هم بتوانند اعتماد مردم را بدست آورند. به نظر میرسد ۴ سال دوری از قدرت فرصت مناسبی برای اصلاح اصلاحات، تقویت جامعه مدنی و نهادهای اجتماعی و بازنگری در عملکردها و رویکردها باشد. در این راستا برای بررسی علل شکست اصلاحطلبان در انتخابات اخیر، آینده نهاد اجماع ساز و نحوه کنش اصلاحطلبان در دولت جدید«آرمان ملی» با محمود صادقی دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها و عضو جبهه اصلاحات ایران به گفت و گو پرداخته است که میخوانید.
با پایان انتخابات ریاست جمهوری به نظر میرسد که کارکرد انتخاباتی نهاد اجماع ساز اصلاح طلبان هم پایان پذیرد؛ از دیدگاه شما به عنوان عضو جبهه اصلاحات ادامه روند حرکتی و عملکردی نهاد اجماع ساز چگونه خواهد بود؟
موضوع ادامه فعالیت جبهه اصلاحات ایران در حال بحث و گفت وگوست. از ابتدا نیز که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تصمیم به ایجاد این نهاد گرفت توافق بر این بود که این نهاد فعلا برای انتخابات به مدت ۶ ماه تشکیل شود. از همان ابتدا نیز گفته شد که پس از ۶ ماه دوباره تبادل نظر و فکر کرده و برای ادامه کار این جبهه تصمیم میگیریم. در شرایط فعلی با توجه به تجربهای که در انتخابات ایجاد شد موضوع باید مورد بحث قرار بگیرد و درباره ادامه فعالیت یا نحوه ادامه فعالیت تصمیم گرفته شود.
بسیار مطرح شده که اصلاحطلبان اگر به جای ایجاد نهادهای متعدد به دنبال بازیابی سرمایه اجتماعی خود و پر کردن شکاف و گسست میان خود با مردم میرفتند شاید در انتخاباتی که گذشت چنین نتایجی رقم نمیخورد تحلیل شما در این خصوص چگونه است؟
نهاد سازی با رجوع به جامعه و کار اجتماعی هیچ مغایرتی ندارد. جبهه اصلاحات یا پیش از آن شورای عالی سیاستگذاری هر یک نهادهای هماهنگ کننده بین احزاب بودند و این در همه جای دنیا نیز متداول است. کما اینکه اصولگرایان نیز چنین نهادهایی دارند مثل شورای وحدت یا شورای ائتلاف که همان کار ائتلاف و هماهنگی را انجام میدهند و هیچگونه مغایرت و منافاتی با کار اجتماعی ندارند. نکته دیگر اینکه این درست است اصلاحطلبان باید به یک بازاندیشی در وضعیت خودشان مخصوصا در نسبت با مردم و بدنه اجتماعیشان داشته باشند که این مساله مهم خیلی ضرورت دارد. اما اینکه همه ناکامیها را ناشی از این جدایی و بیتوجهی به جامعه بدانیم درست نیست. بخش زیادی از این ناکامیها ناشی از تمامیت خواهی یک جناح است. جناحی که اکنون بر تقریبا ۳ قوه سلطه دارد و همچنین طراحیهایی که طی سالهای گذشته برای حذف اصلاحطلبان از قدرت در پس پرده صورت گرفته است.
همه اینها را باید با هم دید و نمیتوان تک عاملی نگاه کرد و گفت اصلاحطلبان بدین علت شکست خوردند که از جامعه کناره گیری کردند و اکنون باید به جامعه برگردند. اینها عواملی است که باید با هم دیده شود. در انتخابات مجلس دهم نیز در سال ۹۴ با حذف گسترده روبهرو بودیم و رد صلاحیتهایی صورت گرفته بود که با یک راهبرد انتظارات حداقلی و مشارکت حداکثری وارد عرصه شدیم و موفق هم بودیم اما ضعفهایی هم داشتیم که باید آن ضعفها برطرف شود. از جمله این ضعفها ضعف تشکیلاتی است. اینکه تشکیلات حزبی که بین اصلاحطلبان وجود دارد از یک طرف تحت فشار نیروهای جناح حاکم قرار دارد. از طرف دیگر تعدد، تکثر و تنوع این احزاب خود مشکل ساز است. از طرفی هم کار حزبی جدی کمتر در بین تشکلها صورت میگیرد و بیشتر معطوف به انتخابات است. در حالی که یکی از کارهای مهم احزاب آموزش، کادر سازی و تشکیل دولت در سایه، به روز بودن و همچنین ارتباط گسترده با بدنه اجتماعی است. فکر میکنم در دوره جدید با وجود همه محدودیتها احزاب باید به بازسازی، خودسازی و تقویت انسجام تشکیلاتی و کار حزبی سازمان یافته با نگاه به نیازهای جامعه بپردازند.
در مقایسه بین دو مقطع انتخاباتی؛ اصلاحطلبان در سالهای ۹۴ و ۹۶ در انتخابات مجلس دهم، ریاست جمهوری دوازدهم و شوراهای پنجم موفقیت حاصل کردند؛ اما در متقابل در سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ در مجلس یازدهم، ریاست جمهوری سیزدهم و شوراهای ششم با شکست یا به عبارتی کنار رفتن از عرصه قدرت مواجه شدند؛ علت این مساله را در چه میبینید؟
من نگفتم تنها عامل عملکرد نهاد نظارتی بوده بلکه یکی از عوامل بوده است. یکی دیگر از عوامل موثر رویدادها، اتفاقات و همچنین ضعف درونی اصلاحطلبان در دورهای که موفق شدند بوده است. اینکه گفتم احزاب باید کار تشکیلاتی کنند و نمیکنند که این یکی از ضعفها است به این دلیل است که اگر این کار صورت بگیرد به محض اینکه یک حزب یا جریان به قدرت برسد، موقعیتی را پیدا میکند بلافاصله میتواند در آن شرایط اثرگذارتر باشد و با برنامه بیاید. ما وقتی از رویدادها و تحولات و اتفاقات دور هستیم ایجاد چنین شرایطی اجتناب ناپذیر است. اتفاقاتی که در خود مجلس دهم افتاد این بود که برنامههای آماده شده روی میز نداشتیم. میبینید که مجلس دهم شکل میگیرد و یکی دو سال باید بگذرد تا اینکه فقط برنامههای فراکسیون به طرح تبدیل شود. یا دولت هم که روی کار میآید به همین ترتیب. یعنی اگر ما پشتوانه تشکیلاتی در مجلس دهم داشتیم بسیار موفقتر عمل میکردیم. احزاب اصلاحطلب با همه تنگناها زحمات زیادی برای موفقیت فهرست امید کشیدند اما با تشکیل فراکسیون امید این عقبه تشکیلات حزبی برای اینکه فراکسیون امید را تغذیه کند اصلا فعال نبود و ارتباط تشکیلاتی بسیار ضعیف بود. لذا نه نظارتی بر عملکرد نمایندگان از سوی تشکیلات صورت میگرفت و نه پشتیبانی فکری میشد.
این یکی از مشکلاتی بود که ما داشتیم و موثر بود. همانطور که گفتم مشکل اصلاحطلبان صرفا عملکرد شورای نگهبان نیست و عملکرد این شورا یکی از حلقههای ایجاد محدودیت کننده برای اصلاحطلبان است و سایر حلقهها به نوعی به محدودیتهایی که در اجرا و عملکرد ایجاد میشود باز میگردد. به عنوان مثال میبینید که در دولت آقای روحانی در بحث مربوط به FATF دولت این لوایح را تقدیم مجلس میکند و مجلس و به خصوص فراکسیون امید نیز با فشارها و تهدیدهای زیاد تلاش میکنند که این لوایح با اکثریت خوبی تصویب شود اما بعدا در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام گیر میکند. این ساختارهای محدود کننده نیز در عملکرد دولت و مجلس تاثیر گذارند. البته دولت آقای روحانی ضعفهای خود را دارد و مجلس دهم نیز ضعف داشت اما وقتی این محدودیتها ایجاد میشود در واقع همان دولت ضعیف را هم ضعیفتر میکند. در دولت آقای روحانی تلاش زیادی صورت گرفت و موفقیت بزرگ بحث توافق هستهای بود که طی آن امتیازاتی را داده و گرفتیم که دادن امتیازها خودش به عملکرد دولت قبلی بر میگشت که نتیجه آن صدور آن قطعنامهها علیه ایران بود که دولت بعدی را وادار به این توافق و نوعی امتیازدهی کرد، اما به هر حال این حرکتی موفقیت آمیز بود که در کنار این موفقیت محدودیتهای فراوانی تحمیل شد و نگذاشت ما از خواستههای مثبتمان بهره برداری کنیم.
در دولت اول آقای روحانی مردم آنقدر راضی بودند که در انتخابات دوره دوم سال ۹۶ نیز مشارکت بالایی داشتند و آقای روحانی با ۶ میلیون رای اضافه به ریاست جمهوری رسید که نشان از رضایت سطح بالای مردم داشت. اما باید دید چه اتفاقاتی در دولت دوم افتاد که منجر به این نارضایتی شد و آنها را تک به تک مطالعه کرد و همه عوامل را با هم در نظر گرفت. اینکه صرفا تک عاملی به موضع نگاه کنیم چندان درست نیست. دولت دوم روحانی ضعفهایی داشت که حتما باید آنها را در کنار فشارهای داخلی و اتفاقات و رویدادهای بیرونی دید. به عنوان مثال اگر مثلا ترامپ از برجام خارج نشده بود و صرفا همین یک عامل اتفاق نیفتاده بود وضعیت کاملا متفاوت بود و همان روند موفقیت دولت جلو میرفت. اگرچه مشکلات دیگری هم بود. مثلا بحث بحران موسسات مالی و اعتباری که چندین ماه کل کشور را با بحران روبهرو کرد و به ناآرامیهای دی ماه ۹۶ منجر شد و بعد برای جمع کردن آن بحران رقمی حدود ۳۰، ۴۰ هزار میلیارد تومان خط اعتباری ایجاد کردند. مسائلی که اخیرا آقای روحانی در خصوص ادغام بانکهای وابسته به نهادهای نظامی اشاره کردند نیز از همین دسته بود. اینها مسائلی بود که در ایجاد مشکلات نقش داشتند. علاوه بر اینها نکته دیگر این است که این موفقیتها و ناکامیها دورهای و به طور طبیعی وجود دارد. ما در سال ۹۴ در انتخابات مجلس دهم ۳۰ بر هیچ اصولگرایان را شکست دادیم اما این دوره موفق نشدیم. لذا این ادوار میگذرد و فراز و نشیبها وجود دارد. یا با وجود اینکه همه کاندیداهای اصلاح طلبان رد صلاحیت شدند و حتی مرحوم آقای هاشمی را هم رد کردند در انتخابات سال ۹۲ آنطور موفقیت ایجاد شد.
در نتیجه وقتی یک دوره هشت ساله دولت میگذرد حتی موفق ترین دولتها هم که باشند نارضایتیها و کاستیهایی بهوجود میآید. به هر حال در طول ۴۰ سال گذشته نیز تاکنون اتفاق نیفتاده که سه دوره اصلاحطلبان یا اصولگرایان روی کار باشند. معمولا این فراز و نشیب در یک دوره ۸ ساله اتفاق میافتند و اینها را نباید شکست تلقی کرد. به هر حال فعالیت سیاسی همینطور است و فراز و نشیب دارد و برای اصلاحطلبان نیز چون عوامل تحمیلی خارج از اراده آنها بیشتر است فعالیت و بازی در این زمین بسیار سخت و مشکل بوده است.
با توجه به شرایط فعلی و در حاشیه قدرت ماندن اصلاحطلبان برای آینده باید چگونه برنامه ریزی کرد که باز هم بتوان با قدرت وارد صحنه شد؟
باید در دوره فعلی با لحاظ تجربههای گذشته نگاه رو به آیندهای داشته باشیم و از بیرون بودن از قدرت به عنوان یک فرصت استفاده کنیم نه تهدید. این یک فرصتی است که از سویی میتواند ما را به سمت باز سازی تشکیلاتی ببرد و از سوی دیگر تقویت اصلاحات جامعه محور، رجوع به مردم و اصلاح رویکردها. البته همانطور که در درون اصولگرایان طیفهای متفاوت میانه رو، کندرو و تندرو وجود دارند در اصلاح طلبان نیز باید بپذیریم که یکدستی وجود ندارد. طیفهایی وجود دارند که با هم رقیبند. مثلا حزب دموکرات آمریکا نیز جناح چپ و راست دارد. لذا در بین اصلاحطلبان نیز یک قدر مشترکی وجود دارد اما تفاوتهایی هم هست. ما باید این تفاوتها را به رسمیت بشناسیم و با به رسمیت شناختن این تفاوت طیفها یکدیگر را تخطئه نکنیم. به عنوان مثال یکسوی طیف کارگزاران و در سوی مقابل حزب اتحاد ملت است. باید خود این گرایشهای حزبی را به عنوان فرصت دید و سعی کنیم هم افزایی داشته باشیم و با نگاه به آینده و انتخاب راهبردهای راهگشا برای آینده دوره انشاءا... به افقهای آینده فکر کنیم و با برنامه منتظر ادوار بعدی انتخابات باشیم.
اصلاحطلبان قبل از اینکه وارد نهادهای انتخابی قدرت شوند راهکارها و برنامههایی برای بهبود امور در حوزههای مختلف میدهند اما زمانی که وارد مجلس یا دولت میشوند برنامه از پیش تعیین شدهای ندارند و زمان زیادی برای اینکه چه باید کرد از بین میرود؛ آسیبشناسی این موضوع چگونه است؟
من معتقدم علت اصلی این مساله همان ضعف بنیانهای حزبی و تشکیلاتی است. یعنی داشتن تشکیلاتی که واحدهای مختلف داشته باشد و دائما حتی در شرایطی که در قدرت هم نیستند همه تحولات را رصد کنند و به روز باشند. یکی از مشکلاتی که ما در مجلس دهم داشتیم این بود که چون اصلاحطلبان ۳ دوره یعنی دوازده سال در مجلس نبودند به لحاظ ضعف تشکیلاتی اطلاعات اکثر نمایندگان به روز نبود. یعنی در طول ۱۲ سال کلی قانون مهم تصویب شده بود اما اکثر ما در جریان آنها نبودیم و برنامه روی میزی برای اصلاح آنها نداشتیم. پس این باز هم به ضرورت کار تشکیلاتی بر میگردد. مثلا همین چند روزه اخیر به فرض اتفاقاتی که در مجلس میافتد و طرحهایی که میدهند وقتی ما اصلاحطلبان این طرحها را در جمع خودمان مطرح میکنیم عدهای حوصله گوش دادن و بررسی کردن ندارند. در حالی که این خود نوعی ضعف است. برای حیطههای اساسی و حیاتی باید دائم تحولاتی که در مجلس و در دولت اتفاق میافتد ریز به ریز مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد و در هر موردی موضع و پیشنهاد اصلاحطلبان مدون شود تا وقتی ما اصلاحطلبان به قدرت رسیدیم راه حل خودمان را روی میز بگذاریم و با برنامه جلو برویم.
با این حساب فکر میکنید که اصلاحطلبان باید در ۴ سال پیش رو دولت در سایه تشکیل دهند؟
من معتقدم که این یک ضرورت است و هم دولت در سایه و هم مجلس در سایه تشکیل شود. یعنی نیازمند هستیم مجلس در سایه هم داشته باشیم که تحولاتی که در مجلس اتفاق میافتد را رصد کند و دولت در سایه که تحولاتی که در دولت اتفاق میافتد را رصد کند.
نظر شما