به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، قباد آذرآیین خالق این اثر، نویسندهای است که به بیان مشکلات و مسایل زادگاهش و بازگو کردن ویژگیهای فرهنگ بومی جنوب کشور (مسجد سلیمان) در آثارش معروف است.
آذرآیین داستاننویس و منتقد ادبی در سال ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمده است. اولین اثرش با نام باران در سال ۱۳۴۵ در نشریه ادبی بازار در رشت منتشر شد. خودش میگوید این داستان نقطه عطفی در دنیای نویسندگی او بوده است.
آذرآیین در سالهای بعد داستانهای کوتاهی برای نوجوانان نوشت؛ از جمله در سال ۱۳۵۷ پسری آن سوی پل را نوشت. راه که بیفتیم، ترسمان میریزد نیز در سال ۱۳۶۰ به چاپ رسید. او پس از این کتاب، چند سالی تنها با نشریات ادبی در ارتباط بود تا این که اولین مجموعه داستانش را با نام حضور در سال ۱۳۷۹ منتشر کرد.
شراره بلند دومین مجموعه داستان آذرآیین بود که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. داستان ظهر تابستان از این مجموعه در جایزه گلشیری برگزیده شد. مجموعه هجوم آفتاب نیز از جمله آثار بهچاپرسیده آذرآیین است که یکی از هشت نامزد دریافت جایزه ادبی جلال آل احمد در سال ۱۳۸۸ بود و موفق شد جایزه کتاب فصل را از آن مولف خود کند.
از آذرآیین همچنین رمان فوران در آبانماه سال ۹۷ توسط انتشارات هیلا منتشر شد که درباره فوران نفت در منطقه مسجدسلیمان و زندگی ۳ نسل از یک خانواده بود. بستر تاریخی اینداستان از زمان کشف و استخراج اولین چاه نفت ایران در مسجدسلیمان تا روزگار کنونی را در بر میگرفت.
رمان تولههای تلخ در منطقهای به اسم برزخآباد در جنوب ایران روی میدهد و راوی آن یک نوجوان پسر است. داستان از زمان حال و زمانی که راوی داستان، یکپدربزرگ است شروع میشود و مقاطع مختلف زندگی او را از کودکی تا بزرگسالی شامل میشود.
پدربزرگ راوی قصه، بیماری است که دکترها از روند درمانیاش ناامید شدهاند و فرصت چندانی برای زندگی ندارد؛ هربار که به خواب میرود در کودکیاش بیدار میشود. خاطرات و خیالپردازیهای کودکی تا جوانی پدربزرگ راوی قصه محتوای اصلی این کتاب را در بر می گیرد.
تولههای تلخ در دو بخش اصلی نوشته شده که بخش اول بیستویکفصل و بخش دوم، نهفصل دارد.
در قسمت هجدهم از بخش اول اینکتاب میخوانیم:
از اهل قبور برگشتهایم. زن عمو منیژه را خاک کرده ایم. عمو مرتضی را به زور از رو خاک زن عمو واکندیم.
در حیاط را که باز می کنیم، یک کفترِ گرمازده دارد به چکمه های خنک آبهای زیر سه پایۀ چوبی حبّانه (ظرف سفالی بزرگ آب) نوک می زند. به صدای پای ما، کفتر، هراسان پر می زند و چند قدم آن ورتر پایین می آید. دل از خنکای آب نمی کند... پا سست می کنیم.
کفتر برمی گردد، سیر آب می خورد، نوکش را رو به آسمون می گیرد، انگار دارد بابت چیزی شکرگزاری می کند... پر می زند. عمو مرتضی آن قدر نگاهِ کفتره می کند تا تو آسمان گم می شود. آن وقت بلند می زد زیر گریه و منیژه منیژه میکند.
عمو مرتضی و زن عمو نافبر هم بوده اند. بی این که خودشان خبر داشته باشند با هم نامزد شده بودند اما بابای منیژه، وقتی دخترش پا گذاشته بود توی شانزده سالگی، زده بود زیر حرفش. گفته بود: دختر شانزده ساله وقت شوهرش است، از وقت شوهر کردنش هم گذشته اما یک پسر شانزده ساله هنوز بچه است...» (ص.۹۷و۹۸).
کتاب تولههای تلخ صدوهفتمین عنوانی است که نشر هیلا از داستانهای ایرانی چاپ میکند.
اینکتاب با ۱۸۴ صفحه و شمارگان ۷۷۰ نسخه به تازگی از سوی انتشارات هیلا منتشر شده است.
نظر شما